سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 123
بازدید دیروز: 24
بازدید کل: 1381748
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



یک توضیح..

سه شنبه 91 آبان 30

در سفر حج و در مکه بودم که با چند روز تاخیر، نامه‌ای را که روز سه شنبه 16 اکتبر 2012 برابر با 25 مهرماه 1391 ساعت 10:34 از طرف دوستی به پست الکترونیکی ام ارسال شده بود، دیدم: 

استاد گرانقدر، جناب آقای واحدی

سلام بر شما

عارض هستم خدمت شریف شما، زیر نظر سازمان بسیج دانشجوئی کشور، مجمع ادوار بسیج دانشجوئی دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی را با حضور چهره های ماندگار بیست سال بسیج این دانشگاه، تشکیل داده ایم... از اونجائی که حضرتعالی هم فارغ التحصیل این دانشگاه هستین، با اجازه ی جنابعالی در جلسه ی شورای مرکزی این مجمع، حضرتعالی رو به عنوان مشاور ارشد فرهنگی و سیاسی این مجموعه معرفی کردم که انشاالله حضور حضرتعالی در این دانشگاه پر رنگ تر از همیشه باشه. متن خبر رو از روی سایت مجمع برای شما کپی می کنم تا مطالعه بفرمائید.

http://www.ana.ir/detail.aspx?id=61860
التماس دعا دارم از شما 

پس از خواندن نامه، به دلیل شرایط خاص سفر حج، هیچ واکنش مثبت یا منفی به آن نداشتم و با صرف نظر از موافقت یا عدم موافقتم با این کار، تصمیم داشتم که پس از بازگشت از سفر و اطلاع از کم و کیف ماجرا، به آن دوست عزیز بگویم که معمولاً پیش از هرگونه انتصاب، با فرد مورد نظر صحبت می کنند و نظر او را جلب می‌کنند و سپس حکم او را ابلاغ یا رسانه‌ای می‌کنند.

پس از بازگشت از سفر نیز چند روزی درگیر امور جاری و کارهای اولویت داری بودم که با غیبت 38 روزه نیاز به پی‌گیری داشت؛ تا اینکه توسط بعضی از دوستان از مطلبی تحت عنوان بیانیه‌ی مرکز مقاومت ثارالله(ع)بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی مطلع شدم. 

 اینک چند نکته را قابل ذکر می‌دانم:

-       من یک بسیجی ساده هستم و به این نوع بسیجی بودن خود افتخار می‌کنم و نیازی به انتساب به هیچ گروهی ندارم و هیچ‌وقت عضو گروه و تشکل سیاسی چه از نوع بسیجی و چه غیر آن نبوده و انشاءالله در آینده هم نخواهم بود.. اگر خدا و امام راحل ما را یک بسیجی ساده بپذیرند برای دو دنیا ما را بس...

 -       من یک عنصر فرهنگی هستم که رفیقی جز کتاب و دفتر و قلم ندارم و از هرگونه فعالیت‌های جناحی سیاسی دوری می‌کنم و سابقه‌ام گویای این طرز تفکرم است. گاهی هم که مطلبی سیاسی می‌نویسم از موضع فرهنگی و نگاه فرهنگی و اجتماعی و در راستای دیدگاه‌ها و اندیشه‌های مقام معظم رهبری است، نه از منظر کشمکش‌های مشمئز کننده‌ی سیاسی.

 -       اقدام فوق بدون مشورت و موافقت من بوده است و جز یکی از دوستان آن جمع، هیچ‌کدام دیگر از آنان را نمی‌شناسم و از انگیزه‌شان چه سیاسی باشد و چه غیر سیاسی، اطلاعی ندارم.

 -       من نه با رفتار گروه اول موافقم که بدون مشورت و موافقت حقیر چنین کاری کرده‌اند و نه با رفتار گروه دوم که در یک واکنش احساسی، بدون اینکه افراد (حد اقل حقیر ) را بشناسند، اتهاماتی عجیب و غریب وارد کرده‌اند که دور از انصاف و حقیقت ماجراست. البته هرچه گشتم این بیانیه را در سایت‌های معتبر و حتی در سایت اصلی مرکز مقاومت ثارالله پیدا نکردم و احتمالاً همه‌ی این اتفاقات مستند به وبلاگی بود که نوع تفکر و جهت گیری سیاسی صاحبش، نشان می‌دهد که اجازه‌ی هرگونه بی احترامی و توهین و افتراء را دارد.

