سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 33
بازدید دیروز: 146
بازدید کل: 1368938
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



مطالعه این دو روزه

یکشنبه 93 اسفند 24

خیلی وقت می‌شد یک کتاب کامل نخوانده بودم؛ درست از چهار ماه پیش که کارم عوض شد و در مسئولیت جدید هم مشغله‌ها بیشتر و مسافرت‌ها فراوان‌تر. در این مدت، دایره‌ی کتابخوانی‌ام تنها مبتنی بر نیاز کاری یا علمی بود که به ناچار به کتابی یا منبعی مراجعه و مطلبی را مطالعه می‌کردم.

البته مخفی نماند‌ که علاوه بر کارهای اجرایی، سرک کشیدن به گروه‌های اجتماعی مجازی که روی موبایل‌ها نصب است، نیز  مزید بر علت بود. بعضی می‌گویند که این گروه‌ها تاثیر چندانی در کاهش میزان مطالعه‌ی مردم ندارد، اما من که  اهل هر دوی این مقوله‌ها هستم معتقدم که اتفاقاً تأثیری شگرف و غیر قابل انکار دارد. نمونه‌ی واضحش خود من که ساعت‌های فراوانی در این گروه‌ها وقت صرف کرده‌ام و با کمال شجاعت و البته شرمندگی اعلام می‌کنم که کمتر به مطالعه‌ی کتاب و نوشتن پرداخته‌ام و فرصت‌های جبران ناپذیری را از دست داده‌ام.
هرچند حضور من در این رسانه‌ها برای سرگرمی و گذران وقت نبوده و غالباً در گروه‌هایی با رنگ و بوی علمی، مطالب مفید، شعر و ادبیات، مباحث فرهنگی و... بوده‌ام که خیلی وقت‌ها ساعت‌ها صرف بحث و گفتگوی مفید می‌شد، اما باز هم معتقدم از این وقت‌ها می‌شد و می‌شود استفاده‌ی مفیدتر و کاربردی‌تر کرد.

در باره‌ی آسیب‌ شناسی این رسانه‌های فراگیر که هم فرصت است و هم تهدید، می‌توان مفصل صحبت کرد که چرا امروزه و در جامعه ی ما به جای اینکه فرصت باشد، به معضلی جدی تبدیل شده و چگونه با جذابیت‌های خاص خود، جای کتاب و خانواده و ورزش و خیلی چیزهای دیگر را در زندگی مردم تنگ کرده است و اصولاً سبک جدیدی از زندگی را رقم زده است که هم جسم آدمی را به تنبلی سوق می‌دهد و هم فکر و روحش را...

 بگذریم که جای بحثش اینجا نیست و مقال و مجالی مفصل می‌طلبد. اما آنچه مهم است اینکه به لطف یک بیماری دو روزه که به ناچار در خانه ماند‌ه‌ام، و نیز به دلیل اراده‌ای که باعث شد پریشب از تمام گروه‌های اجتماعی در تلگرام و واتساپ و لاین و... خارج شوم، توانستم رمان بلند و  450 صفحه‌ای «غرور و تعصب» نوشته‌ی جین آستین یا اوستِن را تمام کنم. در چند روز گذشته، 100 صفحه از ترجمه‌ی خانم نسترن جامعی را خوانده بودم، ولی از پریشب به دلایلی ترجمه‌ی آقای رضا رضایی را دست گرفتم و دوباره از اول رمان خواندم تا همین الان که تمامش کردم.

 

 

الان یک کمی ـ تکرار می‌کنم یک کمی ـ احساس رضایت می‌کنم. فعلاً فقط همین را خواستم بگویم وگرنه در مورد رمان بعداً می‌نویسم. ان شاء الله