سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 148
بازدید دیروز: 65
بازدید کل: 1382500
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



قرآن و زندگی ـ 11

پنج شنبه 88 شهریور 26

در جلسه‌ی شصت و نهم هم‌اندیشان، مورخه‌ی 21/6/1388 در فرهنگ‌سرای دانشجو، پس از قرائت آیه‌ی آخر از سوره‌ی حمد، به ترجمه‌ی آن پرداختم: صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضالین
خداوند در معرفی صراط مستقیم می‌فرماید: راه کسانی است که به آنها نعمت بخشیده‌است؛ نه راه آنانی که مورد غضب قرار گرفتند و نیز نه راه گمراهان.

 

نعمت یافتگان:

نعمت انواع مختلف دارد که مهمترین نعمت، نعمت هدایت است. کسی که هدایت نشده باشد نمی تواند به نعمت برسد. قرآن کریم، کسانی را که مشمول نعمت الهی قرار گرفته‌اند چنین معرفی می‌کند: و من یطع الله والرسول فاولئک مع الذی انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا (نساء/69) یعنی: کسانی که از خدا و رسول او اطاعت کنند، در زمره‌ی کسانی هستند که خداوند به آنها نعمت بخشیده است؛ کسانی از پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحان.. و اینان چه همراهان خوبی هستند.

در این آینه یک نکته‌ی دیگری که قتبل استفاده است معرفی رفیق و دوست برای انسان است. با توجه به تاثیرات غیر قابل انکار دوست در تعیین رفتار و اعتقاد و عاقبت به خیری یا عاقبت به شری انسان، خداوند با زبانی نرم و توصیه‌ای این دسته از افراد را برای دوستی معرفی می‌کند.

 

غضب شدگان:

به قرآن که نگاه می‌کنیم می‌بییم گروه‌هایی مورد غضب خداوند قرار گرفته‌اند. ما باید اینها را استخراج کنیم و با مطالعه پیرامون آنان ببینیم چه عواملی باعث شده است که مورد مغضوب قرار بگیرند؟ باید با روش شناسی مغضوبین درست در مقابل آنان حرکت کنیم تا مشمول غضب الهی نشویم.

فرعون، قارون، ابولهب و گروه‌هایی از بنی اسراییل مورد غضب قرار گرفته‌اند که در یک نگاه اجمالی می‌توان فهمید که سرپیچی از حق، کتمان دین خدا، تحریف حقایق و آمیختن آنها با باطل، بهانه جویی و آزار پیامبران الهی،‌رباخواری، فرار از تکلیف و.. موجب غضب الهی بر آنان بوده است.

 

در ادامه‌ به رفتار شناسی بنی اسرائیل در تزلزل اعتقادی مسلمانان و ذکر نمونه‌هایی از زمان موسی علیه السلام تا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم که موجب غضب الهی بر آنان شده است پرداختم و به نمونه‌هایی در عصر حاضر اشاره کردم که در همین زمینه موضوع "شتاب ایجاد شده به سمت غربی شدن در ایران " مطرح شد و اعضای حاضر در جلسه در این خصوص نظراتی ارائه و به مباحثه پرداختند. 

دردقایق پایانی جلسه، در مورد شب قدر و نحوه ی احیا نگاه داشتن و چگونگی عبادت و دعاهای این شب پرفیض صحبت‌هایی داشتیم و در نهایت،جلسه با صلوات و التماس دعا به پایان رسید.

 


این روزها..

دوشنبه 88 شهریور 16

ماه رمضان همیشه فرصت خوبی بود برای من .. نه برای عبادت که توفیقش را هرگز نداشته‌ام.. بلکه به کارهای فکری وفرهنگی‌ام بیشتر می‌رسیدم.. یعنی از قدیم  در رمضان حس کارهای تالیفی و تحقیقی‌ام گل می‌کرد و آخر ماه آثارش را می‌دیدم..

امسال انگار از همه جا مانده و رانده شدم.. با اینکه یکی دوکار در دست درام.. دارم کتاب بوی خون را تجدید نظر وبازنگری می‌کنم برای چاپ دوم.. دارم مجموعه‌ی دوم شعرم را آماده می‌کنم.. دارم یک مقاله‌ی تحقیقی در مورد صبر می‌نویسم که مثلا قرار بود به مناسبت ماه مبارک روی وبلاگم بگذارم.. دارم کتاب از واژه تا فرهنگ دکتر بهاءالدین خرمشاهی را می‌خوانم..
اما هیچ‌کدام آن‌طور که می‌خواهم پیش نمی‌رود.. نمی‌دانم امسال چه اتفاقی افتاده که نه به آنها می‌رسم و نه به عبادت و قرائت قرآن و نه حتی به خواب و استراحت.. از اینجا مانده ماندم و از آنجا رانده شدم.. دعایم کنید تا از درگاه خداوند متعال رانده نشده باشم که اگر چنین باشد وای به من.. فردا شب، شب بزرگی است.. شب قدر است..  یادتان نرویم..

دوستان! ببخشیدم اگر این روزها به وبلاگ‌های باصفایتان سر نمی‌زنم.. رمضان را به من فرصت بدهید تا خودم را جمع و جور کنم.. باور کنید اطرافیان دنیای واقعی هم گلایه‌مندند و من شرمنده‌ی همگی.. حتی شرمنده‌ی چشمانی که از شدت خستگی آلبالو گیلاس می‌چیند .. و حتی ماهی‌های آکواریوم که با نگاه‌های ملامت‌بارشان سرزنشم می‌کنند که چرا گاهی یادم می‌رود غذایشان را به موقع بدهم..


معلم

چهارشنبه 88 شهریور 11

 یک کامنت خصوصی از یک معلم گرامی:
سلام آقا سید
این روزها انگار شما هم از اعضای فرهنگستان ادب و لغت و اندیشه و این حرفها شده اید و یا اینکه ملا لغتی شده اید و از فرهنگ آدمها و زبانشان غلط می گیرید؟
آقا اجازه، غلط فاحش من را هم بگیرید! می دانم که 19 نمی شوم و حتی 10 هم برای من زیاد است... اما غلط من را بگیرید تا از روی درستش 100 بار بنویسم. تا دیگر آدم بودن از یادم نرود.
اگر نمره ام خیلی بد شد چوب به دستم نزنید! با این همه تاول نمی توانم جریمه هایم را بنویسم.

و پاسخی به رسم ادب و تواضع:
سلام معلم گرامی
کامنتتون رو خوندم.. از اون حرفها بوداااااااا
ما که باشیم که از کسی غلط بگیریم.. آن هم ازمعلم؟  و ما که‏تر باشیم که چوب بر دست کسی بزنیم؟ آن هم بر دست معلمی که مهرش پیش‌تر از دیدنش و درک حضورش به دلمان نشست.. از همان بچگی .. از همان زمانی که یاد گرفتیم جز بوسه بر دستش پاداشی برایش نداریم.. آن هم نه به این سادگی که برای این بوسه‌ی بی ریا و برای تشرف به محضرش و طواف بر گرد شمعش باید طهارت کرد..  باید غسل کرد و احرام بست..من که باشم که برآن خاطر عاطر گذرم..
آری معلم عزیز.. ما که باشیم که در مقام پرسش باشیم تا غلط بگیریم و بخواهیم دستی به ترکه ببریم؟ ما خود ترکه‏خورمان ملس است.. آن هم از معلم جماعت که همواره عشقشان در خونمان جاری است..
ما خودمان کتک خورده‌ی غلط هامان هستیم باور کنید.. هنوز ترکه‌ی مدیر پرجذبه‌ی ابتدایی‌ام را فراموش نمی‌کنم.. هرچند من نباید می‌خوردم این ترکه را.. اما چقدر خوشحالم که او اشتباه کرد تا من توفیق نوش کردن این نوازش پدرانه‌ی او را داشته باشم.. به خاطر همین هنوز می‌بالم به بیست سال بعد از آن روز، وقتی که دیدمش سر کوچه‌مان، قدش خمیده و چشمش کم سو شده بود و من تا کمر خم شدم و بر دستانش بوسه‌ای  زدم عاشقانه.. بوسه‌ای از روی سپاس..  بوسه ای که هنوز شیرینی شهدش کامم را می نوازد و مشامم را صفا می دهد.. این رباعی هم با اینکه اصلا تناسبی با متن ندارد اما همینطوری دلمان خواست آن را تقدیمتان کنیم:
از پاسخ من معلمان آشفتند
وز حنجرشان هرچه درآمد گفتند
اما به خدا هنوز من معتقدم
از جاذبه‏ی تو سیب ها می افتند


فرهنگ شیطان

یکشنبه 88 شهریور 1

سلام دوستان عزیز... طاعات و عباداتتان قبول حضرت حق
هفته‌ی پیش مدیر انتشارات فرهنگ معاصر به دیدنم آمده بود.. کتاب‌هایی را هم برای نمونه از کارهایشان آورده بود و مقدرای کتاب هم بعداً فرستاد تا نگاهی به آنها بیندازیم.. در زمینه‌ی چاپ فرهنگ‌های گوناگون کار می‌کنند.. یکی از کتاب‌هایشان که توجهم را جلب کرد کتابی بود با نام فرهنگ شیطان؛ نوشته‌ی آمبروز بیرس و ترجمه‌ی رضی هیرمندی.. چند روزی هست که روی میزم خودنمایی می‏کند و من هم خیلی فرصت نگاه کردن و خواندن آن را ندارم.. امروز بعد از نماز چند صفحه‌ای خواندم بدم نیامد که ترجمه‏ی بعضی از  واژه هایش را از حروف الف و ب برایتان بنویسم.. البته از قلم ترجمه خیلی لذت نبردم اما بالاخره همین است دیگر..

آشپزی: یکی از هنرهای خانه‌داری که چیزهای غیر قابل هضم را به چیزهای غیر قابل خوردن تبدیل می‌کند..
آشنا: ‌کسی که شناخت ما از او آنقدر هست که می‏توانیم از او قرض بگیریم ولی آنقدر نیست که بتوانیم به او قرض بدهیم..
آموزش: آنچه چشم دانا را بر نادانی‌هایش می‌گشاید و چشم جاهل را بر جهالتش می‌بندد..
ازدواج: ترفندی است زنانه برای تحمیل سکوت؛ که به وسیله‌ی آن یک زن آبروی ده دوازده زن دیگر را حفظ می‌کند..
استراحت کردن: دست از مردم آزاری برداشتن..
اصلاحات:‌ تابلوی تبلیغاتی که به محض رساندن اصلاح‌طلبان به مقصود خود، به دست فراموشی سپرده می‌شود.. و نیز چیزی که بیشتر در خدمت اصلاح‌طلبان قرار می‌گیرد تا اصلاح طلبی..
با ادب: کارکشته در هنر ظاهرسازی..
بازداشتی: دستگیر شده در حین ارتکاب جرم که پول کافی برای رهایی از دست پلیس ندارد..
بدبین: آدم بدنهادی که به سبب معیوب بودن بینایی، همه چیز را آنطور که هست می‌بیند نه آنطور که باید باشد..
بعید: وقتی که فضیلت بیش از ثروت مورد نیاز باشد..
بی‌باکی: یکی از چشمگیرتری صفات شخصیت که در امنیت کامل به سر می‌برد..
بی‌خانمان: کسی که تمام مالیات لوازم خانه و زندگی‏اش را پرداخته باشد..
بی‌دفاع: آنگه قدرت حمله ندارد..
بی دل و دماغ: آنکه شش هفته از ازدواجش گذشته باشد..
بی‌عدالتی: باری که هرگاه بردوش ما گذاشته شود بسیار سنگین است و هرگاه با دست ما بر دوش دیگری گذاشته شود بسیار سبک است..
بی یار و یاور: کسی که برای بخشش چیزی در بساط ندارد.. معتاد به بیان حقیقت و عقل سلیم.. 

 


قرآن و زندگی - 9

چهارشنبه 88 مرداد 28

شصت و پنجمین جلسه‌ی هم‌اندیشان نیز در بیست و چهارم مردادماه 88 تشکیل شد و بازهم شاهد حضور میهمانان جدید بودیم. پس از خوش‌آمدگوئی به اعضای تازه‌وارد، توضیحاتی را در خصوص نحوه‌ی برگزاری جلسات ارائه کردم؛ سپس مروری داشتم به مباحث جلسه‌ی قبل که پیرامون " صراط مستقیم " مطرح شده بود. سپس با بیان آیه‌ی آخر از سوره‌ی اول کلام الله مجید، ازحاضرین در جلسه دعوت کردم تا با توجه به این آیه، مطالعات و برداشت خود را از معنای " صراط مستقیم " به بحث بگذارند.

یکی از دوستان با تاکید بر رحمانیت و رحیمیت خداوند، لزوم هدایت انسان توسط خالق را یادآور شدند.

من هم با تاکید بر مطالب آقای شیرعلی، گفتم که وجود شیطان در مسیر هدایت انسان‌هاست و عاملی است برای آزمایش و امتحان انسانها توسط خداوند.

این بحث باعث شد تا یکی از اعضای جلسه سئوالی را در مورد اختیار انسان به شرح زیر مطرح کند:
دلیل وجود شیطان برای من روشن نیست. اینکه انسان از خود اختیاری داشته باشد و تصمیم گیری نماید و شیطان هم برای انحراف انسان از صراط مستقیم تلاش کند، برایم ملموس نیست. به نظر من خدائی که انسان را آفریده، همه چیز را در باره‌ی او می‌دانسته؛ بنابراین خیر وشر انسان و آینده‌ی او نزد خداوند معلوم است و انسان کاره‌ای نیست که بخواهد خودش به راه راست یا راه کج متمایل شود. او مثل یک روبات است و هیچ اختیاری از خود ندارد. پس چرا بایستی تکلیفی بر گردن اوباشد ؟

یکی دیگر از دوستان در پاسخ به سوال فوق گفت: برای پاسخ به این سئوال، بایستی چرائی خلقت شیطان را مورد بررسی قرار دهیم. همانطور که می دانیم هدف از خلقت انسان این بوده که وارد سرزمینی شود که مورد آزمایش قرار بگیرد تا به کمال برسد. از طرفی برای شناخت صراط مستقیم، بایستی صراط های غیر مستقیم را شناخت. عامل پیدایش صراط های غیرمستقیم، شیطان است؛ بنابراین ضرورت وجود شیطان، امتحان و آزمایش انسان توسط خداوند است. انسان نیز در انتخاب مسیر درست یا غلط مختار است و اختیار انسان همواره در طول مشیت خداوند است.

دوست اول: ولی در عمل غیر از این است. در زندگی روزمره و در دنیای واقعی، انسان از خود اختیاری ندارد و فقط مجبور به انجام کارهاست. هر اتفاقی هم که رخ می دهد، می گوئیم خواست خدا بوده.. پس اختیار انسان کجاست؟

دوستی دیگر چنین گفت: ما مجموعه‌ای از اختیاراتی را دارا هستیم که محدود است. انسان‌ها نسبت به ظرفیت‌هایشان دارای اختیار هستند. انسان محدود به زمان و مکان است و کمال او و بازخواستش هم با توجه به این محدودیت است. عالِم بودن خداوند نفی اختیار نیست. خداوند چون محدود به زمان و مکان نیست و بُعد ندارد، طبیعی است که از همه ی زمان ها آگاهی داشته باشد.

همان دوست اولی: ولی در مورد امامان معصوم ما نیز مسئاله ی جبر حاکم است. با اینکه آنها همگی انسان بوده اند، ولی راهشان برایشان انتخاب شده بود. بنابراین نمی توانسته‌اند دارای اختیار باشند. این را چطور می‌توان توجیه کرد؟

و من چنین گفتم: یک سوال ساده می‌پرسم. درست است خیلی ساده است اما کار مثال همین است که در عین سادگی مطلب را روشن کند.  فرض کنید شما در خانه، بچه‌ای دارید یا حتی بزرگی دارید که ذوق‌اش را کاملا می‌شناسید و می‌دانید که کاکائوی تلخ دوست دارد. شما سه نوع کاکائو با طعم های گوناگون برایش تهیه می‌کنید و از قبل می‌دانید که کاکائوی تلخ را انتخاب خواهد کرد. آیا عِلم شما به این موضوع، اجباری برای بچه به همراه دارد؟ یعنی اگر او همان چیزی که شما می‌دانستید را انتخاب کرد آیا مجبور بوده است؟ آیا علم شما باعث شده او بالاجبار آن را انتخاب کند؟

دوستان: خیر.

من: به همین سادگی می‌توان فهمید که عِلم خداوند به وجود انسان، باعث نفی اختیار انسان نیست.

سوال کننده‌ی اصلی: پس چرا خداوند که انسان را آفریده و عالِم به غیب است، راه را برای مخلوقش هموار نمی‌کند؟ چرا هر چه را که از خداوند می خواهیم به ما نمی‌دهد؟

دوستی دیگر: دنیا، دنیای تضاد است. این تضاد از زمانی آغاز شد که شیطان به انسان سجده نکرد. و همین تضاد، عامل اصلی رشد و کمال انسان است. وقتی که انسان قصد می‌کند که به سمت خیر برود، تضاد ایجاد می شود و عاملش شیطان است. راه برای انسان هموار است و شرایط فراهم است. انسان بایستی بُعد مثبت خود را تقویت کند تا به کمال برسد. انسان بایستی با اختیار خودش در وجود خود، ظرفیت ایجاد کند تا به رشد برسد.

من: این حرف کاملا درست است و اگر این زد و خورد بین حق و باطل نباشد و اگر آزمایش نباشد که هیچ رشدی وجود نخواهد داشت.. اما اینکه می‌گویید هرچه از خداوند می‌خواهیم اجابت نمی‌کند، دلیلی ندارد که هرچه ما خواستیم اجابت شود. زیرا تحقق هر امری معلول یک سری علت‌ها و مقدمات است که اگر آن مقدمات فراهم نشود خداوند هم بدون سبب و دلیل و بدون علت کاری را انجام نمی‌دهد. در مبحث عدل الهی این را مفصلا بحث کردیم؛ حتی اگ نیت و خواسته‌ی ما خیر باشد. یعنی صِرف اینکه نیت و خواسته ی ما خیر باشد، دلیل نمی‌شود که خداوند آنرا اجابت کند؛ چون اقتضای عدل خداوند اینچنین نیست که بدون دلیل طبیعی اتفاق خاصی بیفتد. مثلا اینکه بدون ابر باران ببارد یا بدون تلاش رزق وسیعی کسب شود و یا ...


زبان فارسی از نوع جدید

سه شنبه 88 مرداد 20

سرنوشت: وقتی متن زیر را می‌خوانید از نفهمیدن بعضی کلمات احساس شرم نکنید.. این از بی سوادی شما نیست.. این زبان فارسی جدید است که فرهنگستان ادب و زبان فارسی مخترع آن است.. خود حقیر هم که خالق این اثر بدیع ادبی!! هستم وقتی حتی برای بار دهم می‌خواهم آن را بخوانم مجبورم نشانه‌گر ماوس (ببخشید موش) را روی کلمه‌های عجیب‏و‏غریبش نگه‌دارم تا معنای آن روی صفحه و البته از دریچه‏ی غیب به نمایش درآید..

دیروز در دانشگاه یک فراهمایی در زمینه‏ی زورافزایی و ورزش مشت‌زنی برگزار شده بود. من هم که راتبه‏گیر سازمان تربیت بدنی در همین دانشگاه هستم، تصمیم گرفتم شرکت کنم. موقع خروج از توقفگاه منزل، دورفرمان در عمل نکرد. من هم آدم سالمی نیستم که پیاده شوم و خودم در را باز کنم. به‌خاطر همین وقتی رسیدم که سالن پر بود و به‌ناچار در راهرو از طریق دورسخنی از مباحث بهره ‌بردم. بعد از جلسه می‌خواستم استاد سخنران را ببینم.
گفتند به کوشک در طبقه‌ی شانزدهم می‌رود. به آسان‌بَر که رسیدم متصدی آن اجازه‌ی سوار شدن نداد و گفت: این برای حمل افراد است و چون تو دارای چرخک هستی باید از بالابر استفاده کنی.. در کوشک منتظر استاد نشسته بودم و داشتم دفترک یک شرکت لوازم خانگی را نگاه می‌کردم. آخر مدتی است یخ‌زنمان خراب شده.. می‌بایست به فن‌‌ورز مربوطه زنگ می‌زدم که موقع آمدن به خانه، پالایه‌ی تصفیه‌ی آب، پوشن آن و همینطور چراغک یادش نرود..

ناگهان استاد با عصبانیت وارد شد و داد زد: در خارجه روابط استاد و دانشگاه از احترامی متقابل و سازمند برخوردار است؛ آن وقت اینها برای پرداخت پژوهانه و آموزانه‌ی من، جلویم جوهرگین می‌گذارند که انگشت بزنم. در خارجه استاد را با جان‌پاس هم‌سانه‌پوش همرُوی می‌کنند و اینجا نمانویس دستور می‌دهد که امتحانات باید آزمونه‌ای باشد نه تشریحی.. در خارجه حمام کاشانه‌ی بزرگ و چوب‌فرش شده‌ی ما آب‌زَن دارد و اینجا سراچه‌ای به من داده‌اند که حتی آب‌شویه‌اش هم کار نمی‌کند... تنها همبَر آشپزخانه‌ی ما به اندازه‌ی سراچه‌ی فرشینه شده‌ی اینجاست. تاوَن و تندپز و هوابَر و هیمه‌سوز توی سرشان بخورد، حتی گازکشی ندارد و من باید زودبه‏زود استوانک بگیرم و با اجاقکی گرم بشوم که بندآور هم ندارد.
استاد عصبانی ما آوابَر را فشار داد و به کاروَر دستور داد که یک تاکسی خبر کنند و آن‌وقت با عجله رفت سراغ پروَنجا و یک پروَندان درآورد و برگه‌هایی برداشت.. او همین‌طور داد می‌زد که این کارنامک من است؛ باید بدانند من کی هستم‌.. بدانند با کی طرف هستند.. باید به ایشان زنهاره بدهم که هرگز در پیرابندهای من‌درآوردی‌شان نخواهم ‌گنجید..

من چایی‌ای را که مستخدم از دمابان برایم ریخته بود نخورده و یواشکی از کوشک زدم بیرون.. برای رفتن به طبقه‌ی همکف و خروج از ساختمان نمی‌خواستم سوار بالابر بشوم چون می‌ترسیدم فقط بالا ببرد.. خوشبختانه چون مامور راهروها نبود که مخالفت کند سوار  آسان‌بر شدم، پایین آمدم و به طرف چارباغ کشاورز راه افتادم.. باآرایه‌گر برای آرایه‌ی نورخان منزل قرار داشتم.. او روی یک تخته‌ی تزیین شده با پوش‌برگ، نمونک زیبایی طراحی کرده بود که از اجناسی مانند چینی‌جا،  نورتاب،  دیوارک،  پردینه، آب‌زی‌دان، گلشَنه، پرداویز، فراتاب و مرغابی آکنده‌شده تشکیل می‌شد.. این عالی‌جناب روی اجناسش هم بهانما نصب نکرده بود و همه‌ی قیمت‌ها را شفاهی اعلام می‌کرد.. و چون من به گرانی اجناس اعتراض کردم ‌گفت: اینها مال من نیست؛ من می‌فروشم و درصدانه‌ی معینی برمی‌دارم..

در راه برگشت، بانوی مکرمه زنگ زد و خبر داد که وروجکمان از مانَک برگشته و اصرار دارد که برای جشن تولدش یک دستگاه پخش همراه  چندآوایی به انضمام صدابر و دوگوشی بخریم.. به شدت عصبانی شده بودم.. داشتم در ذهنم هزینه‌های این ماه را سیاهه می‌کردم و اقلام بزرگ را با پیکانه علامت می‌گذاشتم.. یاد مامور قرائت شمارگر برق افتادم که اول صبحی با او دعوایم شده بود.. یاد استاد و عصبانیت امروزش افتادم.. یاد همه‌ی بدبختی‌ها افتاده بودم که ناگاه به پاس‌گان وسط خیابان برخورد کردم.. با سری خونین منتظر پاسبان بودم و در همین حال، داشتم فکر می‌کردم که در زبان فارسی جدید به کروکی پلیس چه می‌گویند..

پانوشت: متن فوق چیزی آمیخته از شوخی و جدی بود که شما می‌توانید تنها به عنوان یک طنز به آن نگاه کنید. زیرا من دنبال انتقاد به کار دوستان فرهیخته‌مان در فرهنگستان ادب و زبان فارسی نیستم و زحمات ‌آنان را نیز پاس می‌دارم.. و انصافا هم نمی‌توان از زیبایی و درستی بسیاری از این معادل‌سازی‌ها گذشت.. اما همان‌طور که نمی‌توان از زیبایی و درستی آن دسته گذشت، نمی‌توان نسبت به ایراداهایی که به بسیاری دیگر از این معادل‌سازی‌ها وارد است نیز بی‌تفاوت بود..
به نظر می‌رسد تعامل انسان‌ها با یکدیگر موجب ارتباط زبان‌ها و به‌طور طبیعی تبادل واژه‌ها می‌شود. بنابراین بدیهی است هر ملت و کشوری که در روابط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با ملت‌های دیگر، صادرات فرهنگی، علمی و صنعتی بیشتری داشته باشد، به‌طور طبیعی صادرات زبانی و واژگانی بیشتری هم خواهد داشت. با این مقدمه باید گفت بسیاری از این کلمات با پیش زمینه‌های فرهنگی و تکنولوژیکی (ببخشید فناورانه) استفاده می‌شود؛ زیرا منشأش هم از آن‌سوی آب است. پس نمی‌توان بعضی از کلمات را عینا ترجمه کرد، مثل یخچال سایدبای‌ساید که معادلش را همبر، به معنای دو یا چند چیز در بر هم و در کنار هم آورده ایم، . و همینطور نمی‌توان معادل‌سازی بعضی دیگر را در نوع مصرف و برداشت عمومی مردم از آن جستجو کرد. مثلا «پیرکس» را «نسوز» معادل‌سازی کرده‌ایم در حالی‌که پیرکس=  
Pyrex یک ظرف بلور با ویژگی‌های خاص خودش است که از مواد نسوز ساخته شده است. از سوی دیگر ده‌ها چیز نسوز دیگر مثل آجر سوز، نخ نسوز، لباس ضدحریق و... هم وجود دارد که مطلق کلمه‌ی نسوز نمی‌تواند جامع و مانع برای ظرف پیرکس باشد. علاوه اینکه پیرکس یک لوگو یا براند (ببخشید نشانه‌)ی تجاری است که معادل‌سازی برای یک لوگوی تجاری به اعتبار تلقی عمومی مردم از‌ آن، منطقی به نظر نمی‌رسد. نمونه‌ی دیگر  کلمه‌ی «میکسر» است که کلمه‌ی «مخلوط‌کن» به عنوان معادل آن تصویب شده ‌است. درست است که Mix به معنای مخلطوط‌کردن و آمیختن، و اضافه شدن er به آخر آن نشانه‌ی فاعلی و از نظر ترجمه صحیح است؛ اما معادل‌سازی میکسر به مخلوط کن ناشی از اصطلاح رایج در صنف لوازم منزل‌فروشان و مردم کوچه و بازار است وگرنه به همین کامیون‌هایی که سر ساختمان‌ها آب و سیمان و ماسه را مخلوط می‌کنند و همین‌طور به دستگاه هایی در تولید صدا یا فیلم‌ یا نور یا موارد دیگر فنی و صنعتی میکسر می‌گویند.. حالا آیا درست است که به آنها هم مخلوط‌کن بگوییم؟ به یقین امزوز در کشور ما همین که کلمه‌ی مخلوط کن شنیده شود تمام ذهن‌ها به سمت دستگاه مخلوط‌کنی می‌رود که کدبانوهای ایرانی در آشپزخانه‌‌ها با آن هنرنمایی می‌کنند. 


قرآن و زندگی ـ 8

یکشنبه 88 مرداد 18

جلسه‌ی  شصت و چهارم هم‌اندیشان، در روز شنبه مورخ 17/5/88 در محل سرای کتاب فرهنگسرای دانشجو تشکیل گردید. در جلسه‌ی هفته‌ی گذشته بنا بر این شد که دوستان، در خصوص دو سوال پیرامون آیه یا دعای " اهدنا الصراط المستقیم " بررسی کرده و در این جلسه بحث نمایند.
1- چرا ما مسلمانان در حالیکه علی‌الظاهر در راه راست گام بر می‌داریم، باز هم از خدا می‌خواهیم تا ما را به راه راست هدایت نماید؟ و روزانه ده بار این دعا را هنگام اقامه‌ی نماز می‌خوانیم.
2- از طرف دیگر این دعا حتی بر پیامبر، امامان معصوم و اولیای الهی که حتی گناه نمی‌کنند، هم واجب است که در نمازشان بخوانند. گیریم که ما نیاز به این دعا داشته باشیم آنها که انسان‌های کامل هستند چه نیازی به خواندن این دعا دارند؟  

بعد از هم‌اندیشی و اظهار نظر دوستان دقایقی هم من صحبت کردم و با تشکر از همه‌ی آنان و مباحث خوبی که مطرح شد گفتم: " ال " در کلمه‌ی " الصراط " نشانه‌ی مشخص بودن (علامت معرفه) است؛ بدین معنی که راه خداوند یا همان راه مستقیم تنها یک راه است و راه دیگری در کار نیست. به خاطر همین است که در تمام قرآن کلمه‌ی «صراط» حدود 40 بار به‌صورت مفرد تکرار شده، در حالی‌که «سبیل» که آن هم به معنای راه است بعضا مفرد و بعضا جمع آمده است.
همان‌طور که دوستان گفتند مطمئنا مهم‌ترین هدف انسان، رسیدن به کمال است و به خاطر همین است که می‌گوییم انسان ذاتاً و فطرتاً کمال خواه است. از نظر اسلام تنها راه رسیدن به کمال، قرار گرفتن در صراط مستقیم الهی است و به خاطر همین باید دعا ‌کنیم که در مسیر آن قرار گیریم تا به آن مرحله از کمال برسیم.
با این مقدمه سراغ سوال‌ها می‌رویم. در پاسخ به سوال اول باید گفت: درست است که ما مسلمانیم و هدایت شده‌ایم اما چه تضمینی دارد که در تمام جزئیات هم در مسیر کمال قرار گرفته باشیم؟ مگر کم مسلمان‌هایی بوده‌اند که با اینکه به اصل دین اسلام، هدایت شده بودند اما در بین راه،  منحرف شدند و راه‌های کج و فرعی‌ای را طی کردند که به سقوطشان انجامید؟ و باز چه تضمینی هست که حالا که به صراط مستقیم راه یافتیم حتما و همواره در این راه پایدار بمانیم؟ مگر شیطان از روز اول تصمیم نگرفت و به عزت خداوند قسم یاد نکرد که در صراط مستقیم الهی، به کمین بندگان خدا بنشیند و آنها را از راهشان منحرف کند و به تباهی بکشد؟ و لاقعدن لهم صراطک المستقیم.. شاید به‌خاطر همین باشد که در روایتی از امام علی علیه السلام هست که فرمود: ما را به راه راست هدایت کن به معنای این است که ما را در راه راست نگه‌دار.
نکته‌ای که قابل ذکر است اینکه صراط مستقیم که انسان را به همان کمال و هدف می‌رساند، درجات مختلف دارد. ما در هر نقطه از صراط مستقیم که باشیم، باز هم مرحله‌ی بالاتری وجود دارد که همه‌ی ما بایستی این دعا را بخوانیم تا به مراحل بالاتر از کمال دسترسی پیدا کنیم. یعنی صراط مستقیم از یک نقطه شروع می‌شود ولی درجا نمی‌زند و هرچه شما پیش بروید باز هم جلویت راه باز است تا در نهایت، که کمال مطلق، یعنی خداوند برسید. از همین جا پاشخ سوال دوم روشن می‌شود؛ یعنی درست است که پیامبر و امامان انسان‌های کاملی هستند؛ اما کمال مطلق نیستند که بی‌نیاز از این دعا باشند. کمال مطلق فقط خداوند است و به‌خاطر همین آنها هم در هرمرحله از صراط مستقیم که باشند باز هم دنبال رشد معنوی و تعالی و رسیدن به جوار حق تعالی هستتند. پس بر آنها هم واجب است که چنین دعا کنند و وصال الهی را تقاضا کنند.

نکته‌ی پایانی اینکه صراط مستقیم از دو منظر مورد توجه قرآن قرار گرفته است:
اول در عرصه‌ی باورها و اعتقادات: قل اننی هدانی ربی الی صراط مستقیم دینا قیما مله ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین(انعام ـ 161) پیروی از آیین ابراهیم و پرهیز از شرک یکی از مصادیق صراط مستقیم است.
دوم در عرصه‌ی عمل: الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم (یس ـ 60و61 ) طبق تعریف این آیه، هرگونه عمل شیطانی که با عبادت الهی منافات داشته باشد انحراف از صراط مستقیم است.

چه بسیار اتفاق می‌افتد که انسان از نعمت اعتقادات صحیح برخوردار است اما در زمینه‌ی عمل کمیتش می‌لنگد و گاهی نیز عکس این ماجرا وجود دارد؛ از نعمت اعتقادات صحیح و دیانت اسلام برخوردار نیست اما کارهای ناشایست هم نمی‌کند. اینها هیچکدام به تنهایی کافی نیست و باید هردو بعد در کنار هم باشد تا صراط مستقیم تحقق پیدا کند.  


می‏خندم و می‏گریم..

پنج شنبه 88 مرداد 15

ما در رعایت حق شما (شیعیان) کوتاهی نمی‏کنیم.. شما را از خاطر نمی‏بریم.. اگر غیر از این بود گرفتاری‏ها به شما روی می‏آوردند و دشمنانتان شما را ریشه‏کن می‏ساختند...
                                                           از سخنان ارباب رعیت پرور و مولای بنده نوازمان امام زمان علیه‌السلام

یار نازنین.. اگر چه در میانمان نیستی.. اما دستت را همواره همراه جماعتمان می‏بینیم.. می‏دانیم که یاور مایی و نگاهت همیشه همراهمان.. اما چشمانت را می‏خواهیم که یادآور نگاه مهربان خداست..
عزیز فاطمه.. فردا هم جمعه است و هم نیمه‏ی شعبان.. مگر چندبار چنین اتفاقی می‏افتد.. از قدیم جمعه‏ها را برایت ندبه خوانده‏ایم و نیمه‏ی شعبان را برایت جشن گرفتیم.. و حالا هردو یکی شده‏اند.. حالا هم در آمدنت شادیم و هم از فراقت اشک می‏ریزیم.. و چه حس متضاد زیبایی است..   
منتظرت می‌مانیم.. اما عزیز! دلمان نیز طاقتی دارد... تا کی به‏راه تو باید..؟  مردیم از این انتظار ... 

 

 


قرآن و زندگی ـ 7

دوشنبه 88 مرداد 12

جلسه‌ی شصت وسوم هم اندیشی جوانان در تاریخ 10/5/88 با حضور میهمانانی جدید و اعضای همیشگی تشکیل شد. من پس ازتوضیحاتی در خصوص نحوه‌ی برگزاری جلسات برای میهمانان تازه وارد، مروری بر مباحث شش جلسه‌ی گذشته‌ی قرآن و زندگی داشتم. سپس هم‌اندیشان به ادامه‌ی مباحث هفته‌ی پیش پیرامون سئوال یکی از دوستان پرداختند. خلاصه‏ای از عرایض خود در این جلسه را تقدیمتان می‏کنم:
ما اول باید کلاهمان را قاضی کنیم و بدون تعارف با خودمان ببینیم کلیات دین را قبول داریم یا نه؟ اگر کلیات را پذیرفتیم، یقین می‌آوریم که در جزئیات آن هم منطقی نهفته است؛ حتی اگر ما متوجه آن منطق نشویم.