 -       به نظر من اگر دغدغه‌ی اسلام و انقلاب باشد، می‌توان بدون باندبازی و ورود در مباحث تلخ و ناگوار سیاسی و بدون اتهام به یکدیگر در کنار هم نشست و گفتگو کرد. امام امت می‌فرمودند (نقل به مضمون): تمام اختلافات از هوای نفس و خودخواهی است. به خاطر همین اگر تمام انبیای الهی در یک زمان و در یک منطقه‌ی جغرافیایی هم جمع شوند، هرگز با هم دچار اختلاف نمی‌شوند؛ چون هدفشان خداست نه هوای نفس...


حال و هوای مکه ای...

سه شنبه 91 آبان 2

سلام دوستان عزیزم... این روزها حال و هوای مکه‌ای من وادارم می‌کند که بیشتر به حلقه سر بزنم... البته به یاد تک تک شماها هستم و دعایتان می‌کنم..

وعده‌ی ما عصر روز عرفه در کنار جبل الرحمه همراه با دعای امام حسین علیه السلام...

این عکس را ببینید و این عکس را نیز... تازه‌ی تازه‌اند و برای خودم که خیلی حس زنده‌ای دارند... امیدوارم برای شما نیز..


ترسم نرسی به کعبه...

چهارشنبه 91 مهر 12

چند روزی است که می‌خواهم چیزی بنویسم به عنوان مقدمه‌ای بر این سفر؛ اما هر کار می‌کنم نمی‌شود... قبلا گفته بودم که آنجا دهان آدم بسته می‌شود و زبانش قفل... این بار انگار از همین‌جا دهانم بسته شده است و هیچ حرفی برای گفتن ندارم...فقط دوتا خواهش می‌کنم... 

اول ـ هر سلام و علیکی و هر رفاقتی، حقی بر گردن دو طرف ایجاد می‌کند؛ حتی اگر از نوع مجازی‌ باشد... پس اگر حقی بر گردنم دارید ـ که حتما‍ً دارید ـ و اگر قابل گذشت است، لطف کنید و آن را ببخشید و حلالم کنید که در حدیث است ارحم ترحم؛ یعنی ببخش تا بخشیده شوی... و اگر قابل گذشت نیست، بزرگواری کنید و بگویید و مطالبه کنید تا چیزی برای آخرت نماند که سخت است یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه... در هر دو صورت به یادتان هستم و دعاگویتان...

دوم ـ قول می‌دهم دعایتان کنم... اما خودمانیم انگار من بیشتر از شما به دعا نیاز دارم...

دعا کنید مهربانانه به رویم نگاه کنند... نکند سلامم را از سرِ تکلیف، جوابی بدهند و روی برگردانند...

دعا کنید به حرم راهم بدهند... نکند حاجبی سد راهم شود که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی...

دعا کنید که بتوانم احرام دگر بندم که جانان بینم... نکند سنگ نشانی از راه به درم کند...

دعا کنید در عرفات، معرفت پیدا کنم... به خودم و پستی‌‌ام... به خدا و بزرگی‌اش...

دعا کنید در مشعر، یک عمر شعار بندگی را به شعور واقعی بدل کنم...  

دعا کنبد در منی، تمناهای نفسم پلیدم را قربانی کنم و فطرت پاک الهی‌ام را آزاد... 

 دعا کنید در رمی جمره، شیطان به رویم لبخند نزند...

دعایم کنید راه آدم شدن را یاد بگیرم و عمل کنم...

 

 


بالاخره از ششم شهریور پارسال که قلم روی کاغذ گذاشتم و نوشتم بسم الله الرحمن الرحیم... تا ششم شهریور امسال، رمان «آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟» در 246 صفحه آماده شد و امیدوارم که به زودی به چاپ برسد.. خبرش را خیلی سایت‌ها از اینجا نقل کرده‌اند...

بعدا نوشت: خبرآنلاین هم یک کم مفصل تر خبر را کار کرد...


رهایی..

یکشنبه 91 مرداد 29

سلام دوستان.. عید فطر، عید رهایی از بندگی غیر خدا بر همگی مبارک..

