اطلاع از بروز شدن
جمعه 90 شهریور 25
اول ـ اینکه دیر به دیر آپ میکنم نه اینکه حرفی برای گفتن نباشد.. اتفاقا چون حرف زیاد است حرفم نمیآید..
و مگر میشود حرفی نداشت در میان این همه جریان فتنهگر و انحرافی و اصلاح طلب و اصولگرا..
مگر میشود نفهمید خیلی چیزها را در میان جبهههای مختلف ایستادگی و پایداری و خلقالساعههای انتخاباتی و سیاسیکاریهای غیر علوی و نمیگویم معاویهای..
مگر میشود ساکت بود در میان هجوم نامهها و ویژهنامههای خاتون و غیر خاتون که به همین راحتی دین مردم را به باد میدهند..
مگر میشود بی نظر بود در غوغای این همه شعارهای دینی و ضددینی و رفتارهای متناقض مسئولان ناخالصی که خواسته یا ناخواسته ریشه و منبع انواع فسادهای اداری و مالی و اخلاقی در کشور هستند..
دوم ـ کاش ذرهای از این هیاهوها برای خدا بود که اگر بود این قدر فساد و بی اعتقادی و بی دینی در جامعه وجود نداشت..
سوم اینکه از قول بزرگی شنیدم که فرموده است: فساد در هر جامعهای، روی دوم سکهی فساد مسئولان است..
چهارشنبه 90 فروردین 31
ایمیلی از یک دوست.. با تشکر از او.. و البته با کلی حذف و اضافه و تغییرات سبکشناسانهی !!! خودم در تعریف سادهی مکاتب بشری روز
سوسیالیسم: دو گاو دارید، یکی را نگه میدارید و دیگری را به همسایه، فقط نشان میدهید.
کمونیسم: دو گاو دارید، دولت هر دو آنها را میگیرد تا کمی شیر به شما بدهد.
فاشیسم: دو گاو دارید، شیر را به دولت میدهید، دولت آن را به خود شما میفروشد.
کاپیتالسم: دو گاو دارید، شیر هردو را میدوشید و دور میریزید تا قیمتها همچنان بالا بماند.
نازیسم: دو گاو دارید، دولت به سوی شما تیراندازی میکند و هر دو گاو را میگیرد.
آنارشیسم: دو گاو دارید، گاوها شما را میکشند و همدیگر را میدوشند.
سادیسم: دو گاو دارید، به هر دوی آنها لگد میزنیدو خودرا در میان ظرف شیرها میاندازید.
آپارتاید: دو گاو دارید، شیر گاو سیاه را به سفید میدهید ولی گاو سفید را نمیدوشید.
بوروکراسی: دو گاو دارید، برای دوشیدنشان هر روز خدا هفده فرم در سه نسخه پر میکنید ولی وقت ندارید شیرشان را بدوشید.
ایده آلیسم: دو گاو دارید، شما مسابقه فوتبال تماشا میکنید و همسرتان آنها را میدوشد.
رئالیسم: دو گاو دارید، همسرتان سریال همسران را میبیند و شما گاوها را میدوشید.
رمانتیسم: دو گاو دارید، هی عاشق هم میشوند و هی به هم میزنند.
طالبانیسم: دو گاو دارید، به آنها شلوار میپوشانید و گاو ماده را نمیدوشید. قبیح است و حرام.
فمینیسم: دو گاو دارید، نه حق دارید شیر گاو ماده را بدوشید و نه حق دارید او را به گاو آهن ببندید.. این هردو وظیفهی گاو نر است.
پلورالیسم: دو گاو نر و ماده دارید، از هر کدام شیر بدوشید فرق نمیکند.
لیبرالیسم: دو گاو دارید، آنها را نمیدوشید چون آزادیشان مهمتر از شیرشان است.
دموکراسی: دو گاو دارید، از همسایهها رای میگیرید که آنها را بدوشید یا نه.. البته شما کار خودتان را میکنید.
سکولاریسم: دو گاو دارید، پس نیازی به خدا نیست.
قرائتهای مختلف (هرمنوتیک): دو گاو دارید، یکیشان تخم میگذارد و دیگری ارزن در دهان گوسالهاش میگذارد.. چون قرائتشان از زایمان و شیر دادن متفاوت است.
روشن فکری: دو گاو دارید، هر دو را میفروشید و به جای آنها یک گاو نو میخرید.
گفتگوی تمدنها: دو گاو دارید، ماع.. ماااااااااااااع
جنگ تمدنها: دو گاو دارید، کی میاد به جنگ من به جنگ شاخ تیز من؟
عملگرایان: دو گاو دارید، بدهید به ما فوری میشوند شش تا.
شعارگرایان: دو گاو دارید، اما بگویید ده تا فیل داریم.. کی به کیه؟
فتنهگران: دو گاو دارید، اما سطل آَشغال خیلی زیاد است.
دوشنبه 89 اسفند 2
میگویند مورچه را که آب میبرد داد و هوار راه میاندازد که آی آب دارد همهی دنیا را با خود میبرد. بیچاره نمیداند که دنیا سرجایش است و تنها اوست که دارد برده میشود؛ اما از بس ریز است دنیا را فقط در خودش میبیند و خودش را تمام دنیا.
من کاری به جریان انتخابات پارسال و اعتراضهای بعد از آن ندارم. اما حوادث اخیر به ویژه 25 بهمن 89 و اعلام تظاهرات اول اسفند روشن میکند که رسوب یافتگان خرداد پارسال، تنها عدهای متوهم و گستاخ هستند که اهداف دیگری را پیگیری میکنند؛ اهدافی که بچههای اولیهی موج سبز هرگز دنبال آن نبوده و نیستند و به خاطر همین هم مدتهاست که صفشان را از اینان جدا کردهاند.
اینان راحت طلبان و رفاه زدگانی هستند که عرصهی مبارزهشان تنها اینترنت و صفحات دیجیتالی است و جالب است که توهمهای خودسازشان خودشان را هم برمیدارد و تجمع و خرابکاری عدهای ناچیز را میلیونی میبینند.
اینان حتی به دموکراسی مورد ادعای خودشان هم پایبند نیستند. زیرا با اینکه میدانند که اکثریت نیستند اما به اکثریت مردم و مقدسات آنها بدترین توهینها را جایز میدانند و برای مبارزه از هر وسیلهای حتی توهین و بی ادبی به همهی مقدسات استفاده میکنند.
اینان اصلا به منافع ملی کاری ندارند و منافع خود را که در آشوب نهفته است جستجو میکنند؛ حتی اگر آب به آسیاب دشمن بریزند و منافع آنان را تأمین کنند.
اینان با دین و دیانت و حداقلهای اعتقادی نیز رابطهای ندارند و فقط شعار دینی میدهند.. آنهم یا از روی کج فهمی دینی است یا دین بهانهای است که دیگران را فریب بدهند.
اینان برای جمع کردن هواداران بیشتر، از کمونیستها و سلطنت طلبها و گروهک ریگی و منافقان و عربده کشهای شرور نیز با آغوش باز استقبال میکنند.
اینان از تخریب اموال عمومی و عمدتا سطلهای زباله شهرداری و ضرب و شتم مردمی که به ایشان اعتراض می کنند ابایی ندارند.
اما با همهی این شرایط، گوش فلک را کر کردهاند که اگر نظام جمهوری اسلامی از ما نمیترسد چرا به ما اجازهی برگزاری تظاهرات نمیدهد؟ چرا جمهوری اسلامی نمیخواهد باور کند و بپذیرد که مخالف دارد؟
حالا انصافتان را قاضی کنید آیا با همهی آنچه گفته شد باز هم باید با ایشان مماشات کرد و مانند یک اقلیت سیاسی برایشان احترام قائل بود و اجازه داد که راهپیمایی کنند و مثلا حرفشان را بزنند؟
بی شک و از نظر هر عاقلی پاسخ منفی است. زیرا اینان هرگز ظرفیت برخورد مناسب و اخلاقی و دموکراتیک را ندارند. اما به نظر میرسد نظام مستحکم جمهوری اسلامی مشکلی ندارد که اینان هم گوشهای جمع شوند و روزشان را با متینگ سیاسی شب کنند و خوش باشند که ما هم هستیم. اما آیا اینان میتوانند تضمینی مبنی بر عدم شرارت و تخریب و ایجاد ناامنی بدهند؟
همه میدانیم که بسیاری از اینان اصلا نانشان را در همین آشوبها میجویند و عدهی دیگرشان حتی اگر بخواهند تضمین هم بدهند نمیتوانند چون توان کنترل آشوبگران و تخریبچیان سطلهای زباله را ندارند.
خوب است منطقهای در کویر قم یا کویر سمنان و یا بیابانهای ورامین اختصاص داده شود تا اینان آنجا تجمع کنند و آنقدر فریاد بزنند تا ظرفیت و پتانسیل ادعاییشان برای خودشان و حامیان صهیونیستشان روشن شود. حسن این کار این است که آنجا هیچ اموال عمومی برای تخریب وجود ندارد و مردم عادی هم نیستند تا مورد ضرب و شتم و ارعاب قرار گیرند. نظام جمهوری اسلامی هم آنقدر اقتدار و منطق دارد که حتی برایشان امنیت ایجاد کند و حتی با بلندگو و تصویر برداری و پخش مستقیم، صدایشان را به همه جهانیان برساند تا دوستانمان در دنیا بدانند با کی طرف هستیم و دشمنانمان هم بدانند که روی دیوار چه کسانی دارند یادگاری مینویسند.
پنج شنبه 89 بهمن 21
چند سوال از دوستان سابق!! از آنانی که هرچند مدتی است راهشان را از انقلاب و مردم جدا کردهاند اما در سالروز انقلاب اسلامی علنا و صراحتا بر این موضع پافشاری میکنند.. آنانی که حتی شم سیاسیشان آنقدر نیست که بدانند این کارها باعث میشود تا دست از پا درازتر، زودتر از آنچه میپندارند به انزوای همیشگی خویش بخزند..
اگر قصدتان از اعلام راهپیمایی 25 بهمن، بزرگداشت انقلاب و خاطرهی پیروزی با شکوه انقلاب اسلامی است که آن تاریخش 22 بهمن است و راهپیمایی عمومی سراسری در کشور برگزار میشود..
و اگر منظورتان حمایت!! از مردم مصر و تونس است پس چرا پارسال روز قدس شعار نه غزه.. نه لبنان.. سردادید و اسرائیل را کلی خوشحال کردید؟
اگر نیتتان درست است و قصد خیر دارید چرا با خیل مردم در راهپیمایی 22 بهمن شرکت نمیکنید که هم عظمت روز انقلاب نمایش داده بشود و هم از مردم تونس و مصر حمایت جانانهتر و یکپارچهتری شده باشد؟
واقعا چه معنی دارد چنین اقدامی و چنین درخواستی؟ آنهم درست در زمانی که سخنگوی کاخ سفید و همینطور ابوالغیظ وزیر خارجهی مصر گفتهاند حکومت ایران که به مخالفانش اجازهی راهپیمایی نمیدهد نمیتواند از قیام مصریها دفاع کند. و درست در زمانی که بیبیسی با نیت فتنه انگیزی و شیطنت به عضو ارشد اخوان المسلمین همین را گفت. اما دیدید که چگونه حلباوی با درکی مناسب از شرایط عالم اسلام، هم به آنان پاسخی دندان شکن داد و هم به بعضیها که ـ شرایط عالم اسلام پیش کش ـ شرایط شهر و محلهی خود را هم درک نمیکنند..
درخواست راهپیمایی جداگانه میکنید که چه؟ مثلا چوب دو سر طلا برداشتهاید؟ که اگر اجازه ندادند حرف دشمنان را به کرسی بنشانید و یک ماه خوراکشان را تامین کنید و اگر هم اجازه دادند مثلا در خیال خودتان مصر و تونسی جدید درست کنید و انقلاب مصر را تحت تاثیر قرار بدهید و نامبارکان را نجات بدهید..؟
البته از شما همه چیز برمیآید که یکیتا نوشته بود: خدا نکند مبارک سقوط کند که اگر همین یکی دوتا حاکم مقتدر هم سقوط کنند زمینهی رشد و روی کار آمدن حزب الله، حماس، سپاه قدس و این حرکتها فراهم میشود..
جالب است وقتی مقام معظم رهبری در جمعهی گذشته با مردم مصر سخن گفتند و شرط بلاغ را بیان کردند همین آقایان گفتند: این یعنی دخالت در امور داخلی یک کشور دیگر.. حالا این راهپیمایی شما آیا دخالت به حساب میآید یا اینکه منظور این نیست و قصد دخالت ندارید و فقط میخواهید کشور خودتان را دچار هرح و مرج و آشوب کنید؟
اینکه آقایان از بیرون دستور میگیرند را نمیدانم.. اما این را میدانم که بیرونیها خوب توانستهاند آنان را به آنچه میخواهند برانگیزند و به آنان بباورانند که هنوز ظرفیت رهبری معترضان را دارند.. بباورانند که میتوان ایران را مصر دیگری کرد و روز خشم ایرانی راه انداخت و حکومت را کله پا کرد.. اینکه آقایان از شیطان بزرگ دستور بگیرند را نمیدانم ولی این را میدانم که شیطان بزرگتر یعنی نفسشان بیکار ننشسته است و مخشان را به کار گرفته است..
واقعا متاسفم از این همه تیزبینی !! و هوش سیاسی!! که هرطرف را بگیریم با هیچ منطقی جور درنمیآید.. انصافا اگر از اول اعلام میکردند که میخواهیم روز خشم ایرانی راه بیندازیم قابل قبول تر بود تا بهانههای دیگر..
پ ن: منتظرم فحش و فضیحتهای دوستان سابق!! را.. اما اشکالی ندارد که عادت کردهایم به این محبتها و نوازشها.. هر وقت حرف حقی زدیم و سوالی منطقی کردیم ناسزا باران شدیم از طرف متعصبان و جوزدههای چریانات سیاسی.. فرقی هم نمیکند چپ باشند یا راست.. مخملی باشند یا خزنده.. سبز باشند یا سرخ..
جمعه 89 دی 10
فکر نمی کردم دوستان متعصب و طرفداران پر و پا قرص آقای احمدی نژاد ـ که مسئولیتشان اداره ی امور مهم این کشور است ـ این قدر وقت داشته باشند که سری هم به وبلاگ حقیر ما بزنند.. وبلاگی که مخاطبان محدودی دارد و بیش از آنکه یک رسانه ی فراگیر باشد دغدغه های فردی صاحبش را ـ آن هم به عنوان یک رسالت فرهنگی نه سیاسی ـ برای دوستانش بیان می کند.. و باز فکر نمی کردم که اگر بیایند و بخوانند نکات مثبت و حمایت ها و بیان واقعیت ها را نبینند و تنها به انتقادات توجه کنند و آن را به رخ دوستان مشترکمان بکشند.. حالا که اینطور شد چند نکته را عرض می کنم تا باز هم ببینند و هرجور مایلند قضاوت کنند:
1- خط قرمز من تنها و تنها مقام معظم رهبری است و به شدت با این تفکر که آقای احمدی نژاد یا هرکس دیگری می تواند مساوی و معادل با ایشان باشد مخالفم و انتقاد به وی را به معنای مخالفت یا عدم تبعیت از رهبر عزیز و ولی فقیه واجب الاطاعه زمان نمی دانم.
ادامه ی مطلب...
چهارشنبه 89 آذر 3
اینکه «حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت» شده است حکایت ما که وبلاگ را به روز نمیکنیم و نمیکنیم وقتی هم که چیزی مینویسیم حکایتی تلخ است.. آن هم درست شب عید غدیر.. ابتدا عید غدیر که افضل اعیاد امت پیامبر است بر پیروان او و مولایمان علی مبارک باد..
چند شب پیش رادیوی ماشین روشن بود و اخبار اعلام کرد که 44% جمعیت سه ملیونی دانشجویان کشور، در رشتههای علوم انسانی تحصیل میکنند. بعد با آقای «نمیدونم چیچی» معاون یا مدیر باز هم «نمیدونم چیچی» وزارت علوم در بارهی دلیل این اتفاق گفتگو کرد.. واقعا دلم گرفت.. آقای «نمیدونم چیچی» میگفت: مهمترین دلیل گرایش دانشجویان به علوم انسانی و تراکم تعداد زیادی در این رشتهها، به خاطر راحتی این دسته از علوم است.
یاد دوران بچگی خودمان افتادم که میگفتند: فقط تنبلها به رشتهی اقتصاد و دیگر علوم انسانی میروند. احتمالا این آقای «نمیدونم چیچی» هم در همان دوران زندگی کرده و با تفکرات همان دوران زندگی میکند و احتمالا نه تنها خودش فکر نکرده که آیا این حرف درست است یا نه که حتی به تئوریهای جدید مدیریت و دستهبندیهای جهانی علوم هم توجه نکرده است.
ادامه ی مطلب...
شنبه 89 آبان 1
سلام دوستان عزیز..
واقعا مایهی تاسف است وقتی شرایط اجتماعی ما طوری شده است که وقتی میخواهی یک حقیقتی را بگویی اول باید کلی مقدمه چینی کنی که به خدا قسم این حرفها از روی تعصب و هواداری نیست.. باید ده بار اعتراف کنی که من طرفدار فلانی یا مخالف آن یکی نیستم.. باید کلی توصیه کنی که بیایید کلانتر فکر کنیم و افق دیدمان را گسترش دهیم.. بیایید منافع ملی را دستخوش خوشآمدنها و بدآمدنهای مقطعی نکنیم.. بیایید به داشتههایمان ببالیم و از آنها برای به دستآوردن ناداشتههایمان استفاده کنیم نه اینکه داشتههایمان را به خاطر اینکه در اختیار ما نیست با دست خود نابود کنیم و..
هفتهی گذشته میخواستم از استقبال با شکوه مردم لبنان از رییس جمهوری بنویسم.. میخواستم بنویسم صرف نظر از اینکه رئیس جمهورمان کیست این استقبال، استقبال و تجلیل از تفکر انقلابی مردم ایران و ادای احترام به آرمانهای امام بود.. میخواستم بنویسم این عظمت جمهوری اسلامی ایران را نشان میدهد و به دنیا میفهماند که ما تنها نیستیم.. میخواستم بنویسم به عنوان یک ایرانی با غیرت، نباید برایمان مهم باشد که مخالف آقای احمدی نژاد هستیم یا نیستیم.. مهم این است که جایگاه بینالمللی کشور عزیزمان را به جشن بنشینیم.. میخواستم بنویسم حالا که چه که هی میگویید لبنانیها برای آقای احمدی نژاد نیامده بودند؟ خب قبول که برای او نیامده بودند و برای ایران آمده بودند.. خب همین خوشحالی ندارد؟ و بر فرض هم که برای شخص وی آمده باشند آیا باز مایهی خوشحالی نیست؟ شاید شما از قیافهی احمدی نژاد خوشتان نیایید اما به هرحال او در حال حاضر، نماد دولت و ملت ایران است..
میخواستم از تعصبات کور بنویسم که معتقد است اگر دیگی برای من نمیجوشد بگذار سر سگ در آن بجوشد.. یادم نمیرود روز قدس داشتم با دوستی اخبار تلویزیون و تصاویر حضور ملیونی مردم روزهدار را در خیابانهای شهرهای کشور میدیدیم.. وقتی خیابانهای مملو از جمعیت تهران را نشان میداد گفت: اینها مردم بیچاره و پاپتی هستند که با پول و هدیه از شهرستانها جمعشان کرده و به تهران آوردهاند..
البته چون میدانست مردم روزه هستند از ساندیس و کیک سخنی نگفت..
وقتی دوربینها سایر شهرستانها را یکی یکی نشان دادند که انبوه جمعیتشان، چیزی کمتر از تراکم راهپیمایان تهرانی نبود پرسیدم اینها را از کجا آوردهاند؟ حتما میگویید از تهران..
البته آن روز دوستمان جوابی نداشت و خودش فهمید که نباید چنین اظهار نظرهای گنجشک الممالکی را نقل کند.. اما شاید اگر امروز بود میگفت: از لبنان..
آخر شنیدهام که بعضی از همین بیخودی الممالکها که از استقبال پرشور مردم لبنان از رییس جمهوری اسلامی ایران خشمگین شده بودند گفتهاند: اینها ایرانیهایی بودهاند که با قطار و اتوبوس و هواپیما به لبنان اعزام شدهاند..
امروز استقبال تاریخی مردم قم از رهبر معظم انقلاب چه حسی را در یک شیعهی علاقمند به کشورش ایجاد میکند؟ سخنرانی بسیار راهبردی ایشان در جمع روحانیون حوزه که هم چشم انداز بود و هم هدف بود و هم ارائهی برنامه و راهکارهای کارشناسانه.. واقعا مایهی غرور نیست؟ انصافاً آیا ایشان امروز پرچمدار عزت شیعی در دنیا هستند یا نه؟ اگر بگوییم نیستند که قطعا کم لطفی کردهایم و چشم به روی واقعیتها بستهایم.. و اگر بگوییم هستند که طبیعتا باید خوشحال باشیم هم از علاقهی مردم به خودشان و هم از استقبال لبنانیها از نمایندهی ایشان و نمایندهی جمهوری اسلامی ایران.. با این حال نمیخواهم رفتارهای متملقانهی بعضی از افراد را تایید کنم و هالهای از قداست به ایشان بدهم که بخواهم تا مقام عصمت همراهیشان کنم..
امروز دوستی داشت خاطرهای از یک هموطن ارمنی که در دوران دفاع مقدس اسیر شده بود تعریف میکرد.. بعثیها از او یعنی آقای سورن هاکوپیان میخواهند که به امام خمینی توهین کند اما او زیر بار نمیرود.. به او میگویند تو که مسیحی هستی و خمینی که رهبر تو نیست؛ پس چرا این کار را نمیکنی؟ و او بیدرنگ میگوید: درست است مسیحی هستم اما او رئیس مملکت و رهبر کشور من است.. چگونه میتوانم به او توهین کنم؟
یادتان میآید مک کین را؟ کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا که وقتی با اختلافی باریکتر از مو به ریاست جمهوری نرسید و رقیبش بوش با حمایت دادگاه رییس جمهوری شد؛ با اینکه به شدت نسبت به نتیجه اعتراض داشت در مصاحبهای گفت: از امروز آقای بوش رییس جمهوری ماست و من آمادهام همه گونه همکاری را با وی داشته باشم..
این از آن مسیحی.. آن هم از آن آمریکایی.. آنورتر هم از علمای شیعه که در طول تاریخ چگونه از حکومتهای شیعی حمایت کردند و با اینکه انتقادهای اساسی به روشها و نوع کارهای حاکمان داشتند اما هدفی کلانتر و مصلحت ملی و منافع استراتیژیک باعث میشد که نه تنها حقایق را ببینند که حتی گاهی از خواستههای خود دست برمیداشتند و به حمایت از دولتی که شیعی و حتی اسلامی نبود و فقط عناصر شیعی آن را اداره میکردند میپرداختند.
ما باید تکلیف خودمان را با خودمان روشن کنیم برادر.. ببینیم از کدام دستهایم و پیرو کدام فرقه.. یا نکند گمان میکنیم که ما از همهی اینها بهترترتریم که دلمان میخواهد به هیچ اصلی پایبند نباشیم..
اینجاست که میفهمیم دین و گرایش سیاسی و مسلک فقهی و حزبگرایی و.. در آزادگی نقش ندارد.. میتوان مسلمان بود و آزاده نبود.. و میتوان آزاده بود و مسلمان نبود.. و چه زیبا گفت امام آزادگان که اگر دین ندارید و از معاد نمیهراسید دست کم در دنیایتان آزاده باشید.
پ ن: با تشکر از دوستانی که در طرح پیشنهادی روز جهانی قرآن همراهی و همکاری کردند.. لوگوهای کنار وبلاگمان را برمیداریم..
چهارشنبه 89 شهریور 17
سلام دوستان عزیز..
برای استفاده از نقطه نظرات دوستان در مورد پست قبلی، دارم کامنتهای آن عزیزان را بررسی میکنم تا اگر خدا بخواهد با مشارکت همهی نطرات، مطلب قابل قبولی ارائه شود..
فعلا برای اینکه توانهای مدیریتی را بشناسید و بدانید بعضی از ما مدیران محترم!! چه بر سر مملکت خویش میآوریم، این حکایت را که چندی پیش دوستی برایم ایمیل کرده بود بخوانید..
تیم قایقرانی ایران با تیم قایقرانی ژاپن مسابقه داشتند. هرتیم دارای هشت عضو بود. پس از تلاش فراوان هردو تیم، بالاخره تیم ژاپن با اختلاف یک مایل برنده شد.
حال و هوای تیم ایران خیلی سرد و بهت زده بود. مدیریت ارشد تیم تصمیم گرفت برندهی مسابقات سال آینده باشد. به همین دلیل یک گروه تحلیلگر برای بررسی اوضاع و ارائهی راه کار و راه حل مناسب به خدمت گرفت.
بعد از تحلیلهای مختلف، تحلیلگران کشف کردند که ژاپنیها هفت پاروزن و یک کاپیتان داشتند؛ در حالیکه تیم ایران یک پاروزن و هفت کاپیتان داشته است. این نشان دهندهی یک مشکل ساختاری است که باید توسط مشاورانی زبده حل و فصل شود.
مدیریت ارشد تیم، یک هیأت مشاوره را برای بررسی نقاط ضعف تیم و ایجاد توان لازم در آن به استتخدام گرفت. بعد از چندماه فعالیت مدام، مشاوران به این نتیجه رسیدند که تعداد زیاد کاپیتانها باعث خرابی کار است و باید اساسا ساختار تیم ایران عوض شود.. آنها ساختار جدید را چنین پیریزی کردند: تیم باید چهار کاپیتان داشته باشد که برای جلوگیری از هرج و مرج، توسط دو مدیر هدایت و اداره شوند. یکی هم به عنوان مدیر ارشد و دیگری پاروزن تیم باشد.
سال بعد ژاپنی ها با اختلاف دو مایل برنده شدند. مسئولان ایرانی فورا پاروزن را به دلیل بی کفایتی و عملکرد نامناسب برکنار کردند اما به مدیریت تیم به خاطر انگیزه بخشی لازم در فاز آماده سازی پاداش و امتیازات خوبی پرداخت شد.
گروه مشاوره یک تحلیل دیگر هم ارائه داد:
- استراتژی اتخاذ شده مناسب بوده است.
- انگیزهی لازم داده شده بود.
- ابزار مربوطه از کارآمدی کافی برخوردار نبوده است.
پنج شنبه 89 اردیبهشت 9
یکشنبه 88 اسفند 9