اطلاع از بروز شدن
سه شنبه 88 دی 29
چه حالی پیدا میکنی..؟ ساعت 15:28 داری در اوج خستگی کارهای روزانه با عجله برای جلسهی ساعت 4 میروی.. چشمت به پیادهرو خیابان گلبرگ میافتد.. زنی هردو دست بچهی هشت نه سالهاش را گرفته است و با تمام قدرت و وحشیانه بر سر و صورت پسرک بدبخت میزند.. نه یکی نه دوتا نه سهتا.. درست مثل یک دستگاه اتوماتیک.. درست مثل یک روبات بی احساس.. هی چپ و راست میکند صورت نازکتر از گل پسرک را.. در پیادهرو هم کسی نیست که جلوی او را بگیرد.. پسرک با تمام وجود فریاد میکشد و اشک میریزد.. هردو دستش در دست چپ مادر زندانی است.. نه میتواند از دستش فرار کند و نه میتواند دستانش را روی صورت خود بگیرد که درد سیلیهای مدام را کمتر حس کند..
جز چند لحظه نبود اما.. سرت گیج میرود.. تمام وجودت از زور قساوت درد میگیرد.. مثل روانیها و بدون رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی کنار خیابان میایستی.. چیزی نمیبینی اما بوق ممتد به نشانهی فحش ماشین کناری را میشنوی.. سرت را به پشتی صندلی تکیه میدهی و چشمانت را میبندی.. آرام آرام اشک میریزی و زمزمه میکنی: شاید بچه خطایی کرده باشد اما هیچ جرمی جزایش این نیست بی انصاف!
جمعه 88 دی 18
شنیده بود که دزدها اولا وقتی میآیند که شب از نیمه گذشته باشد و ثانیا خیلی هم بی سر و صدا میآیند.. بیچاره هر نیمه شب، همسر و بچهها را با داد و بیداد از خواب بیدار می کرد که: آی دزذ آمده.. دزد آمده..
و آنگاه در جواب نگاه حیرتزدهی زن و بچهی نگونبخت میگفت: شب که از نیمه گذشته است و هیچ سر و صدایی هم نیست... خب این یعنی دزد آمده است..
شنبه 88 دی 12
این دو نفر ماجرای عجیبی دارند.. خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند.. کاش دوستان قدیمی انقلاب، از قطار انقلاب پیاده نمیشدند.. از صمیم دل افسوس و تاسف میخورم که فرزندان انقلاب دارند به همه چیز دهن کجی میکنند و آب به آسیاب دشمن میریزند..
میرحسین موسوی که البته من از همان روزهای قبل از انتخابات هم معتقد بودم که او امتحانش را در دورهی نخست وزیری پس داده است و بیشتر از اینکه تدبیر داشته باشد و جریانات را مدیریت کند مدیریت میشود و واکنشهایش بیشتر احساسی است. همین است که امروز گمان میکند این علاقهی به او و قدرت رهبری و شخصیت کاریزماتیک اوست که جریان سبز را ایجاد کرده است. انگار او هنوز تشخیص نمیدهد که این موج سبز به خاطر حضور او نبود که در شرایط آن روز، هرکس دیگر با هر رنگ دیگری میآمد چنین موجی راه میافتاد. جالب است که با این همه فراز و نشیب و روشن شدن امور ـ حتی برای کسانی که داعیهی سیاسیگری و فهم سیاسی ندارند ـ او هنوز فکر کند که باید علم مخالفت را به دوش بکشد و پای آن بایستد تا شخصیتی محبوب و تاریخی بشود. ادامهی مطلب...
سه شنبه 88 دی 8
برای مسلمانهای معتقد و بچه شیعههای دلسوخته مینویسم وگرنه با آنان که روز عاشورا آشوب میکنند و سنگ به نماز جماعت حسینی پرتاب میکنند و درست هنگام کشته شدن حسین علیه السلام، کف و سوت میزنند و هلهله میکنند کاری ندارم.. آنها که تکلیفشان روشن است.. هرچند در میان آنان هم کسانی هستند که احساسشان بر عقلشان غلبه دارد و اگر در محیطی دور از هیاهو و تاثیرات دیگران، کلاهشان را قاضی کنند میبینند که به بیراهه رفتهاند..
برای کسانی مینویسم که آخرتشان را بیش از دنیایشان دوست دارند و حاضر نیستند دینشان را برای دنیای دیگران یا حتی دنیای خودشان بفروشند.. برای آنان که معتقدند روز قیامت برای اعمال و گفتارشان نیاز به حجت شرعی و دفاع قابل قبول دارند.. برای بچه مسلمانهایی مینویسم که به همه این حرفها اعتقاد دارند، اما به خاطر علاقه به کشورشان و به خاطر اینکه ته دلشان دلخوریهایی دارند و نگرانیهایی.. انتقادهایی دارند و گلایههایی.. گاهی از کوره درمیروند و اختلافات دوستانه و حتی دعواهای خانوادگی را با دشمنی و مخالفت قاطی میکنند..
علی علیه السلام انسانها را سه دسته میداند:
1- عالم ربانی: یعنی عالمی که به مبانی دینی، حقایق امور، احکام الهی و تکالیف اجتماعی آشناست؛ قدرت تشخیص حق از باطل را دارد و برای شناخت سره از ناسره دارای ملاک و معیاری مشخص و ضابطهمند است. همین مسایل باعث میشود که رفتار و گفتارش بر مبنای حجت الهی و ملاکهای شرعی استوار باشد.
2- متعلم علی سبیل نجات: یعنی کسی که برای شناخت حق از باطل، دنبال علم و آگاهی و قدرت تشخیص است؛ کسی که برای نجات از فتنهها و نرفتن به راه باطل، دنبال افزایش آگاهیهای دینی و وجدانی است و بیگدار، یعنی نفهمیده و نسنجیده، از روی احساسات و شنیدهها و حدسیات به آب نمیزند. به عبارت دیگر تا علم قابل اطمینان یا همان حجت شرعی نیافته به تایید یا تکذیب کسی یا چیزی نمیپردازد.
3- همج رعاء: یعنی حزب بادیهایی که از علم و دانش بهرهای ندارند.. بر اساس شایعهها و موجها به این سو و آن سو در حرکتاند، دنبال هر فریاد و صدای به ظاهر جذابی راه میافتند.. با کوچکترین احساسات مثبت یا منفی مسیر عوض میکنند.. برای حرکتها و حرفهایشان هیچ تکیهگاه محکم و قابل اعتمادی ندارند.. حدس و گمان و حب و بغضهای ظاهری و بی دلیل، ملاک و معیار اصلی تصمیمگیری و حرکت آنان است.. گاهی روی نقطهی صفر ایستادهاند و گاهی فراتر از نقطهی صد..
مراقب باشیم از دستهی سوم نباشیم که معمولا این گروه، مرکب خوبی برای سواری گرفتن دشمنان و بیگانگان و فتنهگران هستند.. کاش دوستانی که خیال میکنند خیلی میفهمند کمی قرآن میخواندند تا ملاک حق و باطل را بفهمند.. کاش کمی مبانی دینی را یاد میگرفتند تا دیدگاه اسلام را نسبت به مسایل بهتر میفهمیدند.. کاش احساسات و درک ظاهری از امور را کنار میگذاشتند و باور میکردند که فردای قیامت، هر اظهار نظر یا اقدامی که بدون حجت شرعی باشد مورد بازخواست و محاسبه قرار میگیرد.. کاش از خداوند متعال که شاهد و ناظر ظاهر و باطن ماست بیشتر میترسیدیم..
از اصول دینی و اعتقادات اسلامی که بگذریم میدانیم که امنیت، نعمتی نیست که به این راحتی به دست بیاید.. کاش به عنوان یک ایرانی، قدر امنیت کشور را بدانیم و با تکیه بر شایعهها و اظهار نظرهایی که تنها به سود دشمنان است زمینه را برای سلب امنیت مردم فراهم نکنیم.. کاش بدانیم که چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من..
متن حدیث: الناس ثلاثه. فعالم ربانی؛ و متعلم علی سبیل نجاة؛ و همج رعاء اتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجئوا الی رکن وثیق (نهج البلاغه، حکمت 147)
یکشنبه 88 آذر 22
کاش یکی پیدا میشد
جلوی کاروان او را میگرفت
تا هرگز به کربلا نرسد..
پنج شنبه 88 آذر 19
امشب حسی غریبتر از همیشه داری.. باور نمیکنی که داری در سرسرای بهشت قدم میزنی.. دلت بدجوری شکسته است.. اشک امانت نمیدهد.. همان حس غریب میگوید حالا وقتش است.. هرچند همیشه به یادشان بودهای.. ولی کولهبار سنگینی از امانتی آنان داری که باید بر زمین بگذاری.. سفارشهایی داری که باید بگیری و به دستشان برسانی.. خیلیها قسمت دادهاند که دست خالی برنگردی.. بسیاری را در خاطر داری اما نباید کسی از قلم بیفتد..