کاش اگر بنا بود از بند شیطان که هیچ بلکه از بند خودمان و بند همه‌ی تعلق‌ها و وابستگی‌ها رها شویم مثل رابعه‌ی عدویه رها می‌شدیم... چند روزی است این جمله‌اش دیوانه‌ام کرده است: 
الهی! اگر تو را از خوف دوزخت می‌پرستم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشتت می‌پرستم، بر من حرامش گردان و اگر تو را برای خودت می‌پرستم، جمال باقی از من دریغ مدار...

رابعه‌ی عدویه بانوی عارفه‌ای بوده است اهل بصره و در قرن دوم هجری زندگی می‌کرده است. روزی بیمار می‌شود. دوستانش می‌پرسند چه بر سرت آمده است؟
می‌گوید: نیمه شب هوای بهشت بر سرم زد، خداوند اینگونه دارد تنبیهم می‌کند که او را برای خودش بپرستم نه برای بهشتش...

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                 ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است


قبل از هرچیز اقرار می‌کنم:

    1-      علامه مصباح یزدی از علمای بزرگ و قابل احترام‌ است و خودم هم در دوران حضورم در قم، افتخار شاگردیشان را داشته‌ام.

    2-     مقام معظم رهبری جانشین صالح امام خمینی است و در رهبری و مقام ولایتشان هیچ شک و شبهه‌ای ندارم و مبلغ آن هم هستم.

حالا که این مقدمه و این اقرارنامه را گفتم تا خناسان متهممان نکنند و علیه‌مان جو راه نیندازند، به این فراز از سخنان آقای مصباح یزدی که خبرگزاری فارس و دیگر خبرگزاری‌ها آن را نقل کرده‌اند دقت کنید:

 مصباح یزدی خاطرنشان کرد: جای تاسف است که چرا هنوز نتوانستیم امام را بشناسیم و یا نتوانستیم جانشین امام (ره)، مقام معظم رهبری را به درستی درک کرده و بشناسیم.
وی تصریح کرد: باید توجه داشت همانند مقام معظم رهبری به هیچ عنوان نمی‌توان بر روی زمین و آسمان‌ها پیدا کرد چرا که ایشان نمونه برجسته‌ای از ائمه اطهار(ع) و اجدادشان است.

 به نظر می‌رسد که یا تحریفی در گفته‌های ایشان صورت گرفته است، یا اینکه این سخنان را برای برخورد با عده‌ای که خودشان را به وی منتسب می‌کنند و با رهبری زاویه پیدا کرده‌اند، گفته‌اند. اگر هم چنین باشد حتماً تسامحی در عبارت صورت گرفته است؛ وگرنه موضوع، آنقدر روشن است که منِ کمترین هم می‌فهمم چه رسد به استاد مصباح یزدی.
حتماً منظور ایشان از اینکه «در آسمان و زمین نمی‌توان کسی همانند مقام معظم رهبری پیدا کرد» گذشته‌ی تاریخ بشر نیست؛ زیرا وجود افرادی مانند نوح نبی الله و ابراهیم خلیل الله و موسی کلیم الله و عیسی روح الله و محمد حبیب الله و علی ولی الله و دیگر معصومان ناقض این حرف‌ است.

و باز حتماً منظورشان حال حاضر بشریت هم نیست؛ چه آنکه عیسای مسیح هنوز زنده است و در آسمان‌ها حضور دارد و وجود مقدس قطب عالم امکان، روح هستی، ارباب بنده نواز و مولای رعیت‌پرورمان حضرت بقیه‌الله الاعظم در روی زمین حضور دارند و در میان مردم زندگی می‌کنند. حجت بزرگی که اگر نبودند لساخت الارض باهلها. همان مولایی که خود مقام معظم رهبری با گریه و لابه به ساحتش می‌رود و می‌گوید: اگر آبرویی هست شما داده‌اید و اگر جسم ناقص و جانی هست تقدیم می‌کنیم.

