اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 86 خرداد 2
هی می گویند: چرا آپ نمی کنی؟
و من... پاسخی ندارم
احساس می کنم دارم تمام می شوم
رو به پایانم...
نه از نظر علاقه به وبلاگ نگاری و نوشتن مطلب ... که این ها پایان ندارد
بلکه از نظر کمبود وقت، گرفتاری ها، دل مشغولی ها و دیگر برنامه های فرهنگی ام...
خدا خیرت بدهد مرد ... بیکار بودی در مصاحبه ات بپرسی که برای وبلاگم انتهایی در نظر گرفته ام یا نه؟
و من را باش که قاطعانه گفتم: نه... تا من هستم وبلاگم نیز هست.. مگر آنکه من نباشم
نکند قرار است نباشم ؟؟
شنبه 86 اردیبهشت 15
الو...
پشت خط خانم دکتر بود ... سلام و احوال پرسی و .. گفت:
این دختر که داوطلب استخدام بوده، معدلش بالای 5/19 ... و با این که در آزمون ورودی قبول شده، اما در مصاحبه ی گزینش رد شده است..
پرسیدم: چرا؟
نمی دانست
الو ...
مسئول گزینش آن سوی خط جواب داد
گفتم: خانم فلانی مشکلش چه بوده؟
گفت: ضمن این که با نمره ی بالا در آزمون قبول شده، اما با صراحت و پررویی !! اعلام کرده که من فقط برای ورود به این سازمان و الان برای مصاحبه چادر پوشیده ام و گر نه همیشه بدون چادر و با حجاب امروزی رفت و آمد می کنم..
گفتم: قبولش کنید .. ما در محیط شغلی و اجتماعی خویش چنین آدم هایی می خواهیم.. صادق، صریح و با شهامت .. اینان حتی اگر منافعشان در خطر باشد، دروغ نمی گویند.. اهل دوز و کلک و خیانت به مجموعه نیستند...
خیلی ها جانماز آب می کشند و ادعا می کنند که نماز شب می خوانند و ظاهر خود را به رخ می کشند ... اما راستش را بخواهید اینان برای گذر از موانع پیش رو فقط بازیگری می کنند..
و امروز ... آن دختر در میان ماست و در محیط خصوصی خود نیز پر از وقار .... خودش می گوید.
و من ...؟
باور می کنم .. چرا که نه ؟
(برگی از خاطرات سال ها پیش)
شنبه 86 اردیبهشت 1
این مطلب را شنبه بیست و هشتم آبان 1384ساعت 12:45 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
با سلام به همه ی دوستان عزیز و پوزش از تأخیری که دست خودم هم نبود ...
نوبتی هم که باشد نوبت پاسخ پاسخ به سؤالات است. ابتدا دو سه تا سؤال را که سعی کردم یکجا پاسخ بدهم مرور می کنیم:
یکی از دوستان توسط ایمیل پرسیده است: آنچه به عنوان اماکن، زمان های و حالات مکروه در آداب زفاف و زناشویی و آثار مترتب بر آن که در متون اسلامی آمده است، آیا واقعیت دارد؟ مثلا اینکه اگر پدر و مادر در شب عید فطر یا زیر درخت میوه و یا در محاق ماه یا بین طلوع فجر و آفتاب و یا روی پشت بام و یا در حمام و یا در گذرگاه مردم و یا با نیت نامحرمی دیگر و... ارتباط جنسی برقرار کنند، فرزند حاصل از آن ارتباط، دارای نقص عضو یا نقص عقل می شود. مثلاً شش انگشتی می شود و یا اینکه کور یا لال یا مخنث و یا ابله و دیوانه و...
البته این سؤال می تواند به عنوان یک پرسش کلی تر مطرح شود و آن اینکه اولاً زمان ها و مکان ها چه تفاوتی با هم دارند؟ مگر نه آنکه همه ی آنها آفریده ی خداوند متعال هستند؟ ثانیاً این تأثیرات که معمولاً هم غیر طبیعی به نظر می رسد از کجا اثبات شده است؟ و آیا بدین معنی است که هر کس چنان کند قطعا آن آثار را دارد؟ ثالثاً اینها چه ارتباطی با هم دارند و چگونه متصور است که روی پشت بام با داخل اتاق فرق داشته باشد؟ رابعاً و در نهایت اینکه آیا این با عدل خداوند سازگار است که پدر و مادر اشتباه کنند ولی تقاص اشتباهات آنان را فرزندشان بدهد؟
سرکار خانم محدثه نیز یکی دو تا سؤال کرده اند از جمله : ... یه سوال دیگه هم می پرسم . ببخشید ولی هر وقت توانستید پاسخم را بدهید: در یکی از آیات قرآن ( الان در خاطرم نیست) و همچنین در حلیة المتقین زنانی را که نمی توانند صاحب فرزند شوند را مورد خطاب قرار داده که این گونه زنان از ...
می خواستم بپرسم آیا خلقت اینگونه زنان دست خودشان است؟ اگر خانمی نتواند صاحب فرزند شود آیا او مقصز است؟ یادمه یه روز در تلویزیون هم خانمی این سوال را مطرح کردند ولی متاسفانه من جوابی دریافت نکردم.
دوست دیگری با اسم مرده شور نوشته است: من شنیدم بچه های ناقص و مریض نتیجه ی گناه های پدر و مادرن. البته قبول ندارم این حرفا رو.
هو الحق المبین
یک نکته که قبل از هر چیز باید متذکر شوم این است که زمان ها و مکان های مقدس و گرامی و حتی اعدادی که جنبه های قداستی یافته است، در همه ی ادیان و فرهنگ ها و ملل و نحل مختلف پذیرفته شده و غیر قابل انکار است. البته ملاک این ویژگی ها و تقدس ها با توجه به تفاوت ملت ها و فرهنگ ها تفاوت دارد که فعلاً کاری به آن نداریم و به بحث اصلی می پردازیم.
این قبیل روایات ــ هر چند باید در صحیح بودن و استناد آنها دقت کرد ولی بر فرض صحیح بودنشان ـــ تنها به کراهت زفاف و زناشویی در اماکن، اوقات و حالات خاصی اشاره دارد و اشعاری به حرمت آن ندارد.
می دانیم که بر اساس اعتقادات ما دستورات الهی و احکام دین مبین اسلام، ناشی از علت ها و حکمت هایی است که تا هنوز بسیاری از آنها برای بشر روشن نیست. مگر آنکه خود آیات یا روایات در مقام تعلیل و تبیین دلایل صدور حکم به ذکر این علت ها پرداخته باشند.
