اطلاع از بروز شدن
یکشنبه 88 اسفند 16
اول: الکلهای خوراکی که هیچ مصرف دارویی ندارد و فقط برای شرب خمر مصرف میشود، با مجوز رسمی تولید و در دسترس مردم قرار گرفته است.
دوم: اخیرا لباس زیر زنانه با طرح چفیه تولید و توسط شبکههای ماهوارهای تبلیغ میشود. اکنون این کالا به بندردیلم هم وارد شده است.
سوم: مراسم افتتاحیهی یک فیلم در سالن اریکهی ایرانیان، بهانهای برای حضور «ساسیمانکن» خوانندهی غیر مجاز پاپ بود.
چهارم: لیوانهای یکبار مصرف با تصاویر مبتذل در کشور توزیع شده است. برخی از این لیوانها کار بهاییهاست که با عبارات تبلیغی خود روانهی بازار کردهاند.
پنجم: شرکت oriflame سوئدی در ایران هم نمایندگی دارد. محصولات آرایشی و بهداشتی این شرکت با استفاده از روشهای فریبنده و هرمی، توسط بازاریابانی از دختران و زنان جوان که به عنوان مشاور شناخته میشوند فروخته میشود.
ششم: پس از دارا وسارای چینی، حالا چشممان به جمال عروسکهای شخصیتهای فیلم 300 روشن شده است که با نازلترین قیمت وارد کشور شده و در دسترس خانوادهها قرار گرفته است.
هفتم: فیلم کوتاه "از باد بپرسید" کار بتین قبادی، در بخش نسل جوان جشنوارهی فیلم برلین، جایزهی خرس بلورین را به خود اختصاص داد. قبادی در این فیلم نگاهی کاملا سیاه به حجاب زنان ایرانی دارد.
هشتم: سرمربی تیم فوتبال الاهلی امارات از خبرنگار زن ایرانی در کرمان، تقاضای زشت میکند و پز پولهای نفتی را میدهد که نگران هزینهها نباشید.
نهم: ماکت کعبه در آمریکا با نام applemacca ساخته شد که درون آن یک فروشگاه است که حتی مشروبات الکلی هم میفروشد.
دهم: دولت قطر از روز سه شنبه دوم ربیع الاول، مدت سه روز را برای تخریب قبرهای وابسته به شیعیان این کشور اختصاص داد. این اقدام با حمایت ارتش این کشور، و با ممانعت از ورود شیعیان صورت میپذیرد.
یازدهم: فعلا تمام .. اما خدا به خیر کند عاقبت ما را با این همه بیتفاوتی در قبال این جنگ نرم با این هجوم همه جانبه..
پ ن: از این به بعد شاید هفتگی بنویسم و هفتگی به دوستانم سر بزنم..
جمعه 88 اسفند 14
پنج شنبه 88 اسفند 13
چهارشنبه 88 اسفند 12
تصمیم میگیری با خانواده به شهرری و زیارت سیدالکریم، حضرت عبدالعظیم بروی و امشب را به او تبریک بگویی؛ اما تلفن خبر از میهمانانی میدهد که نزدیک خانهی شما هستند.. خانه نشین میشوی و نمیدانی از سلب توفیق زیارت ناراحت باشی یا از میهمانداری خوشحال..؟
تا نرسیدهاند از فرصت استفاده میکنی و همین دو خط را مینویسی برای عرض تبریک..
فردا روز میلاد نور عالم هستی است.. بهترین روز روزگار.. روز تجلی عصارهی فضایل و خلاصهی آفرینش.. روز ولادت حضرت ختمی مرتبت.. مبارکتان باد این روز بزرگ..
سه شنبه 88 اسفند 11
به لقمان حکیم گفتند: تو چقدر زشتی..
گفت: از من ایراد میگیرید یا از سازنده و نقاش من؟
دوشنبه 88 اسفند 10
یکشنبه 88 اسفند 9
شنبه 88 اسفند 8
انصافاً با این همه گرفتاری و کمبود وقت، دیگه جایی برای وبلاگخوانی و وبگردی نمیمونه.. حالا حق دوستان مهربانی که هرگز تنهامون نذاشتن سرجاش محفوظ است که مدت مدیدیه نتونستیم بهشون سر بزنیم.. یا اگه سر زدیم حتی نشده یه کامنت بذاریم..
گرفتاریها بدجور تصمیم بر حذف ما از عرصهی وبلاگنویسی گرفتن و تصمیم دارن ما رو از رو ببرن.. در مقابل، ما هم زیر بار نمیریم و تصمیم داریم روشون رو کم کنیم و اتفاقا هر روز بنویسیم.. حتی اگه با یک جمله باشه..
پ ن: البته این تصمیم برای مدتی است که فعلا عادت وبلاگیمان از سرمان نپره تا بعدها که کارها به روال عادی برگرده و .. خدا کنه کم نیاریم..
ایضاً پ ن: سفیر پاکستان در ایران کفته است: با دستگیر شدن عبدالمالک ریگی معلوم شد که تروریستها در پاکستان جایی ندارند..
شما میفهمید یعنی چی؟
چهارشنبه 88 بهمن 28
سرنوشت: با تشکر از دوستی که این مطلب را برایم میل کرده بود.. البته من تغییراتی در عبارتها ایجاد کردم..
استادى از شاگردانش پرسید: چرا وقتی خشمگین هستیم صدای خود را بلند میکنیم و سر طرف مقابلمان داد میکشیم؟
یکی از شاگردان گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد گفت: درست است... اما چرا با اینکه طرف مقابل، نزدیک ماست، باز هم داد میزنیم؟ یعنی اگر با صداى ملایم صحبت کنیم نمیشنود؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا هیچکدام از پاسخها او را راضى نکرد. سرانجام خودش چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى اینکه این فاصله را جبران کنند مجبورند داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد ادامه داد: اما هنگامى که دو نفر عاشق یکدیگر باشند سر هم داد نمیزنند؛ بلکه به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهاشان به هم نزدیک شده و فاصلهی آنها با همدیگر بسیار کم است.
حالا وقتی عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ در این صورت، آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش یکدیگر نجوا میکنند. این نجوا عشقشان را شعله ورتر میکند تا جایی که حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. و این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنان باقى نمانده باشد.
پانوشت: بیایید سر هم داد نزنیم..
چهارشنبه 88 بهمن 21
سرنوشت: بی مقدمه و البته با اندکی سانسور...
سلام آقا سید... حالتون خوبه؟
همیشه از شما شنیدم... همیشه از اینکه (.....) هستین...
همیشه همینو شنیدم و همیشه از اینکه بهترین دوستام به لبگزه دل بستن خوشحال بودم...
با اینکه فقط چندباری کنار دوستام نشستم و با لبگزه تون، لبمو گزیدم، اما خودمم همیشه اینجا رو دوست داشتم...
هزار بار خواستم بیام و اینجا با یکی مثل شما بگم و حرف بزنم و کمک بخوام که تو وانفسای این روزگار، اگه بخوام باری به هر جهت نشم، اگه بخوام ایستاده بمیرم، چی کار کنم...
هزار بار خواستم بیام و از این محنت دوری شکایت کنم... اما حالا دیگه کار از شکایت گذشته... انقدر نا امیدم که شدم یه کوه یخ... یه تیکه سنگ..
آقا سید! از وقتی این امتحانای ... شروع شد و دیگه دوستام رو ندیدم از شمام بی خبر بودم... تا اینکه امروز اومدم اینجا و دل به دریا زدم و نوشتم... با اینکه آخرین تاریخ پستتون مربوط به تقریبا یه ماهه پیشه، بازم از رو نرفتمو نوشتم...
آقا سید! درد دارم.. درد... از اون دردا که فقط باید بریزی تو خودت و صدات در نیاد... یا اگه میخوای بگی باید صاف تو چشمای خدا نگاه کنی... خدایی که ... هست... اما نیستم...
آقا سید! حرف دارم.. حرف...از اون حرفا که باید به اهلش زد... از اون حرفا که فقط باید دلت خوش بشه به یه جواب...
آقا سید! کار دارم.. کار... از اون کارا که باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند...
آقا سید! تنهام.. از اون تنهاییها که اگه یه ملت دورت باشن بازم تنهایی... ای کاش می شد برسم به اینکه جدا شدم... نه اینکه تنهام...
آقا سید! هیچی.. فقط واسهم دعا کن... از این سرگیجه در بیام... از این دایره خلاص بشم...
خدایا! تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم... ما را به راه راست هدایت کن...
اذان می گن... جدی گفتم سید! واسهم دعا کن... سر جدت... خیلی بهم ریختم..
یاحق!...
پانوشت: چشم نازنین..
دوستان عزیز! شما نیز دعایش کنید..
اصلا بیایید همگی در این ایام عزیز به حال هم دعا کنیم