اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 87 مرداد 16
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت با سر پیمانه شد
بعضی ها خیال می کنند زاهد بودن به معنای پشت پا زدن به دنیا و بی اعتنایی مطلق به امور زندگی است. و بعضی ها نیز تلاش نکردن، تنبلی و حتی شلختگی های خود را پای زهد می گذارند. گاهی در معنای زهد چنان افراط می شود که انسان گمان می کند هرگونه حرکتی که در جهت امرار معاش و به دست آوردن زندگی آبرومند باشد بر خلاف زهد است؛ زیرا زهد به معنی بی توجهی به دنیاست. از این رو عده ای که معنای زهد را نفهمیده اند و می خواهند راه زاهدان را طی کنند، برای آن که مثلاً دنیازده نشوند، حتی از کسب حلال هم خودداری می کنند و خود و خانواده ی خود را در زندگی نکبت باری قرار می دهند که اتفاقاً این بر خلاف مشی دینی است. چرا که اسلام دستیابی به لذت ها و امکانات مشروع و مواهب الهی را نه تنها حلال می داند که حتی در آیه ای به شکل استفهام انکاری به پیامبر می گوید: قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاه الدنیا خالصه یوم القیامه(1)
یعنی: ای پیامبر! بگو چه کسی زینت های الهی و روزی حلالی که خداوند برای استفاده ی بندگانش قرار داده است را حرام کرده است؟ بگو این ها در دنیا برای مومنان قرار داده شده است و روز قیامت ناب تر از این را در اختیار خواهند داشت.
از مجموع روایات دینی و معارف اسلامی به دست می آید که زهد، به معنی بی توجهی مطلق به دنیا و رها کردن زندگی شیرین در آن نیست. آنچه از مفاهیم اسلامی استفاده می شود این است که زهد به معنای عدم وابستگی به دنیا و امکانات در اختیار انسان است نه داشتن آن.
به خاطر همین است که در روایتی از پیامبر اکرم داریم که فرمود: یعنی: برای زندگی دنیایت چنان کار کن که انگار همیشه زنده خواهی بود و برای زندگی آخرتت نیز چنان بکوش که انگار همین فردا خواهی مرد.(2)
امام صادق (ع) در بیان زهد می فرماید: زهد ورزیدن در امور دنیا به معنی ضایع کردن مال و حرام کردن حلال خدا بر خویش نیست. زهد در امور دنیا بدین معنی است که به خدا بیشتر از آنچه خود در اختیار داری امیدوار باشی(3)
اگر بخواهیم معنای خوبی از زهد داشته باشیم باید به این گفته ی رسول اکرم توجه داشته باشیم که فرمود: زهد در دنیا عبارت است از کوتاه کردن آرزوها، شکر بر نعمت های الهی و پرهیز از آنچه او حرام کرده است. (4)
علی (ع) نیز فرموده است: تمام زهد و پارسایی، چیزی بین این دو جمله ی خداوند در قرآن است که « لکیلا تاسو علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» پس کسی که بر گذشته هایش افسوس نخورد و دل به داشته های فعلی اش خوش ندارد، زاهد است(5)
بنابراین وقتی وابستگی به مال دنیا وجود نداشته باشد، می توان تمام کره ی زمین را داشت و زاهد بود. و عکس آن نیز درست است؛ یعنی می توان از دارایی دنیا فقط یک پیراهن یا تسبیح یا انگشتر و .... داشت اما به همان دارایی اندک به شدت وابسته بود. و همین وابستگی بر خلاف زهد است و با آن منافات دارد.
ادامه ی مطلب را با حکایت شیرین ملا محسن فیض کاشانی و درویش بخوانید...
دوشنبه 87 مرداد 14
با تبریک این ایام مبارک و اعیاد بزرگ شعبان به خصوص امشب که شب میلاد سرور آزادگان است به شما دوستان عزیزم
همین الان دارم از جلسه ی نقد شعر انجمن ادبی مان می آیم .. جلسه ای که وارد ششمین سال عمر خود شده و روز به روز پربار تر می شود..