موبایل را که داخل حرم راه نمیدهند.. در سرمای نیمهشب گوشهای خلوت در بینالحرمین مییابی و همانجا کز میکنی.. موبایلت را در میآوری دفتر تلفنش را باز میکنی از اولین اسم.. و با هر اسم، یک نگاه به گنبد ارباب میاندازی و یک نگاه به گنبد سقای عاشقی.. سرما آزارت میدهد؛ اما بوی بهشت و دلهای دوستانت که همراهت شدهاندگرمت می کند.. وقتی به آخرین اسم میرسی نوبت به دوستان مجازی که نامشان در دفتر تلفن موبایلت نیست میرسد.. چشمانت را میبندی و تا آنجا که میشود یکییکیشان را به تصویر میکشی..
بلند میشوی.. زیر لب هی تکرار میکنی: فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی/ که جز ولای توأم نیست هیچ دستاویز.. حالا آرام آرم وارد حرم میشوی، در قسمت بالاسر و در نزدیکترین نقطه به ضریح مقدس یعنی در فاصلهی یک متری آن، یک زیارت و یک نماز حاجت به نیابت از طرف همهشان میخوانی.. نگاه به ساعت میکنی.. دو ساعتی شده که داری با دوستانت سیر ملکوت میکنی.. دلت نمیخواهد از بهشت بیرون بروی.. اما با خودت زمزمه میکنی که چون چاره نیست می روم و میگذارمت..
سه شنبه 88 آذر 10
سلام سید عزیز و دوست داشتنی... ما محتاج دعاییم عزیز دل...
تو می روی به سلامت سلام ما برسانی...
آقا سید بدجوری حالم گرفته... بدجوری محتاج دعام...
سلام برسونین بگید فلانی حالش خیلی خرابه و درمونش فقط پیش شماست... ازتون خواهش میکنم بهشون بگید دردو خودتون خوب می دونید و چاره و دوا دست خودتونه...
بگید از دست رفت...! نمی دونم آقا سید... ازتون خواهش میکنم... تمنا میکنم... التماس میکنم که دست خالی بر نگردید...
بگید تو این چه کنم چه کنم مٌرد! بهشون بگید بابا با شما قرار مدارایی گذاشته بود...!
وای... اگه شما نظرتون برگرده بدبختیم آقا جون...!
خلاصه اینکه... سلام مخصوص برسونین
دست علی مرتضی به همراهتون...
سفر بی خطر مرد خدا... یاعلی
آخر گناه من چیست که برایم اینطور کامنت میگذاری رفیق؟ چرا بارم را سنگین میکنی؟ چرا دلم را میلرزانی؟ اصلا تو فکر میکنی که من میروم؟ من میرسم؟ سلامم را میشنوند؟ جوابم را میدهند؟ اصلا آیا راهم میدهند؟ و مگر دیدارشان کار هر بی سروپایی هست که کار من باشد؟ فکر نمیکنی که این اشکها را باید ذخیره کنم تا اگر راهم دادند آنجا خرحشان کنم؟ آنجایی که آلالله گریستند..همانجا که ملائکه الله ضجه زدند.. و همانجا که هنوز هم که هنوز است سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است...
بدجوری به هم ریختهام.. میترسم.. میترسم که بروم اما ندیده برگردم.. میترسم فقط به در و دیوار سلام کنم.. میترسم فقط خانه را ببینم نه صاحبخانه را.. میترسم فقط حرم را ببینم نه حریم را.. نکند راهم ندهند که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی.. آخ که این دلهرهها رهایم نمیکنند.. نمیدانم چه دارم مینویسم.. نه دستم دست خودم است نه ذهنم و نه هوش و حواسم.. دعایم کنید..
پنج شنبه 88 آذر 5
ما خودمان کم سوختهایم که این سیمای حمهوری اسلامی هم هی ما را بیشتر میسوزاند؟ امروز تلویزیون دارد از صبح مراسم حج را نشان میدهد.. تصاویر مراسم تعویض پردهی کعبه.. تصویر حاجیان که مُحرم شده بودند تا مَحرم بشوند و لبیک گویان اذن دخول میطلبیدند نمک زخممان را بیشتر میکرد..
امروز در عربستان عرفه بود.. بعد از ظهر امروز با دیدن تصاویر زندهی تلویزیونی که حاجیان به سمت دنیای معرفت و پاکی، یعنی صحرای عرفات میرفتند، دلم لرزید..
یاد امشب که یک دنیا گناه و ناپاکی در عرفات جا میماند و انبوهی از مردم، آمرزیده شده و پاک پاک ـ مانند روزی که از مادر متولد شدهاند ـ از عرفات به مشعر کوچ میکنند، حال و هوایم را عوض کرد..
با دیدن تصویر جبلالرحمه در مرکز عرفات، به حال خوش آنان که در سمت چپ آن، رو به قبله دعای عرفه میخوانند غبطه خوردم و بر کم توفیقی خودم حسرت..
پسرم میگفت اینجا که صحرا نیست؛ با این همه درخت و گیاه.. میخواستم بگویم اگر آن اشکهای عاشقانه که زمین آنجا را سیراب میکند بر کویر لوت هم میریخت بهشت میشد.. اما چیزی نگفتم و فقط سوختم و سوختم..
پ ن: برای جبران ذرهای از این بیقراری ـ هرچند قابل جبران نیست ـ تصمیم گرفتم دعای پرمغز و ارزشمند عرفه را به همان شیوهای که در ماه مبارک رمضان، دعاهای افتتاح و ابوحمزهی ثمالی را ترجمه کردم، ترجمه کنم و برای خوانندگان عزیز، روی وبلاگ بگذارم. خدا کند که امشب بتوانم تمامش کنم..
اگر یادتان بود و باران گرفت..
چهارشنبه 88 آذر 4
سلام دوستان همراه.. نوبتی هم باشد نوبت پاسخ به سوال دوست عزیزی است که در مورد مهریه و طلاق پرسیده بود. حتما یادتان هست که ایشان با کلی درد دل ـ که نوعاً حرف بسیاری از خانمهای امروز و متأثر از رفتارهای غیر اسلامی و غیر منطقی بعضی از افراد است ـ نظرشان این بود که به جای مهریه که امروز تبدیل به یک نوع قیمتگذاری روی زنان است، بیاییم و حق طلاق را به زن بدهیم.
ایشان نوشتهاند: اصلا چرا مهریه؟ خب به جای این کار، به جای این همه بحث بی سرانجام بر سر مهریه، خوب است اول کار، یه فکر درست و منطقی بکنند.. برای عقد بین دو تا آدم، میشه موردهای دیگه رو هم در نظر گرفت؛ یکیش و مهمترینش همین حق طلاقه که طبق قوانین ما متعلق به مرده... خب اگه داشتن حق طلاق بده چرا مردها دارن؟ اگه خوبه چرا ما خانمها نداشته باشیم؟ ادامهی مطلب...
دوشنبه 88 آذر 2
حتما یادتان هست که چند وقت پیش، یادداشت «اروپا.. اسلام میآید» را نوشتم. رفتهرفته گزارشهای متفاوت، دارند تغییر ترکیب جمعیتی مسلمانان و افزایش تعداد آنان در کشورهای جهان، حتی کشورهای غیر اسلامی بهخصوص اروپا را نشان میدهند.
«سی.ان.ان» در گزارش مشروحی اعلام کرد: با افزایش جمعیت مسلمانان جهان، نقش جغرافیایی جهان اسلام در حال تغییر و گسترش است. براساس این گزارش جمعیت مسلمانان درحال حاضر حدود یک میلیارد و پانصد و هفتاد میلیون نفر است که حدود 23 درصد جمعیت جهان را تشکیل میدهند. اندونزی با 230 ملیون، پاکستان با 174 ملیون و هند با 160 میلیون مسلمان، به ترتیب مقامهای اول تا سوم جهان را از نظر جمعیت مسلمانان به خود اختصاص دادهاند. پس از آنها بنگلادش، مصر و نیجریه مقامهای چهارم تا ششم را دارند. ایران مقام هفتم و سپس ترکیه، الجزایر و مراکش در رتبههای بعدی قرار دارند.
«سی.ان.ان» در ادامه، مقایسهای دربارهی نسبت جمعیتی مسلمان در میان کشورهای اسلامی و غیر اسلامی انجام داده است. در این بخش از گزارش آمده است: ادامهی مطلب...