اطلاع از بروز شدن
یکشنبه 87 مرداد 13
آخرین قسمت از سلسله مباحث وهابیت شنبه 5/5/1387در فرهنگسرای دانشجو با هم اندیشان جوان بحث شد. این قسمت را به دلیل مفصل شدن در سه پست تقدیم حضورتان می کنم. در مباحثم از روایات مورد استناد وهابیبت که آقای امینی زحمت تهیه ی آن را کشیدند استفاده کرده ام که بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم.. و همینطور از سرکار خانم مرکباتی که زحمت پیاده کردن، نوشتن و درج بر سایت هم اندیشی را متقبل شده اند..
دیدگاه وهابی ها در عرصه ی اعتقادات:
ـ عقیده به جسمانیت خدا
ابن تیمیه در کتاب هایش به دروغ ادعا می کند که هیچ یک از سلف صالح نگفته است خدا در عرش نیست و نسبت همه ی مکان ها به او یکی است. و نیز کسی نگفته است که او قابل اشاره ی حسی نیست. نازل شدن خداوند هر شب به آسمان دنیا جزء احادیث معروف و از احادیث ثابت در نزد عالمان حدیث است.
او می نویسد: در کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلى الله علیه وآله و سلم و همچنین در گفتار سلف (صحابه) و پیشوایان دینى نیامده که خداوند جسم نیست و صفات او از جسمانیت و عرض بودن منزه است. (التأسیس فی ردّ أساس التقدیس: ج 1 ص 101)
ابن تیمیه مى گوید: خداوند هر شب تا طلوع فجر هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود مى آید و مى گوید: آیا کسى هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم؟ و آیا طالب مغفرتى هست که او را ببخشم؟
و پس از نقل مطلب فوق مى نویسد: « فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ » یعنی: هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعت گذار و گمراه است (مجموعة الرسائل الکبرى، رساله یازدهم: 451)
و آن وقت همانطور که در جلسه پیش از قول ابن بطوطه نقل کردم وی بر بالاى منبر گفت: « إنّ اللّه ینزل إلى السماء الدنیا کنزولی هذا » یعنی: خداوند همچنان که من از پلّه این منبر فرود مى آیم به آسمان دنیا فرود مى آید. او این را گفت و سپس یک پلّه پایین آمد. (رحلة ابن بطوطة: 113)
از نظر ما اعتقاد به جسمانیت خداوند در واقع محدود دیدن خداست. زیرا جسم در هر شرایطی محدود است و این خاصیت اجسام است که محدود باشد. این برداشت و اعتقاد آنان از جمود بر ظواهر الفاظ نشأت می گیرد؛ یعنی اینکه خدا از استقرار خویش بر عرش سخن می گوید یا از دست و صورت و پای خدا صحبت می شود اینان بر این باورند که این ها در معانی واقعی شان به کار رفته و دلیلی ندارد که بر معانی دیگری حمل شود.
آیا این محدود دانستن خداوند نیست که جایگاه او را فقط بالای سر و در آسمان ها دانست ؟ هیأت عالى افتاى سعودى به عنوان بالاترین مرجع دینی وهابیت در جواب این سوال که از نظر شرعى حکم کسى که معتقد است خداوند همه جا وجود دارد چیست؟ و چگونه مى شود به او پاسخ داد؟ چنین اظهار نظر کرده است: عقیده ی اهل سنّت این است که خداوند بالاى عرش قرار گرفته و در درون جهان نیست بلکه خارج از این عالم مى باشد. و دلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت مى گیرد؛ همانطورى که در قرآن نیز آمده است: (وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ ...): ما قرآن را به سوى تو به حق نازل نمودیم.
بعد به این روایت استناد می کنند: رسول گرامى صلى الله علیه وآله وسلم از کنیزى که صاحبش مى خواست او را آزاد کند پرسید: خداوند کجاست؟
وی پاسخ داد: در آسمان هاست.
حضرت پرسید: من، چه کسى هستم؟
پاسخ داد: پیامبر خدا.
آنگاه حضرت به صاحب آن کنیز فرمود: او شخص با ایمانى است، و مى توانى وى را در راه خدا آزاد نمایى.
هیأت عالى افتاى سعودى چنین ادامه می دهد: هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده است. باید به چنین فردى با دلیل ثابت کرد که خداوند بر بالاى عرش قرار دارد و خارج از جهان ما مى باشد. اگر وی این حرف را نپذیرفت کافر و مرتدّ و خارج از اسلام است. (فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء: 3/216 ـ 218)
سیوطی می نویسد: زنى خدمت رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم ) رسید و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد.
رسول گرامى، خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: کرسى خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامى که خداوند بر روى کرسى قرار مى گیرد، در اثر سنگینى حق، از کرسى ناله اى همانند ناله بچه شتر بلند مى شود. (الدر المنثور ج 1 ص 328. قال الهیثمی: رواه البزار ورجاله رجال الصحیح . مجمع الزوائد ج 1 ص 83. وقال أیضاً: رواه أبو یعلى فی الکبیر ورجاله رجال الصحیح غیر عبد اللّه بن خلیفة الهمذانی وهو ثقة. مجمع الزوائد ج 10 ص 159.)
ـ عقیده به دیده شدن خدا
از پیغمبر حدیث نقل می کنند که همانطور که شما ماه را می بینید خدا را هم می توانید ببینید.
و این هم روایتی دیگر: خداوند در قیامت به صورتى غیر از صورتى که مردم مىشناسند نزد آنها مىآید و مىگوید: من پروردگارتان هستم. گویند: از تو به خدا پناه مىبریم. ما همینجا مىمانیم تا پروردگارمان بیاید؛ زیرا چون بیاید ما او را خواهیم شناخت.
آنگاه خدا به صورتى که مىشناسند مىآید و مىگوید: من پروردگار شما هستم.
آنها قبول می کنند و می گویند: درست است تو پروردگار مائى.
و در روایتى دیگر خداوند مىفرماید: آیا بین شما و خداوند نشانهاى هست که به وسیله ی آن او را بشناسید؟ گویند: آرى، ساق. و خدا ساق خویش را آشکار مىکند. ( صحیح بخارى، ج 6، ص 198، تفسیر سوره نون و القلم، وج 9، ص 156 و 159، کتاب التوحید، باب وکان عرشه على الماء. صحیح مسلم، ج 1، ص 164 و 168، کتاب الایمان، باب معرفة طریق الرؤیة، باب 81، ح 299 و 302
بد نیست در اینجا نگاهی به اعتقادات شیعی در این مجال داشته باشیم که از زبان امام هشتم حضرت رضا علیه السلام نقل شده است: در باب سى و دوم اصول کافی با عنوان: «باب فی ابطال الرّؤیة» 12 روایت نقل آمده است که در آنها مسأله ی دیده شدن خدا با صراحت رد شده است. صفوان بن یحیى مىگوید: أبو قرّة محدّث ـ از محدّثین اهل سنّت ـ از من خواست که از إمام رضا علیهالسلام برایش وقتی بگیرم. چون حضرت به او اجازه فرمودند، سؤالاتى از حلال و حرام و احکام نمود تا آنکه از توحید پرسید و گفت: برایمان روایت شده که خدا دیدن خود و سخن گفتن با خود را بین دو پیامبر تقسیم کرد. کلام و صحبت را به موسى علیهالسلام و دیدن را به محمّد صلىاللهعلیهوآله عطا کرد (سنن ترمذی، ج 5، ص 368، کتاب تفسیر القرآن، باب 53، ومن سورة والنجم، ح 3278.) إمام رضا علیهالسلام فرمود: پس چه کسى از جانب خدا براى جنّ و انس خبر آورد که: «لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصارُ» و «لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْما» و «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ» ؟ آیا او محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم نبود؟
گفت: آرى.
فرمود: چگونه مىشود که مردى به دیگران بگوید من از جانب خدا آمده ام و آنها را به امر خدا به سوى او بخواند و بگوید که: «لا تدرکه الابصار» و «لا یحیطون به علما» و «لیس کمثله شىء» ولی بگوید که من او را دیدم و به او احاطه ی علمى پیدا کردم و او به صورت بشر است؟ آیا حیا نمىکنید؟ بىدینها هم نتوانستند به او اینگونه إشکال کنند که از جانب خدا چیزى مىآورد ولی خودش خلاف آن را مىگوید.
أبو قرّه گفت: در قرآن آمده است: و لقد رآه نزلة أخرى
إمام رضا علیهالسلام فرمود: دنباله ی این آیه معلوم مىکند که آن حضرت چه دید. دنباله ی آیه می فرماید: «ما کذب الفؤاد ما رأى» یعنى قلب او آنچه را که چشمش دید دروغ نپنداشت. سپس در ادامه بیان مىکند که آن حضرت چه دید. مىفرماید: «لقد رأى من آیات ربّه الکبرى» یعنی آیات بزرگ خداوند را دید و آیات خدا غیر از خود خداست.
أبو قرّه گفت: پس تو این روایات را تکذیب مىکنى؟
أبو الحسن علیهالسلام فرمود: وقتى روایات، مخالف قرآن باشد آن را تکذیب مىکنم. آنچه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند این است که احاطه ی علمى به خدا ممکن نیست و هیچ چشمى او را درک نمىکند و چیزى شبیه او نیست.
ـ عقیده به وجود اعضا برای خدا:
وهابیون بر این باورند که آنچه در آیات و احادیث در باره ی صفات خدا به کار رفته است ـ مانند ید، وجه، ساق، بصر و ... ـ همه صفات حقیقی خداست و نباید اینها را به کنایه، استعاره و مجاز حمل نمود.
ابو بکر بن عربى مى گوید: فردى که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابو یعلى ـ امام و پیشواى ابن تیمیه ـ مى گوید: در باره ی خدا هر عضوى را جز ریش و عورت اثبات خواهم کرد. (العواصم من القواصم: 210، الطبعة الحدیثة: 2/283، دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه لابن الجوزی: 95، 130 ـ الهامش)
از هیأت افتاى سعودى در باره ی صفت هروله سؤال شد. آن هیأت چنین پاسخ داد: صفت هروله (دویدن) خدا در حدیث قدسى که بخارى و مسلم آن را نقل کرده اند آمده است؛ آنجا که خداوند فرموده است: اگر بنده اى یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزدیک خواهم شد و اگر او یک ذراع به طرف من بیاید، من به قدر فاصله ی دو دست (بیش از یک متر) به او نزدیک خواهم شد و اگر او قدم زنان به طرف من بیاید من دوان دوان به طرف او خواهم رفت. (فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث والإفتاء: 3/196، فتوى رقم 6932)
بن باز مفتى أعظم سابق عربستان در پاسخ به استفتائى این چنین نوشته است: آن چه از صورت و دست و چشم و ساق و انگشت، براى خداوند در کتاب و سنت صحیح آمده است قابل قبول است و نظریه ی اهل سنت بر آن استوار است و همچنین است نزول حق از عرش به آسمان عالم ماده و هروله و دویدن که در احادیث صحیح وارد شده و رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم این صفات را براى خداوند به آن گونه اى لایق او مى باشد، اثبات نموده است. (فتاوى بن باز: 5 / 374)
ابو هریره مى گوید: یقال لجهنّم: هل امتلأت؟ و تقول: هل من مزید؟ فیضع الربّ تبارک وتعالى قدمه علیها فتقول: قطّ قطّ ( صحیح البخاری: 6/48، و/224)
یعنی: در قیامت هر چه از گنهکاران را وارد جهنّم مى کنند پر نمى شود. به او گفته می شود: آیا پر شدی؟ می گوید: بیشتر بفرستید که باز هم جا دارم. آنگاه خداوند تبارک و تعالى پاى خود را درون جهنّم مى گذارد و جهنم پر مى شود و می گوید: دیگر بس است.
باز هم أبو هریره از پیامبر صلىالله علیهو آله نقل مىکند که چون خداوند از آفرینش فارغ شد رَحِم برخاست و کمر خدا را گرفت. خدا گفت: دست بردار.
گفت: این مکان جایى است که باید از بریده شدن (قطع رحم) به تو پناه آورد.
خدا گفت: آیا راضى نمىشوى که هر که با تو وصل کرد من با او وصل کنم و هر که تو را قطع کرد من با او قطع کنم؟
گفت: بلى اى پروردگار من. (صحیح بخارى، ج 6، ص 167، تفسیر سوره محمّد ص)
ـ نسبت کفر دادن به هر کسی که اعتقاداتشان را قبول ندارد
از نظر ما (شیعه ) و بسیاری از مذاهب دیگر کسی که بگوید اشهد ان لا الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله مسلمان به حساب می آید و پاک است و جانش هم در امان است؛ حتی اگر بدانیم در دل اعتقاد ندارد. اما وهابی ها معتقدند حتی اگر اظهار اسلام هم بکند همین که بر خلاف اعتقاد شیخ الاسلام ابن تیمیه نظری داشته باشد کافر است. زیرا ممکن است که دارد تقیه می کند و از ترس کشته شدن خود را مسلمان جا می زند. ملاک مسلمان بودن یا کافر بودن از نظر آنان، مخالفت یا موافقت با ابن تیمیه است نه پیروی یا مخالفت با قران و حدیث و چهارچوبی که پیامبر اسلام معرفی کرده است.
و از طرفی معتقدند که کفر و کژی در دین جز با شمشیر حل نمی شود و از همین رو برای کشتن مسلمانانی که از نظر آنان از دین خارج شده اند، اهمیتی فوق العاده دارند. در حمله ی سعود اول به کربلا طی یک روز بیست هزار شیعه را فقط به جرم اینکه زیر قبه امام حسین نماز می خوانند و بت پرست هستند، کشته شدند.