 پ ن: به یقین خود مقام معظم رهبری هم از این عبارات ناراحت می‌شوند و این را بارها و بارها نشان داده‌اند. همین چندی پیش بود که در ملاقات با جمعی از نظامی‌ها که خیلی‌هایشان هنگام دریافت جایزه از دست بزرگی یا دریافت درجه، شعار «الله اکبر... جانم فدای رهبر» سرمی‌دهند، به صراحت گفتند: این که نیروهای نظامی اظهار کنند که جان خود را فدای یک شخص می‌کنند درست و «شرعی» نیست بلکه همه‌ی نیروهای نظامی باید جان خود را فدای اسلام کنند و خود آن شخص نیز جان خود را فدای اسلام کند. (نقل از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

و نیز در یکی از جلسات که من نمی‌خواهم اسم و رسمی از کسی یا جلسه بیاورم، یکی از مسئولان، در آغاز صحبتش ایشان را خطاب می‌کند و می‌گوید: «السلام علیک یابن رسول الله» همه می‌دانیم که آن شخص، بی‌خود هم نگفته و به هرحال، مقام معظم رهبری از این خاندان جلیل است و افتخار سیادت و فرزندی رسول الله را دارد.
 اما وقتی آقا صحبتشان را شروع می‌کنند، در همان آغاز می‌گویند: (نقل به مضمون) من از آقای ... می‌خواهم که با این تعابیر ما را خطاب نکنند. بعضی از تعابیر اختصاص به اهل بیت دارد. ما نباید از این تعابیر اختصاصی بزرگان دین، برای دیگران استفاده کنیم.

 پ ن دیگر: روزی که برای مرحوم امام خمینی گفتند «سلام الله علیه یا علیه السلام» گفتم درست است که معنایش همان دردو خدا بر اوست، اما این تعبیر در معارف دینی ما اختصاص به معصومان علیهم السلام دارد و حتی در مورد سلمان و ابوذر هم غالباً می‌گوییم جناب سلمان رضی الله عنه یا جناب ابوذر علیه الرحمه و...

 پ ن آخر: در این پانوشت دو مطلب دارم که روی هیچکدام با علامه مصباح نیست:

       1- امام علی علیه السلام: هلک فی رجلان محب غال و مبغض قال

       2- با این ارادت‌های غلوآمیز، بهانه دست دیگران به خصوص مخالفان تشیع از دیگر مسلمانان ندهیم..


دلم ماهواره می خواهد..

سه شنبه 91 تیر 13

بعد از یک روز سخت کاری، داری شام می‌خوری و تلویزیون ملی دارد سریال ایرانی پخش می‌کند. بچه‌هایت هم دارند شام می‌خورند و فیلم می‌بینند. دلت برای خودت، برای انقلابت، برای کشورت، برای دخترت، برای پسرت و برای همه‌ی اعتقادات و سنت‌هایت می‌سوزد و نمی‌توانی شام را تمام کنی.
بلند می‌شوی و به اتاق خودت می‌روی.. پای لب‌تاپت می‌نشینی. بغض کرده‌ای و چشمانت را می‌بندی.. یاد امام خمینی می‌افتی که آرزو داشت رادیو تلویزیون انقلابش دانشگاهی باشد برای مردم.. البته دانشگاه شده است اما نه آن دانشگاهی که امام می‌خواست؛ بل دانشگاهی که دیگران می‌خواهند و سردمدارانش با لجاجت و یکدندگی تمام مقدسات مردم را به بازی می‌گیرند.. دانشگاهی که هر چه جوانان ما در دانشگاه‌های واقعی یاد نمی‌گیرند و بلد نمی‌شوند، اینجا یاد بگیرند..

یک ماشین مدل بالای خارجی می‌ایستد. راننده، دختری را که دارد توی پیاده رو راه می‌رود صدا می‌کند. دخترک نگاهی می‌کند و به راحتی خوردن یک لیوان آب، جلو می‌آید و  در جلوی ماشین را باز می‌کند و می‌نشیند:
پسر:  شناختین؟
دختر: ب
له.
پسر: پس معلومه که سر کلاس توجه به من داشتین..
دختر:
معلومه که شما هم توجه داشتینن.