یک غزل داغ و تنوری از مهرداد نصرتی که انصافا خوب، روان و بی تکلف شعر می گوید و به قول خودمان سهل و ممتنع ... آشنایی هفت هشت ساله با این شاعر جوان و صمیمی برایم غنیمتی است..
تا فکر می کنم به چه ها فکر می کنم
دارم به چشمهای شما فکر می کنم
با من به جاده های رهایی نمی رسی
گفتی که فکر کن به خدا فکر می کنم
گم می شوم میان شب چشم های تو
حتی به چشم های تو تا فکر می کنم
دنیای من خلاصه شده در دو چیز خوب
یا فکر می کنم به تو یا فکر می کنم
ماندم چرا چگونه کجا عاشقت شدم
ماندم به تو هنوز چرا فکر می کنم
یکشنبه 87 مرداد 13
آخرین قسمت از سلسله مباحث وهابیت شنبه 5/5/1387در فرهنگسرای دانشجو با هم اندیشان جوان بحث شد. این قسمت را به دلیل مفصل شدن در سه پست تقدیم حضورتان می کنم. برای رعایت سیر منطقی بحث به پست قبلی مراجعه فرمایید. در مباحثم از روایات مورد استناد وهابیبت که آقای امینی زحمت تهیه ی آن را کشیدند استفاده کرده ام که بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم.. و همینطور از سرکار خانم مرکباتی که زحمت پیاده کردن، نوشتن و درج بر سایت هم اندیشی را متقبل شده اند..
ادامه از قسمت قبل
دیدگاه وهابی ها در عرصه ی احکام
محمد بن ابو زهره نویسنده ی معروف مصری در توصیح دیدگاه های وهابیون چنین می گوید:
ـ بر خلاف ابن تیمیه که دایره ی مسایل عبادی را تنگ تر کرده است، وهابیان بعضی از امور عادی را خارج از اسلام دانسته اند و به این مناسبت دخانیات را حرام اعلام کردند و در تحریم آن سخت گیری به خرج دادند و عوام وهابی کسی را که دود بکشد همانند مشرکین می دانند که ایشان از این جهت مانند خوارج هستند که هر کس را مرتکب گناه بشود کافر می دانند
ـ وهابی ها در ابتدای امر قهوه و امثال آن را حرام کردند اما امروزه در آن سهل انگاری می کنند.
ـ وهابی ها به دعوت و تبلیغ اکتفا نکردند بلکه بر روی مخالفان خود شمشیر می کشیدند و می گفتند با بدعت ها می جنگیم.
ـ وهابی ها هر ده و شهری را که تسخیر می کردند به ویرانی ضریح ها و قبور می پرداختند. از این روی پاره ای از نویسندگان اروپایی به آن ها « ویران کنندگان معابد » لقب داده اند.
ـ وهابیان به امور کوچکی پرداختند که طبق عقیده ی خود آن ها هم نه بت پرستی بود و نه مقدمه ی بت پرستی؛ از جمله ی این امور عکاسی بود که به حرمت آن فتوی داده شد ولی حاکمانشان قبول نکردند.
ـ وهابی ها مفهوم بدعت را به طرز غریبی وسعت دادند تا جایی که پرده بستن به روضه ی شریف نبوی را هم بدعت دانسته اند.
گفتنی است مسأله ی عکاسی در گفتار ابو زهره به عنوان مثال ذکر شده است؛ زیرا آنان در ابتدای امر با هر نوع پدیده ی جدید و دگرگونی در زندگی مانند تلگراف، تلفن، دوچرخه، اتومبیل و .. مخالف بودند و آن را بدعت و حرام می دانستند. ولی عبدالعزیز که بر حرمین شریفین مسلط شد ناچار بود وضع حکومت خود را با اوضاع روز جهان تطبیق دهد و لذا علیرغم خشم پیروان متعصب محمد بن عبدالوهاب استفاده کردن از مصنوعات جدید را تجویز و با ورود آنها به حجاز موافقت کرد. همانگونه که امروزه استعمال دخانیات از سوی وهابیان تجویز شده است.
از جمله فتاوای وهابیان حرمت زیارت قبور اولیا و لزوم تخریب بارگاه های بنا شده بر آنهاست. (تاریخ حرم ائمه ی بقیع و آثار دیگر در مدینه ی منوره، محمد صادق نجمی، ص 40-41)
حرمت سجده بر مهر و کفر دانستن این کار از جمله فتاوای دیگر آنان است. اینان با ظاهر بینی مطلق معتقدند که سجده بر مهر به معنای عبادت آن است و عین بت پرستی است.
سوال: حالا واقعاً فلسفه ی سجده بر مهر چیست؟ و آیا زمان پیامبر چنین بوده است؟
یکشنبه 87 مرداد 13
آخرین قسمت از سلسله مباحث وهابیت شنبه 5/5/1387در فرهنگسرای دانشجو با هم اندیشان جوان بحث شد. این قسمت را به دلیل مفصل شدن در سه پست تقدیم حضورتان می کنم. برای رعایت سیر منطقی بحث به پست قبلی مراجعه فرمایید. در مباحثم از روایات مورد استناد وهابیبت که آقای امینی زحمت تهیه ی آن را کشیدند استفاده کرده ام که بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم.. و همینطور از سرکار خانم مرکباتی که زحمت پیاده کردن، نوشتن و درج بر سایت هم اندیشی را متقبل شده اند..
ادامه از قسمت قبل
البته در باره ی اعتقادات آنان مطلب فراوان است. دیدگاه های آنان در زمینه ی امامت، تقیه، سنت و بدعت، بدا، برداشت غلط از توحید عبادی و قاطی کردن آن با تعظیم و تکریم اولیای الهی، توسل، تبرک جستن از مقابر و زیارتگاه های بزرگان و ... که ما به همین مقدار اکتفا می کنیم و در ادامه تنها به یک موضوع اشاره می کنیم و می گذریم.
ـ بغض و عناد نسبت به امیر مومنان علیه السلام
یکی از عمده ترین دیدگاه های طرفداران و پیروان شیخ الاسلام ابن تیمیه، بغض و کینه نسبت به امیرمومنان علی علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت است. این بغض و نفرت هرچند در ظاهر نمود نداشته باشد اما در لابلای کتاب ها و نظریاتشان به خوبی مشاهده می شود. اینک با عرض معذرت به ساحت امام متقین و امیر مومنین، خاندان عصمت و طهارت، امام زمانمان، همچنین شیعیان دلسوخته و شما خوانندگان گرامی به برخی از گفته های ابن تیمیه در باره ی علی علیه السلام نگاه می کنیم:
ـ علی در هفده چیز به خطا رفته و در آن ها با نص قرآن مخالفت کرده است.
یکشنبه 87 مرداد 13
آخرین قسمت از سلسله مباحث وهابیت شنبه 5/5/1387در فرهنگسرای دانشجو با هم اندیشان جوان بحث شد. این قسمت را به دلیل مفصل شدن در سه پست تقدیم حضورتان می کنم. در مباحثم از روایات مورد استناد وهابیبت که آقای امینی زحمت تهیه ی آن را کشیدند استفاده کرده ام که بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم.. و همینطور از سرکار خانم مرکباتی که زحمت پیاده کردن، نوشتن و درج بر سایت هم اندیشی را متقبل شده اند..
دیدگاه وهابی ها در عرصه ی اعتقادات:
ـ عقیده به جسمانیت خدا
ابن تیمیه در کتاب هایش به دروغ ادعا می کند که هیچ یک از سلف صالح نگفته است خدا در عرش نیست و نسبت همه ی مکان ها به او یکی است. و نیز کسی نگفته است که او قابل اشاره ی حسی نیست. نازل شدن خداوند هر شب به آسمان دنیا جزء احادیث معروف و از احادیث ثابت در نزد عالمان حدیث است.
