سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 65
بازدید کل: 1382380
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



شاهد معتبر

جمعه 87 تیر 14

می گویند در زمان ناصرالدین شاه، فردی به به یک حاجی صاحب نفوذ مراجعه کرد که من مسافرم و خرجی راه ندارم. البته فقیر نیستم و در وطن خود صاحب امکانات هستم ولی چون اینجا پول هایم به سرقت رفته است، درمانده شده ام. اگر مقداری پول به عنوان قرض بدهید وقتی برگشتم برایتان ارسال می کنم.
حاجی برای اینکه به وی قرضی بدهد، شاهد و ضامن معتبری خواست که او بشناسد. آن بیچاره که در آن دیار غریب کسی نداشت زانوی غم در بغل گرفت و گوشه ای کز کرد. کریم شیره ای از راه رسید و از ماجرا مطلع شد. به او گفت: من می روم نزد حاجی می نشینم و تو بیا درخواست خود را تکرار کن و اگر دوباره از تو ضامن معتبر و شاهد شناخته شده ای خواست، خدا را به عنوان شاهد خود معرفی کن و بقیه اش با من..
این بار طرف آمد و به حاجی اعلام کرد که فقط خدا شاهد اوست.  کریم شیره ای تا این را شنید پرید وسط کلام و گفت: آدم درست و حسابی! حاجی از تو شاهدی خواست که او را بشناسد و ضمانتش هم معتبر باشد. حاجی این شاهد تو را نمی شناسد و ضمانت او هم نزد وی معتبر نیست.. بلند شو و برو شاهدی بیاور که حاجی او را بشناسد..
و اینطور بود که هم حاجی به خود آمد و هم آن بیچاره به پولی رسید تا به وطنش برگردد.

پ ن ـ‏ کاش  امروز هم یک کریم شیره ای پیدا می شد که به بخشی از مسئولانمان خدا را یادآوری می کرد...