ما باور داریم که خداوند حکیم و دانا هیچ حکمی را بدون حکمت مقرر نکرده و اطلاع یا عدم اطلاع ما از فلسفه ی آن، فرقی در آثار آن حکم ندارد. زیرا مطلوب بودن یا مطلوب نبودن هر چیز نزد پروزدگار هستی، بستگی به آثار وضعی مثبت یا منفی آن دارد. یعنی وجوب، حرمت، کراهت، استحباب و مباح بودن هر کاری بسته به همان آثار وضعی و شدت و ضعف آنها می باشد.
بنابر این در حقیقت بودن احکام الهی هیچ شکی وجود ندارد. اما کشف راز این حقایق یا همان آثار وضعی، چیزی نیست که در دایره ی علم کلام و اعتقادات قرار گیرد ... این وظیفه ی آکادمی های علمی و دانش بشری است که بدان بپردازد. حالا اگر این دانش هنوز نتوانسته چنان پیشرفتی کند که از این حقایق سر درآورد و راز آنرا بگشاید، دیگر تقصیر اصل مطلب نیست و باید منتظر پیشرفت بیشتر تکنولوژی و علوم بشری باشیم. همانطور که مثلاً امروز در لابراتوارهای پیشرفته ثابت شده که گوشت خوک دارای میکروبی است که در چند صد درجه ی حرارت نیز از بین نمی رود. این در حالی است که وقتی در زمان پیامبر حرام بودن آن اعلام شد، هرگز دسترسی علم بشر به این اندازه نبود و از سر تسلیم نسبت به اسلام و کرنش در برابر خدای متعال پذیرفته بودند.
البته اینجا جای مباحث بسیاری از جمله علت حکم و حکمت آن و تفاوت های آنها وجود دارد که فعلاً به خاطر مجال کم و حوصله ی خوانندگان از آنها پرهیز می کنیم.
بنابر این در پاسخ به اینکه چرا زفاف و زناشوئی در آن اماکن، زمان ها و حالت های مذکور مکروه است، می توان گفت که این امر قطعاً دارای آثار زیانبار و پی آمدهای منفی هست که ما هنوز بدان علم نیافته ایم. به عنوان مثال، درست است که آمیزش در بالای بام خانه ها به حسب ظاهر با زیر سقف ها فرقی نمی کند؛ اما جای این سؤال هست که مگر عقل بشری به همه ی ریزه کاری های موجود طبیعی و تأثیر و تأثرهای عالم پی برده است؟ آیا می توانیم ادعا کنیم که به تمام ظرافت های علمی در گردش زمین و تأثیر پذیری آن از کرات دیگر مثل ماه و همچنین تأثیر گذاری بر آنها، الکتریسیته های موجود در فضای پیرامونی ما و ابرهای شناور در آسمان، نوع اختلالات فیزیولوژیکی در اماکن و شرایطی خاص و فعالیتهای شیمیایی بدن و اندام های فیزیکی و به قول دانشمندان فعالیت فیزیکو شیمیایی به خصوص توسط مغز انسان و هزاران هزار نکته ی ریز و درشت دیگر و ... آگاه هستیم؟ آیا به ارتباط هیجانات جنسی انسان و تشعشعات مادون قرمز و بنفش و... و تشکیل نطفه آدمی واقف شده ایم؟
مطمئناً چنین ادعائی از روی کمال نا آگاهی است و به یقین کسی چنین ادعائی نکرده و نتواند کرد. به قول دوستمان سپهر اگر در زمان رسالت پیامبر(ص) که مردم عامی و جاهل آنروز می گفتند ما خدایی را می پرستیم که بتوانیم او را ببینیم؛ آیا پیامبر می توانست به آن مردم بگوید دلیل اینکه می گویم شبها زیر درخت نخوابید، این است که درختان در شب گاز کربنیک تولید می کنند؟ آیا می توانست بگوید اینکه می گویم در ظرف هایی لب پریده آب نیاشامید، به خاطر آن است که محل تجمع میکروب است؟ آیا چاره ای غیر از این بود که بفرماید شیطان در آن جا سکونت دارد؟
البته ممکن است گفته شود ما تا کنون اثر سوئی ندیده ایم و آثار گفته شده در این روایات برای فرزند حاصل از این نوع آمیزش، کلیت ندارد. جواب این است که اگر کلیت داشت مطمئناً حکم به حرمت می شد نه کراهت. به خاطر همین است که در این نوع روایات ، هنگام ذکر آثار منفی ناشی از این کار، گفته شده است که محتمل است چنین شود و یا اینکه اگر فردی چنین کرد و چنان شد، جز خود کسی را ملامت نکند و تقصیر را به عهده ی خدا و دیگران نیندازد.
این نکته نیز قابل ذکر است که هر معلولی حاصل علت هایی است که ممکن است این کار، یکی از این علت ها باشد و چنانچه مجموعه ی علت ها با هم جمع شدند آن معلول به وجود می آید. اینجاست که فلاسفه علت تامه و علت نا قصه را مطرح می کنند و ما به دلیل پرهیز از اطاله ی کلام از آن می گذریم.
این نوع بیان در علوم روز مثل علم پزشکی نیز وجود دارد. مثلا وقتی می گویند هنگام سرما خوردگی خربزه نخورید، معنایش این نیست که حتماً و بدون برو برگرد بیماریتان افزون می شود؛ اما احتمال آن فراوان است.
اما قسمت پایانی و مهمتر بحث این است که با عدل الهی چگونه سازگاری دارد که فرزندی به خاطر خطای پدر و مادر و در نظر نگرفتن شرایط مناسب تولید مثل و عدم پرهیز از فعلی مکروه یا حتی حرام، به سرنوشتی ناخواسته دچار شود که موجب ملال و رنجش او در طول زندگانی گردد؟
در پاسخ باید گفت یکی از قدیمی ترین مطالب فلسفی که از ارسطو گرفته تا مارکس و انگلس بر آن اتفاق نظر دارند اصل به هم پیوستگی جهان است. یعنی جهان هستی یک واحد به هم پیوسته و غیر قابل تجزیه است که نمی توان به اجزای آن به طور جداگانه نگاه کرد و هر جزء را بدون در نظر گرفتن این همبستگی و تأثیر و تأثر متقابل با اجزای دیگر مورد قضاوت قرار داد.
این نواقص و کاستی ها و پی آمدهای مورد بحث نیز قابل انفکاک از مجموعه ی هستی و جریان امور جهان نیست. همانطور که بالاتر گفتیم نظام علل و معالیل یا علت ها و معلول ها اساس قاعده مندی و سنت حاکم بر جهان است که نمی توان جهان را بدون اینها فرض کرد. به عبارت دیگر هر گاه که یک علت به ضرورت فلسفی رسید بی شک معلول اتفاق می افتد و کسی نمی تواند جلوی آنرا بگیرد. پس بر اساس این قاعده مندی و علل و عوامل طبیعی است که چنین حادثه هایی پیش می اید.
درست مثل یک تابلوی نقاشی که مجموعه ی رنگ ها و اجزای آن با هم و در کنار یکدیگر تابلو را ایجاد می کنند و چنانچه همه ی آن از یک رنگ بود، اتفاقی نیفتاده بود و اصلاً تابلوئی وجود نداشت. این بدین معنی است که در این تابلو هر کدام از رنگ ها نقشی ذاتی ایفا می کنند و پستی به عهده دارند و هیچ جزئی به تنهایی و بدون در نظر گرفتن ارتباطش با سایر اجزا و ایفای نقش ذاتی خویش قابل بررسی نیست.
بنابراین نمی توان گفت رنگ مشکی مثلاً زشت تر و رنگ قرمز زیباتر است. همانطور که در نظام اعداد یا اشکال هندسی و شکل حروف نیز نمی توانیم بگوییم چرا مثلث یک ضلع کمتر از مربع دارد و یا اینکه چرا دال کج است و الف راست است؟ بدین معنی که به مثلث و حرف دال ظلم شده است.
بر اساس این نقش های ذاتی و علل و عوامل طبیعی است که چنین اتفاقاتی می افتد و خداوند نیز برآن نیست که این خاصیت را از جریان طبیعی جهان بگیرد. بنابراین نمی توان انتظار داشت که خداوند متعال جهان را بدون قاعده مندی می آفرید و یا اینکه به خاطر جلوگیری از این نواقص و کمبودها و به اصطلاح سوختن بی گناهان، جلوی تأثیر علت ها را می گرفت تا ما شاهد چنین پدیده هایی نباشیم.
یعنی نظام جهان اینگونه نیست که همه ی علت ها آماده بشود ولی خداوند بخواهد که معلول آن اتفاق نیفتد. در همین جریان طبیعی است که زشت و زیبا معنی می یابد و سالم و ناسالم مفهوم پیدا می کند. یعنی اگر همه زیبا بودند دیگر زیبایی وجود نداشت و اگر همه سالم بودند دیگر سلامتی و ...
دیگر اینکه این نواقص و کاستی ها هر یک برای مجموعه ی جهان فوائدی دارند که آثار نیک آن به کل نظام هستی برمی گردد و بسیار بدیهی و واضح است که نمی توان در یک نظام دسته جمعی، مصالح و خیر جامعه را فدای مصالح افراد کرد. و البته ما در این گذر در صدد بیان این فوائد که تنها بخشی از آنها در کتاب ها ی معتبر احصا شده است نیستیم.
از طرف دیگر در روایات دینی ما آمده است که این افراد، به میزان عدم برخورداری از نعمت سلامت و ناراحتی هایی که دچارش هستند، در آخرت از امتیازات و عوض هایی برخوردار می شوند که جبران کمبودهایی که در دنیا به خاطر جریان عادی امور جهان داشته اند، بشود.
این بحث ، بحثی بسیار مفصل است که علاقمندان می توانند به کتاب های اعتقادی از جمله کتاب "عدل الهی " نوشته ی استاد شهید مطهری مراجعه کنند.
در همین جا پاسخ سرکار خانم محدثه در مورد زنان نازا و ارتباط آن با عدل الهی نیز روشن می گردد. اما اینکه سفارش شده که با آنان ازدواج نکنند، باید بگویم من ندیده ام که در قرآن به چنین مطلبی اشاره شده باشد. در باره ی روایات نیز همانطور که در ابتدای بحث عرض کردم باید در صحت آنها و صدورشان از امامان معصوم، بررسی دقیق تری بشود تا صحت انتساب مشخص گردد.
فعلاً و بر فرض صحت این انتساب باید گفت در این دست از روایات چیزی که به عنوان بی احترامی به آنان تلقی شود، یافت نمی گردد و حد اکثر این است که گفته شده از ازدواج با آنان خودداری نمایید.
به یقین می توان گفت که این موضوع هیچ منافاتی با کرامات انسانی آنها نیست که با روح دین اسلام منافاتی احساس شود. این به خاطر آن است که مهم ترین فلسفه ی ازدواج، تکثیر نسل و بقای نوع به ویژه گسترش نسل مسلمانان آن هم در آن دوره ی کم تعداد بودن آنان است. بنابر این اگر مسلمانان به ازدواجی تن در دهند که نتیجه ی آن کاهش و بریده شدن نسل باشد، دور شدن از آن هدف مقدس بود.علاوه بر این، این ممانعت به احتمال قوی در مورد شیوه ی تک همسری است و چنانچه افرادی با داشتن همسر یا همسران دیگر بخواهنر همسری نازا انتخاب کنند، منعی در کار نباشد.
در باره ی اینکه مگر خلقتشان دست خودشان بوده است، همانطور که پیشتر گفتم درست است که خلقتشان دست خودشان نبوده است و هیچگونه تقصیری در این راستا نداشته اند؛ ولی گفتیم که هر معلولی زاییده ی علتی است که هر جا علت به حد تام برسد، نمی تواند معلول را در پی نداشته باشد.
و اگر چنین چیزی مورد انتظار ما باشد به معنای آن است که کل نظام خلقت به هم بریزد. اما ممکن است گفته شود که چه کسی پاسخگوی محرومیت این معلول ناخواسته از بسیاری از امتیازات و نعمت های الهی است، می توان گفت درست است که بعضی ها به دلیل جریان نظام هستی از نعمت های بسیاری محروم هستند؛ اما بر اساس آمزه های دینی ما از آنجا که زندگی بشری تنها محدود به زندگانی دنیا نیست، خداوند متعال در آخرت و روز جزا به مقداری به آنان پاداش و اجرهای بی بدیل عنایت خواهد کرد که نه تنها جبران این کمبودها را می نماید که فزون تر نیز خواهد بود.
والسلام
اکنون نظر دو تن از دوستان را که کامنت گذاشته بودند، نیز مرور می کنیم:
سپهر دوست عزیزم نوشته است : به مسائل جالبی پرداخته اید..خدا خیرتان بدهد برای جدا کردن خرافات از واقعییات که گره کور مشکلات جوانان ما و دین گریزی بیشتر ناشی از این محملاتیست که چهره واقعی دین را در پس خود مخفی ساخته است.
شاید خسته کننده باشد.. اما سید شما زبان مرا نیز به سخن گشودید و با اجازتان بطور خلاصه دو مطلب کوتاه..
جزیره خضرا (مثلث برمودا) اراجیف محض است چون خدای ما همانست که در دفاع از چوپانی موحد در مقابل پیامبر وقت ایستاد و او را به معذرت خواهی واداشت...
تو برای وصل کردن آمدی....نی برای فصل کردن آمدی
ایا چنین خدائی امامش قاتل عابرین از حرمش است...!!!؟
میدانید که همیشه کتب جوک و فکاهی بدون زحمت تر از مطالب علمی نویسنده را به شهرت میرساند...و به دانشی هم نیز ندارد..
همه میدانیم که اعراب قبل از اسلام از بدوی ترین اقوام بودند .یکی از دلایل بعثت پیامبر از ابن قوم نیازمند تر بودن آنان بوده..مثل قوم عاد...لوط.....و
ایا اگر پیامبر در بیش از 1400 سال پیش میفرمود.. شبها زیر درخت تجمع گاز کربنیک زیاد است و یا تشعشعات ماورا’ بنفش یا مادون قرمز در زیر نور ماه در فضای باز(پشت بام) زیاد است و این برای تشکیل نطفه زیان آورست..آن قومی که میگفتند ما خدای غیر قابل رویت را چگونه بپرستیم!!!! سخنان رسول خدا را باور میکردند....ایا وجود بیماری هاری و.... را میفهمیدند.؟.استفاده سگ نجس است و زیر درخت یا پشت بام آمیزش حرام یا مکروه...و... قابل فهم تر نبوده است....
این مسائال به مرور زمان توجیه های علمی خود را یافته است.... پوزش از به درازا کشیدن سخن.
همینطور دوست خوبمان سمیه نوشته است: با عرض سلام خدمت سید و تمام دوستان عزیز میخواستم مطلبی را در پاسخ (مغایرت بعضی از امور ناخواسته را با عدل الهی ) ارائه دهم البته با اجازه آقا سید:
عدل الهی مقتضی آن است که این گروه از دردها و رنجها(بخشی از تلخکامی های انسان که برانگیخته از اعمال او نیست) به طریقی(خواه در دنیا خواه در آخرت) جبران گردند، به عبارت دیگر، خداوند در دنیا یا آخرت، نعمتی را به انسان درد کشیده می بخشد که از درد و رنج او بزرگتر است و از این طریق، رنجوری و درد مندی او راجبران میکند بدین ترتیب روشن میشود که آلام دنیوی انسان بر سیمای عدل الهی خدشه ای وارد نمیکند.
وجود انواع گوناگون تفاوت میان آفریدگان خداوند از لولزم جدایی ناپذیر قوانینی است که تغییر یا جدایی آنها از جهان آن ها از جهان امکان ندارد تفاوتهای تکوینی موجودات به هیچ رو تبعیض نیست. در جایی که دو شی، دارای بهره یکسانی باشند، ولی آن بهره تنها به یکی از آن دو داده شود، اما دست نیافتن برخی از موجودات به پاره ای از کمالات از آن رو است که به دلیل قوانین حاکم بر هستی، اساسا قابلیت نیل به چنین کمالاتی را ندارند، به بیان دیگر، فیض خداوند نامحدود است، ولی ظرفیت و قابلیت آفریدگان او محدود است و این محدودیت نیز از ویژگی های جدایی ناپذیر عالم به شمار می آید. بنابر این عدل الهی با تفاوتهای تکوینی موجودات تناقضی ندارد ، زیرا این گونه تفاوتها به ظلم یا تبعیض نم انجامد.
و دیگر اینکه در مورد مصائب و بلاهایی که بر سر انسانهایی که مستحق آن نیستند وارد می شوند این دسته از افراد طبق قرآن و روایات مشمول سنت ابتلا یا امتحان شده اند که البته این سنت هم برای افراد نیک است و هم افراد شر و ظالم که در مورد افراد نیک غرض آزمایش و اندازه گیری میزان صبر و شکیبایی آنان می باشد(بهترین مثال نیز ایوب پیامبر میباشد) و یا اینکه به گفته حضرت علی این سختیها گاه زمینه شکوفایی استعدادهای نهفته انسان میباشد که جز در سایه مصائب تحقق نمی پذیرد. که بسیار زیبا میفرمایند: بدانید که شاخه درختی که در بیابان می روید سخت تر است (حال آنکه) پوست سبزه های خوش نازک تراست و آتش گیاهان صحرایی افروخته تر و خاموشی آنان دیرتر.
شنبه 86 اردیبهشت 1
این مطلب را یکشنبه بیست و نهم آبان 1384ساعت 12:25 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
سلام ..
در یکی از پست ها گفته بودم که در کتاب مکیال المکارم، برای منتظران آقا امام زمان علیه السلام هشتاد وظیفه ذکر شده است. سرکار خانم لیلی در کامنتی نوشته بود که کنجکاو شده تا آن وظیفه ها را بداند... این هم به پاس کنجکاوی ایشان..
البته این را بگویم که من با تغییراتی در عبارات و به دلیل رعایت خلاصه نویسی، بعضی از این وظایف را در یک بند جمع کرده ام. کاش فرصت و مجالی بود تا در باره ی هر کدام از این تکالیف، دو سه خط می نوشتم ... شاید هم بعداً خدا کمک کرد و نوشتم .. کسی چه می داند ..؟
در بخش هشتم این کتاب تکالیف بندگان خدا نسبت به آن حضرت چنین آمده است:
شناخت صفات و یژگی های آن جناب
رعایت ادب نسبت به یاد او
محبت او به طور خاص
محبوب نمودن او در میان مردم
انتظار فرج و ظهور آن حضرت
اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار
اندوهگین بودن از فراق آن حضرت
ذکر مناقب و فضایل آن حضرت، تشکیل مجالس ذکر فضایل وی، حضور در این نوع مجالس، سرودن و خواندن شعر در این زمینه
قیام، هنگام یاد شدن نام یا القاب آن حضرت
گریستن و گریانیدن و حالت حزن و گریه گرفتن در فراق وی
در خواست معرفت امام عصر از خداوند و تداوم و اصرار در آن
دعا در زمان غیبت آن حضرت و مداومت به خواندن دعای غریق
شناختن علامت های ظهور آن حضرت
تسلیم بودن و عجله نکردن
صدقه دادن به نیابت از آن حضرت و صدقه دادن به قصد سلامتی او
حج رفتن به نیابت از آن حضرت و فرستادن نایب که ازطرف آن جناب حج کند و همینطور طواف بیت الله الحرام به نیابت از وی و نایب گرفتن تا از طرف آن حضرت طواف نماید.
زیارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومین به نیابت از مولایمان صاحب الزمان و اعزام نایب برای زیارت از سوی وی
سعی در خدمت کردن به آن حضرت و اهتمام ورزیدن به یاری او
تصمیم قلبی بر یاری کردن آن جناب در زمان حضور و ظهور او
تجدید بیعت با آن حضرت همه روزه بعد از نمازهای واجب .. و هر روز جمعه
صلهی آن حضرت و صلهی شیعیان و دوستان صالح امامان به وسیله ی مال
خوشحال کردن مؤمنین و دیدار صالحان و سلام کردن بر آنان
خیر خواهی برای آن حضرت
زیارت کردن آن حضرت و درود فرستادن بر وی
خواندن نماز و هدیه کردن ثواب آن به وی و هدیه ی نماز مخصوصی که در کتب ادعیه هست
نماز هدیه به آن حضرت به گونهی مخصوص در وقت معیّن و خواندن نماز آن جناب
اهداء قرائت قرآن به آن حضرت
توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسیلهی آن حضرت
دادخواهی و توجه نمودن و عرض حاجت بر آن حضرت
دعوت کردن مردم به آن حضرت
رعایت حقوق آن حضرت و مواظبت بر ادای آنها، و رعایت وظایف نسبت به آن بزگوار
خشوع دل هنگام یاد آن حضرت
عالِم باید علمش را آشکار سازد
تقیّه کردن از اشرار و مخفی داشتن راز از اغیار و تظاهر با ستمگران و اهل باطل
صبر کردن بر اذّیت و تکذیب مخالفان و سایر محنت ها و درخواست صبر از خدای تعالی و همچنین سفارش یکدیگر به صبر در زمان غیبت حضرت قائم
پرهیز از مجالسی که نام آن حضرت در آنها مورد تمسخر باشد
ناشناس ماندن و پرهیز از شهرت یافتن
تهذیب نفس
اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرت
توبهی واقعی و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها
پیوسته به یاد آن حضرت بودن و به آداب آن عمل کردن
دعا به درگاه الهی برای جلوگیری از فراموشی یاد آن حضرت
اینکه بدن انسان هم نسبت به آن جناب خاشع باشد
مقدّم داشتن خواستهی آن حضرت بر خواستهی خود
احترام کردن نزدیکان و منسوبین به آن حضرت
بزرگداشت اماکنی که به قدوم آن حضرت زینت یافته اند
وقت ظهور را تعیین نکردن و تکذیب وقتگذاران و تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصه ی آن حضرت در زمان غیبت کبری
درخواست دیدار آن حضرت با عافیت و ایمان
اقتدا کردن و تأسّی جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت
حفظ زبان از غیر یاد خداوند و مانند آن
گریستن در مصیبت مولایمان شهید مظلوم حضرت ابی عبدالله الحسین و زیارت قبر آن حضرت
بسیار لعنت کردن بر بنی امیّه در آشکار و پنهان
اهتمام در ادای حقوق برادران دینی
حفظ آمادگی لازم جسمانی و تجهیزاتی در انتظار ظهور آن جناب
شنبه 86 اردیبهشت 1
این مطلب را یکشنبه بیست و نهم آبان 1384ساعت 20:38 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
یک سؤال که برای بسیاری از مردم مطرح است این است که جایگاه شیطان در زندگی و اعمال و رفتار روزمره ی ما چیست ؟ و آیا این درست است که ما همواره در حال آزمایش شدن هستیم؟ و خلاصه اینکه راه خلاصی از فتنه ی شیطان و نشانه های کارهای شیطانی از صراط مستقیم چیست؟
قبل از اینکه به پاسخ بپردازم بد نیست نظر تعدادی از دوستان را با هم مرور کنیم..
دوستمان فریده نوشته است:
سلام ..با امید ابنکه خوب وخوش باشید ...یک سوالی برای من مطرح شده و آن اینکه در زندگی لحظاتی هست که شیطان بسیار به آدمی نزدیک می شود درست مثل آنچه درسریال "او یک فرشته بود"نشان داده شد ضعف سریال _به نظر من_این بود که مخاطب عام حتی انها که خود شیطانند و بازیچه او -می توانستند وساوس او را تشخیص دهند ولی در زندگی روز مره این کارخیلی مشکل مینماید...گاه نشانه ها روشن نیستند و انسان مردد میماند...لطفا به این موضوع بپردازید...با تشکر و امتنان
و دوباره نوشته است:
با سلام و عرض تشکر از اینکه وقت ارزشمند تان را به پاسخگویی اختصاص می دهید من بخشی از پاسخی را که میخواستم گرفتم اما خواستم بدانم چطور می شود بازگشت و در واقع یک تولد دوباره داشت همانطور که در مصحف شریف مکررا درباره لطف و کرم حضرت حق صحبت می شود و حتی محل نزول شیطان را وجود دروغگویان و بدکاران عنوان می کنند(شعرا/222) اما باز هم پس از آن سخن از لطف خداوند در حق مومنان و صالحان می رود که گاه خود این گروه در معرض امتخانات سخت خداوند قرار میگیرند. خلاصی از این دام -حال به هر دلیل- چگونه است؟چرا که آنها که بیشتر مراقبه میکنند در دامهای سختتری گرفتار می شوند....شاد و پیروز باشید..و باز هم تشکر
دوست خوب دیگری به نام سمیه نوشته است:
و اما در مورد سوال خانم فریده به نظر این حقیر تشخیص این امور ظریف و پنهان بستگی به میزان ایمان و معرفت و شناخت انسان دارد که مسلما هر چه میزان این آگاهی (ایمان) بیشتر باشد بسیار بهتر و بیشتر میتواند مسائل را تجزیه تحلیل کند و این وسوسه هارا صحیح تر پاسخ دهد .هر چند که به گفته امام علی (ع) مانند حرکت مورچه سیاهی در تاریکی بر روی سنگی سیاه باشد.
دوست دیگری به نام محدثه نیز در این بحث همکاری کرده است:
سلام .. ممنونم که با وجود مشغله ی فراوان به وبلاگم آمدید و خبر از آپ شدنتان دادید. من از نوشته های دوستان فقط یک جواب برای سوال خودم پیدا کردم . از نوشته ی خانم ( سمیه -ه) که ایشان جواب خیلی کاملی در مورد تمامی سوالات داده اند. من خودم هم به این نتیجه رسیده بودم ولی با خودم می گویم چرا در کنار همان آیه ، سخنی از امتحان الهی به میان نیامده ؟ البته در یک آیه از قرآن این مورد را دیده ام که خداوند فرمودند : ما به هر که بخواهیم فرزندی عطا خواهیم کرد و باقی امتحانات الهی است. آیا فقط جواب سوال من امتحانات الهی است؟ متشکر و سپاسگزارم.
به هر حال با تشکر از همه ی این دوستان چند جمله هم ما اضافه می کنیم
هو الحق الملک المبین
آنچه مسلم است اینکه خداوند انسان را به عنوان اشرف مخلوقات چنان صاحب اراده و اختیار آفرید که می تواند راه شر و پلیدی را انتخاب کند یا بر عکس، راه خیر و سعادت را بر گزیند و مراحل رشد و کمال را طی کند تا به مقام خلیفگی و جانشینی او بر زمین برسد. و باز مسلم است که دسترسی به این مقام، چیزی نیست که به راحتی و بدون آزمایش و گذر از فراز و نشیب امتحانات گوناگون قابل دسترسی باشد. این است که شیطان همواره و از روی کینه ای که از آغاز خلقت انسان به دل گرفت، لحظه ای او را به حال خود رها نخواهد کرد. آنچه از آیات قرآن بر می آید این است که وقتی شیطان به دلیل تمرد از سجده بر آدم، از درگاه الهی رانده شد به عزت و جلال خداوند سوگند یاد کرد که از هر طریقی و به هر وسیله ای زمینه های گمراهی و از راه بدر کردن بنی آدم را فراهم آورد.
قرآن در مواضع گوناگون به این ماجرا پرداخته است ... آیات ۱۵ و ۱۶ سوره ی مبارکه اعراف چنین می گوید: قال فبما اغویتنی لاقعدن لهم صراطک المستقیم ... ثم لآتینهم من بین یدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اکثرهم لا یشکرون.
در روایات هست که وقتی او از جایگاه مقربان الهی رانده شد گفت: خدایا پس اجر و پاداش این همه عبادت من چه خواهد بود؟
خداوند فرمود: چه می خواهی؟
گفت: عمر پایدار، و قدرت نفوذ در دل و جان آدمیان..
و خداوند خواسته اش را به وی عنایت کرد.
به هر حال شیطان به عهد خودش پایدار مانده و از هر راهی در این میان استفاده می کند. اما این راهها و وشایل شیطانی بستگی به میزان ایمان و تعهد افراد دارد. بدین معنی که گاهی یک انسان با کوچک ترین وسوسه، راه گم می کند و به بردگی شیطان درمی آید و گاهی درجات ایمانی او آنقدر بالا هست که برای انحراف او باید از وسایل و ابزار سخت تری استفاده شود.
نقل است که یکی از اولیا شیطان را خواب دید که مقداری طناب و زنجیر با ابعاد و درجات ضخامت مختلف در دست دارد. از او پرسید: اینها چیست؟
گفت: این ابزار کار من است که آنها را در گردن هر کس که بخواهم می اندازم و او را به سمت و سویی که می خواهم می کشم.
آن مرد الهی از وی پرسید: چرا ابعاد و ضخامت آنها متفاوت است؟
شیطان گفت: بستگی به میزان پایبندی انسان ها و به میزان نیاز از نازک و ضخیم اینها استفاده می کنم. یعنی اگر کسی از ایمان ضعیف تری برخوردار باشد با این ریسمان نازک در اختیار من قرار می گیرد و هر جا که بخواهم او را می برم و ...
گفت: آیا در جهت انداختن این افسار به گردن شیخ انصاری هم تلاش کرده ای؟
جواب داد: آری
گفت: با کدام یکی از این طناب ها؟
شیطان با اشاره به ریسمانی بسیار ضخیم گفت: خیلی تلاش کرده ام که با این طناب به سوی ناپاکی سوق دهم، اما موفق نشده ام و هر بار که طناب را به کردنش انداخته ام او توانسته است که آنرا پاره کند و از قید من برهد.
بنابر این شکی نیست که همواره ما آدمیان در معرض آزمایش و امتحان الهی هستیم. این دنیا و زرق و برق و شهواتش همه و همه در این جهت قرار دارند تا انسان های مقاوم و پایدار و ثابت قدم از سست عنصران و شیطان زدگان شناخته شوند.
حتماً آیات قرانی مربوط به حضرت ابراهیم را مرور کرده اید که آنحضرت بارها و بارها مورد آزمایش الهی قرار گرفت تا وقتی از همه ی آنها سربلند بیرون آمد به مقام امامت و جانشینی خدا در میان مردم انتخاب شد. از به آتش افکنده شدن گرفته تا ماجرای تبعید زن و فرزند خردسال در بیابان بی آب و علف مکه و ماجرای ذبح اسماعیل و ... بخشی از امتحانات و آزمون های سخت و شکننده ای است که ابراهیم بدانها آزموده شد.
وقتی که به تصریح قرآن، ابراهیم پیامبر نیز در بوته ی این آزمایش ها قرار می گیرد، و باز وقتی شیطان حتی دست از ابراهیم خلیل بر نمی دارد و سعی می کند او را نیز با انواع وسوسه ها بفریبد و از راه خدایی بدر کند، تکلیف دیگران روشن است.
بنابراین همانطور که در نظرات دوستان گذشت، مرز بین حق و باطل واقعاً باریک تر از مو و باز همانطور که سمیه از قول امام علی علیه السلام گفته است تشخیص حق از باطل مانند تشخیص حرکت مورچه ی سیاه است که در دل شب بر روی سنگ سیاهی راه می رود.
اما با تمام این احوال این مرز ناشناختنی نیست و چنانچه انسان به مراقبه ی خویش بپردازد، اینگونه نیست که ناممکن و محال باشد. به ویژه برای ما که راهنمایانی چون امامان معصوم و مهربانی داریم که همه ی مسیرها را به ما نشان داده و راه را از چاه برایمان مشخص کرده اند.
نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که همانطور که دوستمان فریده گفته و بسیار درست هم گفته است اینکه صالحان و مؤمنان در معرض امتحانات سخت تر و پیچیده تر قرار می گیرند. نمی دانم تا کنون برایتان اتفاق افتاده است که وقتی توبه می کنید و تصمیم می گیرید که خدایی تر از گذشته ی خویش زندگی کنید؛ درست در همین شرایط، زمینه های گناه برایتان بیشتر پیش می آید. یکی از دوستان می گفت: من هر وقت که توبه می کنم و سعی دارم که مثلاً به نامحرم نگاه نکنم، شرایطی پیش می آید که تا قبل از آن وجود نداشت. فرض کنید تا دیروز که هنوز تصمیم نگرفته بودم، هیچ نامحرمی حتی در قبال دلبری های من به من توجهی نمی کرد؛ اما از لحظه ی تصمیم که من نمی خواستم به کسی نگاه کنم، عشوه گرانی پیدا می شدند و بر سر راهم قرار می گرفتند که با انواع دلبری ها تصمیم به جلب توجه من داشتند.
این مطلب جای هیچگونه ابهام و سؤالی ندارد. فرض کنید شما معلم یک کلاس هستید.. ارتباط خود با دانش آموزان تنبل و زرنگتان را تصور کنید. این بسیار بدیهی است که با دانش آموز تنبل که با کوچکترین سؤال در جا می زند و از عهده ی تست های شما بر نمی آید، خیلی کاری ندارید و به راحتی از کنار او می گذرید. اما یک دانش آموز زرنگ و باهوش را با انواع آزمایش ها امتحان می کنید و هر چه او بهتر جواب بدهد اشتیاق شما نیز برای سؤالات سخت تر و پیشرفته تر بیشتر می شود.
هرچند خدای متعال و رفتار و اعمال او با ما قابل قیاس نیست .. اما همین مثال می تواند برای تقریب به ذهن مفید باشد. علاوه آنکه برای شیطان نیز بسیار حیاتی و با اهمیت است که انسان های صالح و خدایی را از راه به در کند... چه آنکه فریب دادن کسی که روح و دلش با شیطان همراه است، چنان مشکل به نظر نمی رسد.
می گویند روزی در منی و هنگام رمی جمرات، یک حاجی داشت شیطان را رمی می کرد که ناگهان شیطان بر او ظاهر شد و گفت: تو که از خودمان هستی ... تو دیگر چرا .. ؟!!
شنبه 86 اردیبهشت 1
این مطلب را یکشنبه بیست و نهم آبان 1384ساعت 20:43 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
دوست خوبمان لیدا در کامنتی چنین لطف کرده است:
سلام سید .. خوبی ایشالله ؟ سید جان یک سوال؟
این درسته که وقتی حضرت میان با شمشیر حضرت علی ظهور میکنند بعد تو عصر ارتباطات ما با این همه سلاحهای مختلف ایشان با شمشیر می جنگند یا با همین سلا حها ... ممنون از لطفت
این سؤال برای بسیاری از مردم مطرح است که با توجه به آنچه نقل است که شمشیر مولا علی علیه السلام نزد امام زمان است و و قتی آن حضرت ظهور کند، همه ی سلاح ها از کار می افتد، آیا واقعاً بدین معنی است که آن عزیز با شمشیر می جنگد؟ و آیا این درست است و با عقل بشری سازگار است که همه ی اسلحه های پیشرفته ی امروزی از کار می افتد و.. ؟
البته با اینکه در راه فرودگاه و مسافرت هستم، سعی می کنم بطور خلاصه و گذرا به این مطلب بپردازم.
این سؤال می تواند دو پاسخ داشته باشد:
الف ــ اینکه به خواست خداوند چنین می شود و با اراده ی او تمام تجهیزات مدرن و فوق مدرن روز کارایی خود را از دست می دهند تا شمشیر امام زمان و یاران او در گرو ایمان و پایداری آنان بر دیگر شمشیرها غالب باشد.
ب ــ هر چند این پاسخ با اعتقاد به معجزه و قدرت الهی ناسازگار نیست، اما به نظر برسد به گونه ی دیگری نیز بتوان بدان پاسخ داد.
قرآن در آیه ای می فرماید: و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا .. یعنی جز اندکی از علم به شما داده نشده است. در روایات اسلامی نیز داریم که علم بر 27 قسمت یا باب تقسیم شده است که تنها دو قسمت آن تا قبل از ظهور امام زمان برای مردم روشن و بابش بر آنان باز شده است. سایر ابواب علم یعنی 25 باب دیگر پس از ظهور آن جناب بر روی مردم گشوده می شود.
با این مقدمه می توان گفت این که گفته اند تمام سلاح های روز از کار می افتند، به معنای کاری غیبی و فرامادی یا معجزه و شبیه آن نیست. بلکه بدان معنی است که گسترش و پیشرفت علمی بشر که در سایه حکومت امام اتفاق می افتد در حدی است که دیگر این سلاح ها و تجهیزات امروزی در مقابل آن فاقد کارایی می شوند. همانطوری که امروز دیگر سلاح های برنو و تفنگ های قدیمی در برابر تسلیحات لیزری و مدرن امروز کارایی ندارد. نه بدین معنا که برنو یا تفنگ قدیمی دیگر از کار افتاده و شلیک نمی کند، بلکه توان مقابله با توانمندی های جنگی امروزی را ندارند.
چه کسی باور می کرد که روزی بشر به چنان تکنولوژی دست یازد که انواع فرستنده ها و گیرنده های با مقیاس چند نانومتر جای چاپارها را بگیرد و موبایل ها و بی سیم هایی که روزی در جنگ ویتنام با دوازده تریلی حمل و نقل می شدند امروز به اندازه ی یک قوطی کبریت در خدمت بشر قرار گرفته است.
آیا روزی که ماشین اختراع شد و با بخار آب کار می کرد و روزی که هواپیماهای تک موتوره ی ملخی انگشت حیرت و تعجب را بر دهان بشر گذاشت و بشریت را دچار غروری سرکش کرد، کسی باور می کرد که همین بشر به جایی برسد که هواپیمای ما فوق صوت ساخته شود که صدها پوند بمب و وسایل کشتار جمعی را با خود حمل کنند و بر سر مردم بریزند؟
آیا اگر گذشتگان ما امروز زنده شوند، آیا باورشان می شود که بشر توانسته قلب اتم را بشکافد و یک متر را به یک ملیارد قسمت تقسیم کند تا به مقیاس نانو متر دست بیابد و امروز نانو تکنولوژی را در خدمت صنایع مخابراتی و نظامی و پزشکی و سایر صنایع به کار بگیرد؟
آیا با این پیشرفت و با اختراع دوربین ها و وسایل جاسوسی نانومتری دیگر جایی برای ابزار آلات جاسوسی صد سال پیش وجود دارد؟
من معتقدم که ظهور امام زمان و فتح باقیمانده ی ابواب علم برای بشر به گونه ای خواهد بود که دیگر میراژ و اف 18 و میگ 29 و موشک های لیزری و قاره پیما در برابر آن سر تسلیم فرود خاهند آورد و مجالی برای خود نمایی نخواهند یافت. آری این است معنای آنچه می گوییم که سلاح های روز از کار خواهند افتاد.
اما آنچه از شمشیر آن حضرت یاد می شود، به نظر راقم چیزی نیست جز یک نماد برای قدرت و مبارزه ی بی امان آن بزرگوار در راه ایجاد حکومت جهانی و گسترش عدل و داد در مقابل ستمگران و معاندان. شما امروز هم در آرم پنتاگون و بسیاری از نمادهای جنگی کشورهای دنیا، شمشیر را به عنوان نمادی از قدرت و مبارزه در راه آرمان های خویش می بینید.
هر چند این سطور با نهایت عجله و در را ه عزیمت به فرودگاه و سفر به سوریه نوشته شد، امیدوارم توانسته باشم پاسخی مناسب داده باشم و البته معتقدم که در این زمینه بیشتر می توان قلم فرسایی کرد.
شنبه 86 اردیبهشت 1
این مطلب را چهارشنبه سی ام آذر 1384ساعت 18:35 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
گویند ... این هرمه بر منصور دوانیقی وارد شد و زبان به توصبف و مدح او گشود .. منصور به او گفت: هر چه دوست داری از من بخواه ...
ابن هرمه گفت: چیزی نمی خواهم جز آنکه به حاکم مدینه بنویسی که هرگاه مرا در حال مستی دیدند از من درگذرند و حد بر من جاری نسازند.
منصور گفت: این گونه نمی توانم بنویسم که حد شرابخواری حکم خداست و نباید بر خلاف آن دستوری داد.
آن گاه به کاتبش دستور داد که به حاکم مدینه چنین بنویسد: هر گاه ابن هرمه را مست گرفتند و نزد تو آوردند، به او هشتاد ضربه تازیانه بزن و به آن کس که او را آورده صد ضربه ...
و اینگونه ابن هرمه آزادانه مستی می کرد .. و مگر کسی می توانست ... ؟؟؟؟
شنبه 86 اردیبهشت 1
این مطلب را سه شنبه بیستم دی 1384ساعت 22:55 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
عید سعید قربان ... عید رهایی فدائیان جبهه ی خداییان از بند بندگان شیطان بر شما عاشقان مبارک
جایی می خواندم که یک روز یکی به آسمان رفت ... به دیار فرشتگان ... به دبیرخانه ی خدا..
گروهی از فرشتگان در دفتر نامه های وارده مشغول بودند ... نامه ها یی را باز و دسته بندی می کردند.. طرف پرسید: کار شما چیست؟ گفتند: ما درخواست های بندگان را بررسی و به رؤیت می رسانیم و دستورات خداوند را اجرا می کنیم.
در گوشه ای دیگر گروهی دیگر از فرشتگان نامه هایی را بسته بندی و در جعبه های ارسالی قرار می دادند ... سؤال کرد: شما چه کار می کنید؟ گفتند: اینجا قسمت نامه های صادره است .. ما دستورات صادره و لطف و عنایت خداوند را به درخواست کنندگان ارسال می کنیم.
در یک گوشه ی دیگر گروهی از ملائکه بیکار نشسته بودند و شاید از شدت بیکاری دچار ملال شده بودند... سؤال کرد: شما چرا بیکارید؟ گفتند: ما مأموران دریافت اعلام وصول بندگان هستیم.. مردمی که به خواسته هایشان رسیده باید اعلام وصول کنند و ما ثبت کنیم.
گفت: مردم چگونه جواب می فرستند؟ ...
گفتند: خیلی ساده است .. همین که بگویند خدایا شکر ... اعلام وصول کرده اند
ولی می بینی که ما بیکاریم...
شنبه 86 اردیبهشت 1
این مطلب را یکشنبه سوم اردیبهشت 1385ساعت 21:7 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
سرداری بزرگ و سربداری کوچک
سلام یاران عزیز
از این همه تأخیر در آپ کردن پست جدید معذرت می خواهم
بالأخره بعد از مدت ها که کاری مطبوع نداشتم .. خدا کمک کرد و کتابی را که مدتها پیش نوشته بودم امسال از چاپ بیرون آمد... این کتاب در مورد حضرت یحیی فرزند زید پسر امام سجاد علیهم السلام است که پس از عمری مبارزه علیه بساط بنی امیه ، عاقبت در ۱۸ سالگی به شهادت رسید...
با شهادت او همه ی خراسانیان سیاه پوشیدند و اصلاً سیاه پوشیدن بر مردگان از آن تاریخ سنت شد و ابو مسلم خراسانی هم موج سواری کرد و نهضت سیاه جامگان خراسان را راه انداخت و بالأخره طومار بنی امیه با شهادت این جوان رشید هاشمی ، علوی و حسینی در هم پیچیده شد ..
جالب است که وی با این سن کم .. هم فرماندهی می کرد و شمشیر می زد و هم به نشر معارف دینی می پرداخت ... به طوری که دانشمند بودن او غیر قابل تردید است ..
با خواندن این کتاب و با مقایسه ی ایام جوانی و تینیجری خودمان با این جوان و سایر جوانان بنی هاشم باید خیلی به حال خودمان تأسف بخوریم .. ما کجا و آنان .. ؟
شنبه 86 اردیبهشت 1
این مطلب را سه شنبه پانزدهم فروردین 1385ساعت 18:37 در وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) نوشته بودم ... امروز به اینجا منتقل شده است
با سلام به شما همراهان همیشگی و تبریک سال نو
و با احترام به پیشگاه مقدس نبی اکرم
صلی الله علیه و آله
اولین پست امسال که سال پیامبر اعظم است را تقدیم حضورتان می کنم
واقعا آیا هیچ فکر کرده ایم که چرا در فرهنگ سیاسی دو دهه ی گذشته کشورهای غربی یا بهتر بگوئیم ضد اسلامی، واژه ی تروریسم اسلامی یا تروریست مسلمان این همه تکرار می شود؟
چرا وقتی از گروه های تروریستی در گوشه گوشه ی دنیا صحبت می شود، نام ملیت آنها برده می شود و هیچ اشاره ای به دین و آئین شان نمی رود؟ اما وقتی حرف از مبارزان لبنانی، فلسطینی، افغانی، عراقی و هر مسلمانی که در جهت آزاد سازی کشورش مبارزه می کند ــ بر فرض هم که تروریست بودنشان را بپذیریم ــ به جای آنکه بگویند مثلاً تروریست های لبنانی و عراقی و ... می گویند تروریست های مسلمان لبنان، یا بنیاد گرایان اسلامی عراق و ...
البته من مدت ها روی این موضوع فکر کرده ام و به نتایجی هم رسیده ام ... اما امروز به مطلبی برخوردم که با نتیجه گیری من تقریباً شباهت دارد ...
بهتر است سخن را کوتاه کنم و پاسخ این پرسش را از زبان یک ناظر بی طرف بشنویم:
هارون یشایایی رئیس انجمن یهودیان تهران در سخنانی تحت عنوان جمع بندی مذاکرات جلسه ی گفتمان ادیان گفت:
نازی ها تحت عنوان ثروت اندوزی دست به کشتار یهودیان زدند. من نگران هستم که امروز همان نقشه برای مسلمانان با مطرح کردن ابزاری « تروریسم » به اجرا گذارده شود و مسلمان کشی راه بیندازند...
وی افزود:
مگر در عصر ما تروریست های دیگر نبوده و نیستند؟
در ژاپن مگر مسلمانان متروی شهر را شیمیایی کردند؟ چطور تروریست های بودایی و مسیحی فراموش می شوند ولی مسلمانان به شدت بزرگ نمایی می شوند؟ من نگران این توطئه هستم.
وی ادامه داد:
من اگر می خواستم در سال های 1920 به اروپا بیایم باید یهودی بودنم را انکار می کردم؛ برای اینکه در همین اروپا، پدر یهودیان را در می آوردند... الآن وقتی وارد انگلیس شدم، براحتی از محل بازرسی رد شدم ولی با بقیه ی هیأت که مسلمان بودند، با بیشترین مشکل برخورد کردند.