او می نویسد: در کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلى الله علیه وآله و سلم و همچنین در گفتار سلف (صحابه) و پیشوایان دینى نیامده که خداوند جسم نیست و صفات او از جسمانیت و عرض بودن منزه است. (التأسیس فی ردّ أساس التقدیس: ج 1 ص 101)
ابن تیمیه مى گوید: خداوند هر شب تا طلوع فجر هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود مى آید و مى گوید: آیا کسى هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم؟ و آیا طالب مغفرتى هست که او را ببخشم؟
و پس از نقل مطلب فوق مى نویسد: « فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ » یعنی: هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعت گذار و گمراه است (مجموعة الرسائل الکبرى، رساله یازدهم: 451)
و آن وقت همانطور که در جلسه پیش از قول ابن بطوطه نقل کردم وی بر بالاى منبر گفت: « إنّ اللّه ینزل إلى السماء الدنیا کنزولی هذا » یعنی: خداوند همچنان که من از پلّه این منبر فرود مى آیم به آسمان دنیا فرود مى آید. او این را گفت و سپس یک پلّه پایین آمد. (رحلة ابن بطوطة: 113)
از نظر ما اعتقاد به جسمانیت خداوند در واقع محدود دیدن خداست. زیرا جسم در هر شرایطی محدود است و این خاصیت اجسام است که محدود باشد. این برداشت و اعتقاد آنان از جمود بر ظواهر الفاظ نشأت می گیرد؛ یعنی اینکه خدا از استقرار خویش بر عرش سخن می گوید یا از دست و صورت و پای خدا صحبت می شود اینان بر این باورند که این ها در معانی واقعی شان به کار رفته و دلیلی ندارد که بر معانی دیگری حمل شود.
آیا این محدود دانستن خداوند نیست که جایگاه او را فقط بالای سر و در آسمان ها دانست ؟ هیأت عالى افتاى سعودى به عنوان بالاترین مرجع دینی وهابیت در جواب این سوال که از نظر شرعى حکم کسى که معتقد است خداوند همه جا وجود دارد چیست؟ و چگونه مى شود به او پاسخ داد؟ چنین اظهار نظر کرده است: عقیده ی اهل سنّت این است که خداوند بالاى عرش قرار گرفته و در درون جهان نیست بلکه خارج از این عالم مى باشد. و دلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت مى گیرد؛ همانطورى که در قرآن نیز آمده است: (وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ ...): ما قرآن را به سوى تو به حق نازل نمودیم.
بعد به این روایت استناد می کنند: رسول گرامى صلى الله علیه وآله وسلم از کنیزى که صاحبش مى خواست او را آزاد کند پرسید: خداوند کجاست؟
وی پاسخ داد: در آسمان هاست.
حضرت پرسید: من، چه کسى هستم؟
پاسخ داد: پیامبر خدا.
پنج شنبه 87 مرداد 10
بعد از درج پست شاهد معتبر و ماجرای کریم شیره ای، بعضی از دوستان ـ چه حضوری و چه از طریق کامنت ـ در مورد مدیران و روسای امروزی چیزهایی گفتند و گلایه هایی مطرح کردند که سخت آزار دهنده است. البته هرچند این مجال، چیزی نیست که بتوان فقط با همین چند جمله به آن پرداخت اما در حد تذکر و یادآوری چند خطی می نویسم.
باور کنیم که مهمترین مشکل کشور ما مشکل مدیریت در سطوح متفاوت است. اما این مشکل گاهی به مشی مدیریتی و بی تجربگی مدیران برمی گردد و گاهی به رفتارهای مغرورانه و خود محورانه ی آنان.
در بخش اول، بی توجهی به روش های نوین مدیریت، بی توجهی به آزموده های دیگران و لزوم تجربه اندوری شخصی مدیران، آفتی است که امروزه بسیاری از ادارت و سازمان های کشور را فراگرفته است.
چرا باید برای اداره ی یک مجموعه، یک راهبرد مشخص وجود نداشته باشد که هر مدیری بر اساس دلخواه ها و مصلحت اندیشی های خود سازمانش را راهبری کند؟ در این صورت این بسیار طبیعی است که مدیر بعدی اقدامات او را نپسندد و بخشی از چند صباحی که بر اریکه ی قدرت تکیه زده است را به تخریب ساخته های مدیر قبلی بپردازد و بخشی دیگر را به اعمال سلیقه های خود اختصاص دهد. آن وقت مدیر بعدی می آید و دوباره روز از نو روزی از نو.. و این است که ما هیچ وقت به جایی نمی رسیم و همیشه یا در حال تخریب ساخته های دیگران هستیم و یا در حال آزمون و خطا کردن سلیقه های خودمان..
مگر ما تا کی فرصت داریم که آزمون کنیم و چقدر زمان در اختیار داریم که این آزموده ها را به کار ببندیم؟ مگر عمر مدیریت مدیران در کشور ما چقدر است؟
اما بخش دوم دردناک تر از بخش اول است. متاسفانه بسیاری از ریاست های امروزی بد جوری دچار خود محوری و خود رایی شده اند.. بسیاری از مدیران و رئیسان خیال می کنند که چون رئیس هستند، لاجرم بیشتر و بهتر از دیگران می فهمند. اینان خیال می کنند که سازمان و کارکنان و اموال آن ملک طلق آنان است و همه چیز برایشان مباح است که هر جور دوست دارند تصرف و بالا و پایین کنند.
ادامه ی مطلب...
دوشنبه 87 مرداد 7
ادامه ی مبحث ریشه های تاریخی و اعتقادی وهابیت که شنبه 5/5/1387 در فرهنگسرای دانشجو با جمع هم اندیشان بحث کردم را برای آگاهی دوستان عزیز اینجا درج می کنم.. در این مبحث که بیشتر به ریشه های انحراف از اسلام می پردازد بیشتر از کتاب نقش ائمه در احیای دین تالیف مرحوم علامه عسکری استفاده کرده ام.
هفته ی پیش هم پرسیدم چه شد که هنوز پیامبر در بستر بیماری بودند و آن اتفاقات ناگوار تاریخ اسلام شروع شد؟ اگر ریشه ای تر نگاه کنیم به بحث خلافت هم می رسیم!
حدیثی از پیغمبر داریم که می فرمایند: نشنوم بعد از من فردی از امت من بر پشتی خود تکیه بزند و بگوید: «علیکم بکتاب الله!» بدانیر که من یه اندازه ی این قران، وحی غیرقرآنی هم دارم.
این روایت هم در کتب اهل سنت نقل شده و هم در کتب شیعیان. بسیاری از آموزه های دینی توسط پیامبر به اصحاب آموزش داده شده که در قرآن وجود نداشته است و در روایات داریم که آن حضرت مطالب فراوانی را به امام علی بن ابی طالب علیه السلام دیکته کردند و آن حضرت آن ها را نوشته و تحت عنوان کتابی به نام جامعه جمع آوری کردند.
پیامبر اکرم در حدیث دیگری می فرماید: قسم به کسی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، امت من هم مانند بنی اسرائیل حرکت می کنند؛ طوری که اگر ماری از بنی اسراییل در سوراخی خزیده باشد، از امت من نیز ماری در همان سوراخ می خزد.
حالا باید ببینیم چرا پیامبر، بنی اسراییل را مثال می زند؟ خصوصیت بنی اسراییل چه بوده است؟
شنبه 87 مرداد 5
اردوی مشهد بچه های هیأت اینترنتی محبان الرضا بهانه ی خوبی بود که - هر چند نه همراه آنان اما - ما هم به پابوس آقا مشرف شویم و با یک زیارت رجبیه، عرض ادبی به ساحت مقدس ولی نعمتمان داشته باشیم..
راستش با اینکه خیلی مشغله داشتم اما به پاس ادب به بچه ها و احترام به اصراری که داشتند پنجشنبه شب به آنها ملحق شدم و امروز صبح ساعت 6 برگشتم.. یعنی دو شب و یک روز در خدمتشان بودم..
سه جلسه ی گفتگو و گپ خودمانی فرصت مغتمی بود که با بچه ها بیشتر آشنا بشوم و مطالب خوبی هم از آنان یاد بگیرم..
حامد و مجتبی دو جوان با صفا بودند که تدارکات اردو را به عهده داشتند و هرگز ندیدیم خم به ابرو بیاورند و از کار سخت تدارکات یا از کسی گلایه ای داشته باشند.. نه تنها چنین نبود که با شوخی ها و بذله گویی هاشان حال و هوای جمع را عوض می کردند..
نشست صمیمی شبانه ی بچه ها روی پشت بام مهمانسرای محل اقامت بود. شب اول تا ساعت 3 نیمه شب طول کشید. آخر کار مجتبی می گفت: مردم خیال می کنند ما نشسته ایم و داریم از مباحث استفاده می کنیم.. نمی دانند که ما نشسته ایم تا جلسه تمام بشود و ما زیر اندازها را جمع کنیم و برویم بخوابیم..