راننده سوال می‌کند کجا برویم؟ دخترک باز به همان راحتی آب خوردن، هرکجا که راننده دوست دارد را می‌پذیرد. راننده راه می‌افتد به قصد جایی خلوت که بتوانند با هم صحبت کنند. می‌روند در یک رستوران یا کافی شاپ که زیبایی‌اش چشم‌ها را خیره می‌کند، می‌نشینند و صحبت می‌کنند و بعد، راننده دخترک را تا خانه‌اش می‌رساند. بعد از ظهر همان روز، دخترک با دوستش در مورد راننده صحبت می‌کند:

      -          پسر خوبیه ولی نمی‌خوام به من وابسته بشه.
-         
خودت می‌گی پسر خوبیه..
-         
آخه من فقط یه بار دیدمش..
-     خب کم کم می‌شناسیش. بهتر از اینه که یه آدم پول‌دار بیاد و تو رو برای پسرش خواستگاری کنه که اصلا نمی‌شناسیش..

در سکانسی دیگر، دخترک یک ماشین پژو 206 از پسرک هدیه می‌گیرد و وقتی به خانه می‌آید، به مادرش که نگران دیرکردن‌های اوست، می‌گوید دیگر شب‌ها دیر نمی‌آید. چون دوستش نگین، ماشینش را برای مدتی به او داده است تا دیگر شب‌ها دیر نیاید و مادرش نگرانش نشود..  


بگذریم که دلم از این دانشگاه زیاده گرفته است.. شاید بگویند از مقوله‌ی هنر و پیام‌های مستقیم و غیر مستقیم یک فیلم سر درنمی‌آورم.. حتما می‌گویند این سریال‌ها دارد به دختران ما یاد می‌دهد که با چشم بسته به دام‌های باز جلوی راهشان نیفتند... حتما می‌گویند منتظر نتیجه باش تا خرابی کارشان را ببینی و ... دوستان نزدیکم می‌دانند که نه تنها از این مقوله بی اطلاع نیستم که اتفاقا دستی هم بر آتش دارم. گاهی پیام‌های غیر مستقیم، پیام‌های مستقیم را خنثی می‌کند و تاثیرات مخرب‌تری می‌گذارد... در مورد صدا و سیما زیاد گفته‌ام و گفته‌اند... اما آنچه البته به جایی نرسد فریاد است..

پ ن: دلم ماهواره می‌خواهد....


باید بیشتر شناخت..

دوشنبه 91 خرداد 29

سلام دوستان.. عید مبعث مبارک باد..

بی‌شک ما بچه مسلمان‌ها خیلی کوتاهی داریم در مورد شناخت دینمان و پیامبرمان.. چرا خداوند با فرستادن محمد مصطفی بر مومنان منت می‌گذارد؟ چرا بعد از او پیامبر دیگری نمی‌فرستد؟ چرا و چراهای زیادی که جا دارد یک بچه مسلمان روی تک‌تک آنها تامل کند و به نتیجه برسد..

چرا غربی‌ها عیسی را پیامبر صلح و دوستی معرفی می‌کنند و پیامبر اسلام را مظهر خشونت و جنگ.. و آن وقت ما هم به دلیل بی اطلاعی از تاریخ اسلام و سیره‌ی رحمه للعالمین اسیر این حرفها می‌شویم؟

اما یک سوال دیگر.. امیرمومنان علی علیه السلام، سه زیارت مخصوص دارند.. یکی از آنها در عید غدیر است که به نوعی مربوط به خودشان است. اما جالب است که دوتای دیگر این زیارت‌های مخصوص در مناسبت‌های مربوط به پیامبر است.. یکی امروز یعنی روز مبعث و دیگری در روز ولادت پیامبر اکرم.. 

انصافاً جا ندارد فکر کنیم که چرا؟

پ ن: امروز خیلی خوش گذشت همراه با عده‌ای از بچه‌های سفر اخیر عمره.. زوج‌های نخبه‌ی دانشگاهی.. این حرف‌ها مربوط به همین جلسه است..

پ ن: با تشکر از محسن مظاهری و فاطمه جناب اصفهانی..


نیش و نوش

یکشنبه 91 خرداد 14

مسجد الحرام.. همه چیزش خوب است و شیرین..

حتی زنبوری که در ده‌پانزده متری کعبه و در رکعت اول نماز مغرب دستت را نیش می‌زند..

تا حالا نیشی به این شیرینی نوش نکرده بودم.. 

                                                 خدایا سپاس..


مدینه

سه شنبه 91 خرداد 9

مدینه..

خواندم دغدغه هایتان را..

دعاگوی همگی تان هستم..


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >