اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 92 مرداد 23
میگویند طرف با مرسدس بنز آخرین سیستمش در اتوبان از کنار یک موتور گازی رد شد. ناگهان دید موتور از او سبقت گرفت. برایش گران آمد و پار را روی پدال گاز گذاشت و از او سبقت گرفت. چیزی نگذشت که دید موتور گازی باز هم جلو زد. رانندهی بنز که به غرور بنزیاش برخورده بود، سرعت را بیشتر کرد و از موتور گازی سبقت گرفت و چیزی نگذشت که دوباره موتور مربوطه با سرعتی بیشتر از کنارش رد شد و جلو افتاد. راننده ناراحت شد، پدال گاز را تا ته فشار داد و از او سبقت گرفت. سپس راهنما زد و کنار کشید و با اشاره از موتور گازی خواست که او هم بایستد.
وقتی موتور گازی ایستاد و رانندهی بنز دلیل این سرعت و جسارت را از او پرسید، طرف با رنگ پریده و نفسزنان گفت:
خدا خیرت بده که ایستادی داداش... داشتم زهرهترک میشدم... آخه کش تنبانم گیر کرده بود به آینه بغلت...
نتیجهی اخلاقی: اگر میبینید عدهای با تمام بی استعدادی و ناتوانی، پیشرفتهای یک شبه و شگفتانگیزی دارند تعجب نکنید... فقط بگردید ببینید کش تنبانشان به کجا گیر کرده است...
شنبه 92 تیر 15
ژنرال ها محدود به این عده نیستند
چهارشنبه 92 تیر 5
این روزها و در توصیف زمامداران امور اجرایی کشور، زیاد از اصطلاح ژنرال و سرباز یا ژنرال و گروهبان میشنویم. این تعابیر در واقع، به معنی حرمت یکی و جسارت به دیگری نیست که از منظر اسلامی و انسانی همه یکسانند و نزد خدای متعال جز به تقوی تفاوتی ندارند. این تمثیل برای آن است که بگویند هرچند سرباز هم در پیشبرد جنگ نقش اساسی دارد، اما قطعاً نمیتواند کلیت جنگ را اداره کند و نمیتوان فرماندهی جنگ را به دست سربازی سپرد که آشناییاش با ابزار جنگی تنها همان اسلحهی انفرادی است که در دست دارد و محیط جنگ را تنها در محدودهی دید خود تجزیه و تحلیل میکند و تنها به صدای فرماندهاش گامی به جلو برمیدارد یا گامی پس میکشد و در نتیجه قدرت تصمیمگیری و خطرپذیری از او سلب میشود.
از اینرو نباید کارهای بزرگ را به کسانی سپرد که در حد و اندازهی مسئولیتشان نیستند و کوچکتر فکر میکنند و البته انتظاری هم از آنان نیست که بزرگ فکر کنند. تردیدی نیست که برای ادارهی کشور باید بر دولتی قدرتمند تکیه کرد و از ژنرالهای با تجریه و موفق استفاده برد؛ چه در حدیث است که یک علتِ زوال امتها سپردن کارهای بزرگ به دست انسانهای کوچک است. متاسفانه آفتی که در مدیریت کشور چه در سطوح میانی و چه در سطوح کلان بسیار مشاهده میشود همین است که بعضی از مدیران ترجیح میدهند به جای استفاده از ژنرالها از سربازانی استفاده کنند که فقط گوش به فرمان باشند تا حرفی روی حرفشان که نه، بلکه حتی کنار حرفشان هم حرف دیگری نباشد. و چنین است که آدمهای کوچک بر مناصب بزرگ تکیه میزنند و میشود آنچه همه میدانیم و دیدهایم.
با بیان این مقدمه باید گفت که انتشار اسامی همکاران احتمالی رییس جمهور منتخب جناب آقای دکتر روحانی در دولت یازدهم، تنها در حد گمانهزنی و گفتوگوهای محفلی است. به نظر میرسد که این گمانهزنیها و انتشار اسامی که گاهی شکل هجمهی رسانهای به خود میگیرد، دلایل مختلفی دارد که فعلاً از بیان آن میگذریم. خوشبینانهترین حالت این است که دوستان میخواهند مدیران مطرح عرصههای مختلف را مطرح کنند و مورد توجه آقای رییس جمهوری قرار دهند.
هرچند مدیرانی که نامشان در این گمانهزنیها وجود دارد نوعاً و غالباً از ژنرالهای امتحان پسدادهی دولتهای گذشته هستند، اما باید گفت که خوشبختانه ژنرالهای کشور اینقدر محدود و انگشتشمار نیستند که لازم باشد به گذشتهها برگردیم و زمام امور اجرایی کشور را به مدیرانی بسپاریم که که در یکی دو دههی گذشته، همان مسئولیتها را داشتهاند. شاید هم بسیار موفق بودهاند، اما دلیلی ندارد که ژنرالهای کارکشته و موفق را منحصر به این عده بدانیم و برای هرکاری و سپردن هر پستی در درون این دایره به جستجو بنشینیم.
با درایت و اعتدالی که در وجود جناب آقای دکتر روحانی سراغ و انتظار داریم به نظر میرسد که ایشان نه اسیر جوسازیهای رسانهای خواهند شد و نه گرفتار سهمخواهی خواص. و بدون تردید همکارانشان را علاوه بر نگاهی که به این دایرهی بسته دارند، در میان ژنرالهای جوانتر و کارآمد خارجِ آن جستجو خواهند کرد. ژنرالهایی که همین بسته بودن دایره، تا کنون به آنان مجال عرض اندام نداده است. البته کسی مخالف نیست و به حکم عقل و تدبیر باید از قدیمیهای با تجربه در حوزهی مشاوره بهره جست. آقای روحانی میتوانند شگفتی بیافرینند، اما نه به سبک دولتهایی که برای شگفتیسازی و به قولی سورپرایز کردن ملت و به نیت مردمیبودن دولتشان، سربازانی را جای سرداران نشاندند. به نظر میرسد نه این خوب است و نه آنکه تنها یک طبقهی خاص و افراد معدودی را مناسب سپردن کارهای کلیدی بدانیم و هرچه سبد اسامی را به هم بزنیم باز هم نام آنها از سبد در بیاید.
یکشنبه 92 خرداد 26
در ایام تبلیغات انتخاباتی، اقدام غیر حرفهای یک سایت خبری و نقل مطلبی از این وبلاگ با شرایطی خاص، باعث شد خودسانسوری کنم و در این مدت در مورد انتخابات و شرایطی که دچار تغییر و تحول روزانه بود، اظهار نظری نکنم. اما الان نمیتوانم مراتب خوشحالی خودم را از انتخابات پرشکوه 24 خرداد و خلق حماسهی سیاسی امت همیشه در صحنه اعلام نکنم و به مردم آگاه و رهبری هوشمند تبریک نگویم.
به رییس جمهور منتخب مردم ایران جناب آقای دکتر حسن روحانی نیز تبریک میگویم و امیدوارم که این انتخاب باعث همدلی و ایجاد وفاق ملی گردد و علاوه بر موفقیت در حل گرفتاریها و مشکلات اقتصادی، در سایهی مشی معتدل و استفاده از نخبگان همهی جناحها ملتی که سالها درگیر تنش و اختلاف و بگومگو بوده است به آرامش روانی و اخلاقی برسد.
آرزو میکنم که با اقدامات محبتآمیز و وحدت گرایانهی ایشان، بهزودی حتی آنان که از روی مصلحت به وی رأی دادهاند از صمیم دل دوستش بدارند و طولی نکشد که پسوند محبوب و عزیز را پشت نامشان بشنویم و بدون تملق و رودربایستی بهکار ببریم که رییس جمهوری محبوب ملت ایران...
پنج شنبه 92 خرداد 16
شیطنت یک سایت خبری باعث شد پست گذشته، بیش از حد در فضای مجازی انتشار یابد و اظهار نظرهای متفاوت بینندگانی را به دنبال داشته باشد. این در حالی است که معمولاً گسترهی مخاطبان این وبلاگ، علی القاعده تعدادی محدود از دوستان خاص من هستند که هم با قلم و هم با نوع تفکر فرهنگی و سیاسیام آشنایی دارند.
به هر حال با توجه به نظرات دوستان و و به درخواست برادر عزیزم عارف حسینی این توضیح را باید اضافه کنم که هرگز قصد توهین به کسی را نداشته و ندارم و پست مزبور ملغمهای از طنز و تحلیل بوده است که بدون گرایش خاص سیاسی نوشته شده است. به همهی این هشت نامزد احترام میگذارم و هرکدام را در حد و اندازهای قبول دارم... از جمله آقای حداد عادل که به شخصیت فرهیخته و فرهنگی ایشان اعتقاد راسخ دارم، اما خب با زبان طنز و شوخی گفتهام که به جای پست خطیر ریاست جمهوری بهتر است که به فعالیتهای فرهنگی بپردازند.
در مورد برادر عزیزم جناب آقای مهندس غرضی هم که از قضا روزگاری با ایشان مراودهای داشتهایم و نان و نمکی با هم خوردهایم، باید بگویم که فحوای جملهی مزبور توهین به ایشان نیست. منظورم از شوخی این بوده است که چون غالب مردم او را نمیشناسند، رأی آوردنشان بیشتر به شوخی میماند. و گرنه جدای از روابط شخصی گذشتهام با وی، ادبیات تبلیغاتیاش را بسیار میپسندم و معتقدم از سادگی و صداقتی برخوردار است که بر دلها مینشیند و مردم اگر به او رأی هم ندهند، او را دوست خواهند داشت... درست مثل من...
چهارشنبه 92 خرداد 8
دیشب پستی گذاشتم به نام انتخابات هشت گزینهای، اما به دلایلی برش داشتم تا روزی که روزش باشد...
فعلاً این را میتوانم بگویم که خبر حمایت مقام معظم رهبری از جلیلی و این شائبه که جلیلی کاندیدای مورد نظر ایشان است، شایعهای بود که از رسانههای خارجی به خصوص بیبیسی نشأت گرفت و در کمتر از چند ساعت پس از ثبت نام وی کشور را فراگرفت.
این خبرسازی در واقع یک چوب دو سر طلا برای ضد انقلاب بود که اگر جلیلی رأی آورد بگویند: دیدید کسی را که رهبر انقلاب بخواهد از صندوق بیرون میآید و رئیس جمهوری میشود و اگر هم رأی نیاورد بگویند: دیگر خط رهبری در کشور به پایان رسیده و مثل گذشته مورد اقبال مردم نیستند.
این شایعه در روزهای اول، بدجوری ذهن مخاطبان رسانههای بیگانه و دهنبینان را به خود مشغول کرده بود و همهجا میگفتند: خب معلوم شد که جلیلی رئیس جمهور است. ولیکن خوشبختانه نقشهشان به سرعت لو رفت و نقش بر آب شد.
اینک مشکلی دیگر وجود دارد که یک جورهایی من را هم مشغول کرده است و آن اینکه گمان میرود وی نامزد خاموش یا کاندیدای پنهان دولت باشد. البته قرائنی در این زمینه وجود دارد که فعلا نمیخواهم وارد تحلیل ان بشوم. اگر این گمانهها درست باشد و اگر او رئیس جمهور بشود، ممکن است احمدی نژاد معاون اولش باشد و مشایی رئیس دفترش...
راستی چقدر خوب بود کاندیداها ملزم میشدند ده دوازده نفر از مهرههای اساسی کابینهشان را از الان تعیین و به مردم معرفی میکردند. مثلا معاونان اصلی، وزرای کشور، خارجه، ارشاد و عناصر اقتصادی و بانکیشان را... این موضوع دوتا حسن داشت: یکی اینکه مردم به جای شنیدن شعارهای آرمانی و کلی کاندیداها از بررسی سوابق یارانش میفهمیدند که چند مرده حلاجند و دوم اینکه مردم پی میبردند که کاندیدای مربوطه با فرهیختگان و کارشناسان کار خواهد کرد یا با کوتولههایی که کشور را به ناکجا آباد میبرند...
دوشنبه 92 اردیبهشت 2
لیست کاندیداهای روزافزون ریاست جمهوری و ثبت نامیهای شوراهای شهر را که نگاه کنی میبینی که خیلیها به میدان آمدهاند... از دکتر و مهندس و روحانی گرفته تا هنرمند و ورزشکار و مجری تلویزیون... از فرزند مقامات گرفته تا فرزند شهید و همسر جانباز... و بالاخره از کارمند و کاسب گرفته تا عابر بیکار کوچههای توهم....
این امر نشان میدهد که دورهی هشت سالهی گذشته اگر هیچ حسنی برای کشور نداشته است، لا اقل یک حسن اساسی داشته که اعتماد به نفس مردم را در حد نمیدانم چی (یک چیزی که قابل دسترس نباشد) بالا برده و همه فهمیدهاند که که ادارهی مملکت چندان هم که فکر میکردند کار سختی نیست...
کرامات هشت سالهی دولت کریمه به مردم فهماند که ادارهی امور هیچ نیازی به تجربه و تخصص و مشورت با کارشناسان و داشتن سوابق مدیرتی کلان و... ندارد. همین که از جنس مردم باشی کافی است و میتوانی چشمانت را از هرچه جز یافتههای شخصی ببندی و بی محابا به پیش بتازی.
خب انصاف بدهید با این اوضاع حق مسلّم تک تک مردم است که احساس تکلیف!! کنند و برای ادارهی کشور داوطلب شوند. من ماندهام چرا خواص به این حس مقدس تکلیف میخندند؟
پ ن: دیشب مادر بزرگ همسایه بغلی اوستا غلام به خوابم آمد... نردبانی را گرفته بود تا من از آن بالا بروم، اما من میترسیدم و پا بر آن نمیگذاشتم. صبح با یکی از جماعت «از ما بهترون» تماس گرفتم. مژدهام داد که آن مرحومهی مغفوره راه رسیدن به مراتب عالیهی ادارهی امور مملکت را نشانم داده است و اینک تکلیف من است که برای نجات امت اسلام به پا خیزم!!!.
ادامهی ماجرا: وقتی این از ما بهترون دلهره و ترسم را دید، دلداریام داد که همواره به عنوان خوابگزار اعظم در کنارم خواهد ماند و امورات را رتق و فتق میکند. از دیشب تا حالا مدام درِ گوشم زمزمه میکند و اطمینان خاطرم میبخشد که: نترس دادا! گیریم که اوضاع خوب نشه دیگه از این که الان هست بدتر که نمیشه...
جمعه 91 دی 8
بالاخره خانم وحید دستجردی علیرغم تمام موفقیتها و تلاشهای بیوقفهاش عزل شد... کاری به تحلیل و بررسی زمینهها و عوامل این عزل ندارم... تنها یک نکته میخواهم بگویم به کسانی که به ظاهر مرد هستند و برای چند صباح بیشتر بر کرسی مدیریت و وزارت تکیه زدن، هر ذلتی را تحمل میکنند و هر دیکتهای را مینویسند... به کسانی که حتی یک معاونشان را هم خودشان تعیین نمیکنند... نه تعیین میکنند و نه عزل میکنند... به کسانی که از خود ارادهای ندارند چون میدانند اگر اراده به خرج بدهند مثل خانم دکتر عزل میشوند... میخواهم بگویم لااقل مرد باشید مثل همین خانم دکتر که ناشناس آمد و قهرمان رفت و در ذهن این ملت مردتر از شماها ماند...
درود بر خانم وزیر که زیر بار تحمیل نرفت و به تشخیص خودش عمل کرد حتی به قیمت عزل... به نامهی ایشان که به رییس دانشگاه علوم پزشکی نوشته شده است دقت کنید:
بسمه تعالی
برادر گرانقدر جناب آقای دکتر لاریجانی
با سلام و احترام
دستاوردهای سالهای اخیر وزارت بهداشت در عرصه های مختلف محصول همدلی، هماهنگی و همکاری مدیران مجموعه بوده است. بنده اصرار دارم که این مجموعه مدیران بالاخص حضرتعالی تا پایان مسئولیت اینجانب با وزارت بهداشت همکاری نمایید. اینجانب فشارهای وارده از جانب مدیریت اجرایی کشور برای تغییر ریاست دانشگاه علوم پزشکی تهران را که به تعبیر مقام معظم رهبری نماد آموزش عالی کشور است به مصلحت نظام سلامت نمی دانم و بر اساس شناخت بیش از سه دهه از جنابعالی اطمینان دارم که سکان کشتی علم و دانش بدست شخصیتی مدیر، دانشمند و امین سپرده شده است. بر این اساس از جنابعالی می خواهم به همکاری خود تا پایان دوران مسئولیت اینجانب ادامه داده و رسالت خطیر هدایت عرصه دانشگاه را همچنان تقبل فرمایید.
دکتر وحید دستجردی
وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
سه شنبه 91 تیر 20
قبل از هرچیز اقرار میکنم:
1- علامه مصباح یزدی از علمای بزرگ و قابل احترام است و خودم هم در دوران حضورم در قم، افتخار شاگردیشان را داشتهام.
2- مقام معظم رهبری جانشین صالح امام خمینی است و در رهبری و مقام ولایتشان هیچ شک و شبههای ندارم و مبلغ آن هم هستم.
حالا که این مقدمه و این اقرارنامه را گفتم تا خناسان متهممان نکنند و علیهمان جو راه نیندازند، به این فراز از سخنان آقای مصباح یزدی که خبرگزاری فارس و دیگر خبرگزاریها آن را نقل کردهاند دقت کنید:
مصباح یزدی خاطرنشان کرد: جای تاسف است که چرا هنوز نتوانستیم امام را بشناسیم و یا نتوانستیم جانشین امام (ره)، مقام معظم رهبری را به درستی درک کرده و بشناسیم.
وی تصریح کرد: باید توجه داشت همانند مقام معظم رهبری به هیچ عنوان نمیتوان بر روی زمین و آسمانها پیدا کرد چرا که ایشان نمونه برجستهای از ائمه اطهار(ع) و اجدادشان است.
به نظر میرسد که یا تحریفی در گفتههای ایشان صورت گرفته است، یا اینکه این سخنان را برای برخورد با عدهای که خودشان را به وی منتسب میکنند و با رهبری زاویه پیدا کردهاند، گفتهاند. اگر هم چنین باشد حتماً تسامحی در عبارت صورت گرفته است؛ وگرنه موضوع، آنقدر روشن است که منِ کمترین هم میفهمم چه رسد به استاد مصباح یزدی.
حتماً منظور ایشان از اینکه «در آسمان و زمین نمیتوان کسی همانند مقام معظم رهبری پیدا کرد» گذشتهی تاریخ بشر نیست؛ زیرا وجود افرادی مانند نوح نبی الله و ابراهیم خلیل الله و موسی کلیم الله و عیسی روح الله و محمد حبیب الله و علی ولی الله و دیگر معصومان ناقض این حرف است.
و باز حتماً منظورشان حال حاضر بشریت هم نیست؛ چه آنکه عیسای مسیح هنوز زنده است و در آسمانها حضور دارد و وجود مقدس قطب عالم امکان، روح هستی، ارباب بنده نواز و مولای رعیتپرورمان حضرت بقیهالله الاعظم در روی زمین حضور دارند و در میان مردم زندگی میکنند. حجت بزرگی که اگر نبودند لساخت الارض باهلها. همان مولایی که خود مقام معظم رهبری با گریه و لابه به ساحتش میرود و میگوید: اگر آبرویی هست شما دادهاید و اگر جسم ناقص و جانی هست تقدیم میکنیم.
پ ن: به یقین خود مقام معظم رهبری هم از این عبارات ناراحت میشوند و این را بارها و بارها نشان دادهاند. همین چندی پیش بود که در ملاقات با جمعی از نظامیها که خیلیهایشان هنگام دریافت جایزه از دست بزرگی یا دریافت درجه، شعار «الله اکبر... جانم فدای رهبر» سرمیدهند، به صراحت گفتند: این که نیروهای نظامی اظهار کنند که جان خود را فدای یک شخص میکنند درست و «شرعی» نیست بلکه همهی نیروهای نظامی باید جان خود را فدای اسلام کنند و خود آن شخص نیز جان خود را فدای اسلام کند. (نقل از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
و نیز در یکی از جلسات که من نمیخواهم اسم و رسمی از کسی یا جلسه بیاورم، یکی از مسئولان، در آغاز صحبتش ایشان را خطاب میکند و میگوید: «السلام علیک یابن رسول الله» همه میدانیم که آن شخص، بیخود هم نگفته و به هرحال، مقام معظم رهبری از این خاندان جلیل است و افتخار سیادت و فرزندی رسول الله را دارد.
اما وقتی آقا صحبتشان را شروع میکنند، در همان آغاز میگویند: (نقل به مضمون) من از آقای ... میخواهم که با این تعابیر ما را خطاب نکنند. بعضی از تعابیر اختصاص به اهل بیت دارد. ما نباید از این تعابیر اختصاصی بزرگان دین، برای دیگران استفاده کنیم.
پ ن دیگر: روزی که برای مرحوم امام خمینی گفتند «سلام الله علیه یا علیه السلام» گفتم درست است که معنایش همان دردو خدا بر اوست، اما این تعبیر در معارف دینی ما اختصاص به معصومان علیهم السلام دارد و حتی در مورد سلمان و ابوذر هم غالباً میگوییم جناب سلمان رضی الله عنه یا جناب ابوذر علیه الرحمه و...
پ ن آخر: در این پانوشت دو مطلب دارم که روی هیچکدام با علامه مصباح نیست:
1- امام علی علیه السلام: هلک فی رجلان محب غال و مبغض قال
2- با این ارادتهای غلوآمیز، بهانه دست دیگران به خصوص مخالفان تشیع از دیگر مسلمانان ندهیم..
جمعه 90 دی 16
میگویند: تازگیها سکوت کردهای.. تو در گذشته گاهی از احمدی نژاد و مشایی انتقاد میکردی حالا در این شرایط خاص کشور زبان به کام گرفتهای..
می گویم: الان که دیگر انتقاد و حتی ضدیت و مخالفت با احمدی نژاد و مشایی مد روز شده است.. ما زمانی مینوشتیم که مخالفان سینه چاک امروزی، موافقان سینه چاک آن روزی بودند. امروز آنهایی مخالف احمدی نژاد شدهاند که یک روز نوشتههای ما را علم کردند و دنبالمان راه افتادند و سمپاشی کردند. به دلیل انتقاد به مشایی و احمدی نژاد ـ دقت کنید تنها انتقاد، نه مخالفت و فحاشی ـ تا توانستند بر ما تاختند و علیهمان کلی جو راه انداختند.. هرچه گفتیم که ما احمدی نژاد را مساوی رهبری نمیدانیم به خرجشان نرفت که نرفت.. حالا اسم نمیآورم اما خودشان حتماً میدانند که کجاها رفتند و نوشتههای ما را علم کردند و گفتند که این بابا ضد احمدی نژاد است. در حالی که من نه ضد بودم و نه به تقلب در انتخابات اعتقاد داشتم و نه دولتش را غیر قانونی میدانستم.
این همجالرعاعها (حزب بادیها) هیچ وقت نمیگذارند کشور به صلاح برسد و کشتیاش به ساحل نجات. چون یک روز کاسه لیسیِ کسی را میکنند و اوضاع را چنان ابری که حق از باطل تشخیص داده نمیشود و یک روز دیگر با فحش دادن و مخالفت سایهاش را با تیر میزنند. در مورد آقای رفسنجانی هم همینطور عمل کردند. یک روز چنان سردار سازندگیاش دانستند که عدهای خیال کردند دیگر نیازی به آمدن امام زمان نیست چون آقای هاشمی چنان همه جا را اصلاح و آباد کرده بود که اگر امام زمان میآمد بیکار میماند. خیلی از همینها بعداً در زمرهی بدترین و تندترین مخالفان آقای هاشمی درآمدند که اگر اسمش را میبردی دهانت نجس میشد و باید میرفتی و آب میکشیدی.
شما انتظار دارید حالا که این جماعت فحش میدهند من هم با آنان همنوا شوم؟ یعنی با جماعتی که همیشه کاسههای داغتر از آشند و همواره با باد جابجا میشوند.؟ هرگز.. خدا نیاورد آن روز را که ما با اینان در یک اردوگاه باشیم. با کسانی که جز همج الرعاع بودن کاری از دستشان بر نمیآید. اتفاقا من الان ترجیح میدهم با این مذبذبهای به پایه و اصول، مخالفت کنم تا با احمدی نژادها و مشاییها..
خیال نکنید که این حزب بادیها از میان مردم کوچه و بازار و به قولی تودههای عوام هستند. نه اتفاقاً همین حضراتی که مخاطبان من هستند به عنوان فرهیختگان محترم، در سمتهای مختلف این کشور مقدرات مردم بیچاره را به عهده دارند. کسانی که یا سیاست بازند و نان به نرخ روز میخورند و یا اینکه ساده اندیشاند و خوشحال از وزش بادهایی که دم و دقیقه میتواند جهتشان را عوض کند و تنوعی ایجاد شود. یعنی اگر سوال کنیم داغی آن روزها چه بود و سردی این روزها چه؟ حتماً خواهند گفت ما آن روزها فکر میکردیم ایشان تابع رهبری است ولی الان فهمیدیم اینطور نیست. یکی نیست بگوید یک مسئول سیاسی و فرهنگی که اینقدر تشخیص و تحلیل نداشته باشد و آنقدر منتظر بنشیند تا همه چیز مثل آفتاب روشن شود همان بهتر که برود پشت کوه و در شهر خودش شهریار خود باشد. حداقل این است که با تولید هندوانه میتواند به مردم خدمت کند.