چهارشنبه 87 مرداد 2
دیروز رشت بودم ولی نه برای گردش... اینکه ساعت 6 صبح از خانه بیرون بزنی و ساعت 6 عصر، دوباره تهران باشی یعنی اینکه تنها برای یک کار اداری رفتی نه برای تفریح.. همین
در شهر منجیل که الان کم کم می توان آن را به جای شهر درخت های زیتون، شهر درخت های آهنی (توربین های بادی) نامید، برگی از خاطرات گذشته در مقابلم باز شد.. برگی که بار تلخ آن بیشتر از چند کتاب قطور در قفسه ی خاطراتم سنگینی می کند.. سال 1369 ... سی و یکم خرداد... فاجعه ای بزرگ و دلخراش رودبار و منجیل... زلزله ای مهیب و ویرانگر..
عکس های خودم خوب نشدند از اینترنت استفاده کردم.. با تشکر از صاحب عکس
صبح آن روز به دلیل مسئولیتی که داشتم همین که خبر را از رادیو شنیدم به سمت منجیل راه افتادم.. باید اعتراف کنم تا به منجیل نرسیده بودم عمق فاجعه را نمی دانستم.. نه اینکه من نمی دانستم که حتی خبررسانی رسانه ها هم به دلیل عدم ارتباط کافی، خبر را تا این حد نه می دانستند و نه منعکس کرده بودند..
همین که در جاده، به بلندی مشرف به منجیل رسیدم تمام شهر را مثل علفزار یا گندمزاری که به دلیل وزش باد به یک سمت روی هم خوابیده باشد روی هم ریخته دیدیم.. خانه ها به یک سمت خوابیده بودند.. تازه آنجا بود که شوکه شدم و چیزی را دیدم که هرگز تصورش را نمی کردم.
در شهر، صدای زنده ها را از زیر آوار می شنیدم اما نه ابزاری بود که بتوانم کمک کنم و نه زور بازویی که بتوانم سقف های یک تکه بر زمین افتاده را جابجا کنم..
صحنه هایی دیدم که تا عمر دارم فراموشم نخواهد شد.. مرده ها از یک سو و زنده هایی که بدتر از مرده ها بودند.. انگار فکر می کردند قیامت بر پا شده و مات و مبهوت به در ودیواری که دیگر وجود نداشت نگاه می کردند.. هیچ چیزی باورشان نمی شد.. اصلاً نمی دانستند کی هستند و کجا هستند...
یکی دو شب وحشتناک را آنجا سپری کردم.. یکی دوشبی که خدا هیچوقت نصیب نکند..
بیشتر از این خاطرتان را نمی آزارم.. اما چقدر راحت می توان قیامت را دید.. خدایا! مخلصیم
پنج شنبه 87 تیر 27
امروز در وبلاگی دیدم در نگاه آنان که پرواز را نمی دانند، هرچه بیشتر اوج بگیری، کوچکتر می شوی..
این جمله را نمی دانم از کیست، اما یادم آمد از دوستی که پنج شش سال پیش نصیحتم می کرد و می گفت: سقف پروازت را با تحمل دیگران تطبیق بده نه با قدرت پرواز خودت و برای دلت...
انگار دیروز بود که می گفت: سعی کن به اندازه ی توانت پرواز نکنی؛ چون خیلی ها تحمل پرواز بلندت را ندارند و بال و پرت را می شکنند.
و من حرف خیرخواهانه اش را گوش نکردم و برای دلم پرواز کردم.. کاش برای خدا پرواز می کردم.. خدایای من! اخلاصی ده که از این به بعد برای تو پرواز کنم و به سمت تو اوج بگیرم که اگر هم بدخواهان زخمی ام کردند به پای تو بگذارم..
اما نگران نیستم.. به لطفش امید بسته ام که روزی او خواهد آمد و من در سایه ی عدلش بال هایم را به اوج خواهم گشود.. آن روز نه چشم بدخواهی مرا می بیند و نه تیر حسودی بال پروازم را خواهد بست..