شما می توانید ادیان را بررسی کنید و اصلح را انتخاب کنید ولی وقتی آن اصلح را انتخاب کردید دیگر نمی‌توانید در جزئیات آن هم دنبال دلیل عقلی و استلال و برهان باشید. تنها اصول پنجگاانه‌ی دین است که عقلی است و بقیه عقلی نیستند. دین شناسنامه‌ای از ما پذیرفته نیست؛ چون انسان را به کمال نمی‌رساند.

بنابراین شک در اصل دین خوب است؛ ولی به قول شهید مطهری به عنوان یک معبر و نه یک توقف‌گاه؛ زیرا دین باورمندانه به انسان جهت می‌دهد نه دین شناسنامه‌ای. اما شک در جزئیات و فروعات احکام معنی ندارد. البته در فروعات هم دو نوع شک داریم: یکی شک در اصل چرائی حکم خداوند؛ بدین معنی که تا فلسفه و دلیل حکم از نظر منطق و عقل من جور در نیاید در عمل کردن به آن مشکل داشته باشم. دیگر شک در اینکه حکمی که به دست ما رسیده است آیا حکم خداست یا نه؟ در صورت دوم، حق شک کردن داریم؛ که همین مباحث، باعث پیدایش علمی به نام روش استنباط یا همان اجتهاد گردیده است. ولی وقتی اصل دین را پذیرفتیم، شک اول به هیچ وجه جایز نیست.

بنابراین در پاسخ به این سوال که آیا بهتر نیست در بحث دین، جزء به جزء مسائل را بررسی کرده و قبول کنیم؟ باید گفت: نه؛ زیرا اینطور به نتیجه نخواهید رسید. شما هرکدام از این احکام را هم که به دلیلش پی ببرید باز هم فروعات دیگری هست که همواره باید در صدد دستیابی به فلسفه و دلایل آنها باشید. این است که عمر انسان کفاف نمی دهد و آنوقت تمام عمر را در شک و تردید به سر می‌بد.

آیه ی بعدی را که مورد بررسی قرار می دهیم، تنها دعائی است که خواندن آن در طول روز، حداقل ده بار بر هر انسان مسلمانی واجب است. " اهدنا الصراط المستقیم "

با مطرح کردن یک سئوال، دوستان را به تبادل افکار در این خصوص دعوت می کنم. اگر ما مدعی هستیم که در راه راست حرکت می کنیم، پس چرا این دعا را می خوانیم؟ ادامه ی بحث را در جلسه‌ی آینده پیگیری خواهیم نمود.


قرآن و زندگی ـ 6

جمعه 88 مرداد 9

شصت و دومین جلسه‌ی هم‌اندیشی جوانان در تاریخ 3 مرداد 1388 پس از دو هفته تعطیلی به دلیل سفر عمره‌ی حقیر، با حضور اعضای جلسه تشکیل گردید. خلاصه‌ای از صحبت‌های من بعد از مروری کوتاه که بر مباحث دو هفته قبل داشتم را جهت اطلاع دوستان اینجا نقل می‌کنم: در آیه‌ی ایاک نعبد و ایاک نستعین، یک برداشت دیگر در خصوص مقدم شدن مفعول بر فعل وجود دارد؛ بدین شرح که: خدایا اول تویی و بعد بقیه ی افعال و اشیاء. یعنی نمی‌گوییم عبادت می‌کنم؛ تا سوال شود چه کسی را؟ بلکه خداوند را قبل از حتی عبادت خودش می‌بینیم و می‌گوییم خداوند را می‌پرستم. البته این برداشت، احتمالا جنبه‌ی ادبی ندارد و ذوقی است. حدیثی هم از حضرت علی (ع) هست که ایشان می‌فرماید: من در هر کاری را که خواستم انجام بدهم، اول خدا را دیدم.

نکته‌ی زیبای دیگری هم در این آیه هست و آن اینکه اول گفته است ایاک نعبد و بعد گفته است ایاک نستعین. این یعنی اینکه انسان باید ابتدا حق بندگی خدا را ادا کند  و سپس از  او کمک و استعانت بجوید. البته این نکته هم قابل ذکر است که عبادت واقعی آن نیست که برای نعمت و پاداش باشد. عبادت اولیا و صالحان و پیشوایان دینی مانند علی علیه‌السلام آن است که خودش می‌گوید. آن حضرت حدیثی دارند به این مضمون: گروهی خدا را به خاطر طمع در دست‌یابی به نعمت‌هایش عبادت می‌کنند؛ این عبادت تاجران و کاسبان است که معامله‌گرند. گروهی دیگر خداوند را به خاطر ترس از عذابش عبادت می کنند؛ این عبادت بردگان و ترسوهاست. اما گروهی هم او را به خاطر شایستگی‌اش برای عبادت شدن عبادت می‌کنند؛ یعنی به خاطر اینکه معبودی بهتر از او وجود ندارد. به تعبیر امام علی این عبادت، عبادت آزادگان است. هرچند عبادت برای مزد هم اشکالی ندارد و خداوند پاداش لازم را به انسان می دهد؛ اما عبادت بزرگان و اولیا همان است که گفتیم.
حافظ می‌گوید: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن که خواجه خود روش بنده پروری داند
                                                       
 ادامه‏ی مطلب...

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >