اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 86 آبان 30
گر چه آهو نیستم.. اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟
عکس دزدی .. نه سرقتی است.. محض اطلاع
سه شنبه 86 شهریور 6
آقا سلام
تولدت مبارک
چیزی برای پیشکش ندارم
می شناسی مرا ..
می دانی که دلم تنگ است ... می دانم
می بینی مرا .. آری
هوایم را داری ... نگرانم هستی
آری ... می دانم
همه ی این ها را می دانم
پس چرا من ... من
نـ .. نمی ... نمی شنـ ...
وای ... جرأت ندارم بگویم
نمی .. شنا..
بگذار بگویم
نمی شناسمت ... چرا
دلم برایت تنگ نمی شود ... چرا
نمی بینمت
احساست نمی کنم
زندگی بدون تو
برایم سخت نیست
چرا ...
گمشده ام نیستی
چرا ؟؟؟؟
***
دیشب ..
یکی را که دوست دارم
و منتظرش بودم
کمی دیر کرد
آشفته شده بودم
صد بار در را باز کردم
مدام نگاهم به کوچه بود
ثانیه ها را تک به تک می شمردم
ولی تو ... آقا
دیر کرده ای
خیلی دیر ...
اما چرا آشفته نیستم
بی تو
ثانیه ها را که ... هیچ
سال ها را ... حتی نمی شمارم
شب و روز را
چه راحت سپری می کنم
فقط
شعار می دهم
عشقت را
انتظارت را ..
***
چرا پدر و مادرم را
در لحظه لحظه ی زندگی
حس می کنم
چرا دوستانم را
یک هفته که نبینم ..
دلم تنگ می شود
اما ترا ..
فقط روز های جمعه ...
حس که ... نه
سعی می کنم حس کنم
آن هم از سر تکلیف ...
از سر همرنگی با جماعت ..
ترا ..
فقط نیمه ی شعبان
چون یک نسیم ... زودگذر
و بعد ...
دوباره ... بی تو بودن را ادامه می دهم
آقا... کمکم کن
می خواهمت
و می خواهم که بخواهمت
می خواهم ...
دستم را بگیر
عشقم باش .. عشق من
***
و باز هم ...
تولدت مبارک
گفتم که چیزی برای پیشکش ندارم
کاش دلم را ...
شنبه 86 شهریور 3
به مناسبت روز جوان ... از امروز " همایش فاطمی نگین آفرینش " به همت امور بانوان شهرداری منطقه ی چهار در فرهنگسرای سلامت آغاز شد و فردا نیز ادامه دارد... من هم در هر دو روز برنامه دارم
امروز در ورودی تالار و در نمایشگاه آثار بچه ها، تابلوی دلنوشته های دخترانه جلب توجه می کرد.. از من هم خواستند مطلبی بنویسم... گفتم من که دختر نیستم .. گفتند باید بنویسی چون دکتر حسابی هم قبل از تو نوشته است ... من هم تسلیم شدم...
دختری نوشته بود با اینکه خودم یک دخترم ولی از دختر بودن متنفرم .. من هم کنار نوشته اش نوشتم: من اگر دختر بودم هم افتخار می کردم و هم زندگی دخترانه را معنای دیگری می بخشیدم...
بعد از جلسه ی سخنرانی ــ که البته سخنرانی یک طرفه نبود و بچه ها هم حرف می زدند ــ دختری دبیرستانی جلو آمد و گفت: شما با این حرف ها اعصاب من را خرد کردی ... من اول یکه خوردم ولی به شدت از شهامت و جسارت این دختر لذت بردم .. و البته بعد از چند دقیقه صحبت قبول کرد که حرفهایم اعصاب خرد کن نبوده و شوک هایی بوده که باید گفته می شده است...
محور صحبت های امروز بیشتر این ها بود:
شیعه ی واقعی عاشق است اما عاشق آگاه .. نه عاشق جاهل ...
خیلی ها در مراسم عاشورایی عاشقانه به خرافات و ترویج باورهای سست می پردازند و نمی دانند چگونه دارند ریشه ی دین را می زنند..
و خیلی ها هم در عرصه ی انتظار، گول کج اندیشان و مدعیان دروغین را می خورند... غافل از ابنکه این ها دکان های کاسبی و سود جویی و سوء استفاده های اخلاقی کلاشانی است که هیچ ربطی هم به فرهنگ مهدوی ندارد..
به روز ترین و کامل ترین مکتبی که برای همه ی بشریت حرف دارد مکتب شیعه است ... اما نه شیعیان خرافاتی و جاهلی که با باورها و رفتارهای خود تشیع را هم زیر سوال می برند..
اطلاعات ما از دینمان و فرهنگ دینی مان کمتر از هر نوع اطلاعات دیگر است و تازه همانقدر هم که داریم بسیار سنتی و از مادر بزرگ ها به دست آورده ایم..
کم کاری جوانان امروز در تحقیق و مطالعه، ستمی است به خودشان ... جوانان ما امروز دوست دارند همه ی معلومات و اطلاعات به صورت کپسولی یا ساندویچی به خوردشان داده شود..
سرانه ی مطالعه ی ما یک دقیقه و نیم است ... آنهم روزنامه ها و تازه آنهم صفحات حوادث بیشترین میزان مطالعه ی ما را تشکیل می دهد...
درست است که در این کوتاهی ها شاید روحانیت هم مقصر باشد و همینطور نظام آموزشی کشور و متولیان فرهنگی .. اما تقصیر بیشتر به عهده ی خود جوانان است که اهل تحقیق نیستند..
اطلاعات و الگو پذیری بسیاری از جوانان ما از تام کروز و مادونا و جنیفر لوپز و مایکل جاکسون و دیوید بکهام و .... خیلی بیشتر از اطلاع مان از فاطمه و علی و پیامبرو .. است...
و شناخت بسیاری از ما از گروه های رپ و پانک و هوی متال و ... خیلی بیشتر از آَشنایی مان با مکتب شیعه و معارف دینی و قرآنی است..
چهارشنبه 86 تیر 13
وقتی این پست آپ می شود، سالروز ولادت بی بی دو عالم است... و من در زادگاه متبرکش نایب الزیاره ی همه ی شما عزیزان هستم .. مطمئن باشید فراموشتان نمی کنم
تحقیقی در اختلاف اقوال در ولادت و عمر فاطمه (ع)
فاطمه علیها السلام کی به دنیا آمد و چند سال زندگی کرد؟
هر چند معتقدیم فاطمه، فاطمه است هر وقت به دنیا آمده باشد و هر مقدار که عمر کرده باشد. و هر چند معتقدیم فاطمه، به خاطر فضیلت ها و صفات بارزی که دارد مورد علاقه ی همگان است و ستایش از وی، هیچ ربطی به سن و سال و شرایط ظاهری و زندگی فیزیکی او ندارد؛ اما بد نیست که به مناسبت ایام فاطمیه، تحقیقی مختصر در این باره داشته باشیم.
البته در سالروز ولادت بانو هیچ تفاوتی وجود ندارد و همگان اتفاق نظر دارند که این اتفاق مبارک در بیستم ماه جمادی الثانی صورت گرفته است. اما در مورد سالزاد آن حضرت نظرات متفاوتی مطرح شده است. همانطور که در تحقیقی پیرامون سالروز شهادت حضرتش نوشته بودم این اختلاف در تاریخ شهادت به عکس می شود یعنی سال شهادت مورد تردید نیست و تنها روز شهادت است که بین 75 روز پس از پیامبر یا 95 روز تفاوت اقوال وجود دارد. گویا از آنجا که فاطمه ، خود از اسرار الهی است ، زندگانی و شهادت و مزارش نیز باید همیشه جزو اسرار باقی بماند. به امید روزی که فرزندش بیاید و تمام این رازها را برای شیعیان دلسوخته اش فاش نماید.
به هر حال اینک به طورخیلی خلاصه به اختلاف در سالزاد آن حضرت می پردازیم:
- تولد در پنج سال قبل از بعثت
بعضی نوشته اند: آن حضرت پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمده است.
این بدان معنی است که ازدواج ایشان در 18 سالگی و رحلتشان در 28 الی 29 سالگی اتفاق افتاده است. طرفداران این نظریه بسیاری از مورخان و محدثان اهل سنت مانند: طبری، ابوالفرج اصفهانی، احمد بن حنبل، ابو طلحه شافعی و... می باشند.
این روایت هرچند طرفدارانی ــ عمدتاً از اهل سنت ــ دارد اما من احتمال قوی می دهم که از حقیقت و واقعیت ماجرا فاصله ای شگرف داشته باشد. زیرا بدون تردید نطفه ی فاطمه زهرا از میوه و غذایی بهشتی شکل گرفت که به عنوان تحفه ی پروردگار به رسولش اعطا گردیده بود. این تنها یک باور شیعی نیست؛ بلکه دانشمندان بزرگ اهل سنت مانند حاکم نیشابوری، خطیب بغدادی، محب الدین طبری، ابن مغازلی، ذهبی، خوارزمی و... در روایت های متعددی همین موضوع را با صراحت کامل تایید می کنند.
اگر بخواهیم خوشبینانه این قول را توجیه کنیم باید آن را ناشی از اشتباه و نوع نگارش آن روز نماییم. مثلا اربلی در کشف الغمه می نویسد: فاطمه پنج سال بعد از بعثت به دنیا آمد و آن سال، سالی بود که قریش خانه ی کعبه را تعمیر می کردند.
درست است که او تاریخ تولد را پنج سال بعد از بعثت می نویسد اما به یقین اشتباهی در کتابت یا روایت پیش آمده و به جای کلمه ی « قبل » کلمه ی « بعد »آمده است، زیرا به طور قطع می توان گفت که در سال های اول بعثت هرگز خانه ی کعبه تعمیر و بازسازی نشده است و آن چه در تاریخ آمده که قریش خانه ی کعبه را تعمیر کرد، مربوط به پنج سال قبل از بعثت و همان ماجرای معروف نصب حجرالاسود توسط محمد امین (ص) است.
اما در یک نگاه بدبینانه، به نظر می رسد می توان این قول را حمل بر غرض ورزی دشمنان اهل بیت و دستان پلید و ناپیدای تاریخ اسلام کرد. بدین معنی که خواسته اند با این تحریف تاریخی، فضیلت فاطمه را زیر سوال ببرند و انعقاد نطفه ی او از میوه ی بهشتی را با این تاریخ جعلی مخدوش جلوه دهند؛ زیرا در این صورت می توان سوال کرد که چطور وقتی هنوز پیامبر به رسالت برگزیده نشده و ارتباطی با عالم ماورایی پیدا نکرده است، غذای بهشتی بر او عرضه می شود و نطفه ی فاطمه از آن غذا شکل می گیرد؟
بنابر این ولادت فاطمه (ع) در پنج سال قبل از بعثت منتفی به نظر می رسد و باید سراغ اقوالی که ولادتش را بعد از بعثت می دانند رفت.
پیش از آن باید گفت تنها چیزی که در زمینه ی غذای بهشتی، مورد تفاوت در اقوال گوناگون است این است که آیا پیامبر اکرم، غدای بهشتی را که موجب انعقاد نطفه ی فاطمه شد، در معراج تناول کرده اند یا اینکه روی زمین و در شهر مکه میل نمودند؟ همین امر موجب اندک تفاوتی در نظرات اینان شده است.
ـ تولد در سال اول یا سوم بعثت:
بسیاری از بزرگان شیعه و دانشمندان بزرگ اهل سنت مانند حاکم نیشابوری، خطیب بغدادی، محب الدین طبری، ابن مغازلی، ذهبی، خوارزمی و... روایت کرده اند که نطفه ی فاطمه (ع) از میوه ای بهشتی که پیامبر در شب معراج از آن تناول کرد، شکل گرفت.
حال اینکه معراج در چه سالی اتفاق افتاده، برخی آن را در سال اول بعثت، عده ای 15 ماه پس از بعثت و گروهی 18 ماه پس از بعثت دانسته اند که ممکن است در دفعات متعدد اتفاق افتاده باشد.
بنابر این قول ، ولادت فاطمه (ع) هم در پنج سال قبل از بعثت و هم در سال پنجم بعثت منتفی به نظر می رسد. به احتمال زیاد باید درفاصله ی زمانی بین سال اول تا حد اکثر سال سوم بعثت اتفاق افتاده باشد.
تائید این احتمال، نظر یعقوبی است که می نویسد: فاطمه (ع) هنگام وفات 23 سال داشت.
همینطور عده ای از علمای بزرگ شیعه از جمله شیخ مفید، شیخ طوسی و کفعمی که تولد آن حضرت را در 20 جمادی الثانی سال دوم بعثت ذکر کرده اند، تائید ی دیگری بر این احتمال است.
مؤید دیگر بر این مطلب، نظر عده ای از بزرگان علمای اهل سنت است که تولد وی را در سن 41 سالگی پیامبر (یعنی سال اول بعثت) می دانند.
بر اساس این نظر، عمر حضرت فاطمه (ع) هنگام ازدواج 14 سال و هنگام رحلت 23 بوده است.
ــ تولد در سال پنجم بعثت:
قول مشهوری که به استناد روایت بسیاری از علما چون کلینی، طبری، طبرسی و مجلسی همواره در میان شیعه رواج داشته و البته عده ی زیادی از اهل سنت نیز بر این باورند، این است که آن بانوی گرامی در بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت به دنیا آمد. معنای این نظر این است که آن حضرت تنها هیجده سال زندگی کرده است.
بر مبنای این نظریه، تناول غذای بهشتی الزاماً در معراج نبوده است و بر اساس روایات صحیح، بعد از یک دوره ی چهل روزه ی عبادت و دوری گزینی از خدیجه، مائده ی آسمانی بر پیامبر فرود آمد و آن حضرت از آن تناول کرد و...
بر این قول، دو اشکال وارد می شود که هر دو پاسخ های خود را دارد:
الف ـ اگر فاطمه در سال پنجم بعثت به دنیا آمده باشد، معنایش این است که هنگام ولادت وی، پدرش رسول خدا (ص) 45 ساله و مادرش خدیجه (ع) 60 ساله بوده اند. درست است که زاییدن زنی در سن شصت سالگی محال نیست اما کمی مشکل به نظر می رسد.
این ایراد خیلی وارد نیست؛ زیرا اینکه خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر 40 سال داشته است، هر چند خیلی مشهور است، اما قطعی نیست و در سن وی در زمان ازدواج اختلافات است. بعضی او را در آن زمان 25 ساله، عده ای 28 ساله، عده ای دیگر 30 ساله و گروهی نیز 35 ساله دانسته اند. این بدان معنی خواهد بود که خدیجه در سن و سالی کمتر از شصت سالگی، فاطمه را به دنیا آورده است.
از سوی دیگر بر فرض که 60 ساله هم بوده باشد اشکالی ایجاد نمی کند چون معمولاً زنان قریش از سن 60 سالگی یائسه می شوند.
ب ـ تولد فاطمه (ع) در سال پنجم بعثت بدان معنی است که هنگام ازدواج 9 ساله بوده است و باردار شدن یک زن در 9 سالگی خیلی مشکل به نظر می رسد. این ایراد نیز هر چند در نگاه اول درست می نماید، اما اینگونه نیست که محال باشد؛ زیرا دختران در مناطق گرمسیری معمولاً از رشد سریعتری بر خوردارند. نکته ی قابل توجه اینکه ازدواج و باردار شدن دختران در 9 سالگی، امروز خیلی نا متعارف شده است و چه بسا که آن روزگار متعارف بوده است. زیرا نمونه های دیگری نیز وجود داشته است از جمله عایشه که در سن ده سالگی با پیامبر اکرم ازدواج کرده است.
از همه ی این ها که بگذریم اراده ی الهی فوق تمام این علت ها و معلول هاست که وقتی قرار باشد حجتش را تمام کند و امر خود را جاری سازد بر اساس قاعده ی "کن فیکن " همه چیز فراهم و خواست خدا اجرا می گردد.
امید که همگی مشمول شفاعت آن بزرگ بانوی دو سرا و شفیعه ی روز جزا قرار بگیریم.
پنج شنبه 86 خرداد 10
***
چرا با اینکه کشور ما از نظر داشتن جاذبه های توریستی در ردیف ده کشور اول دنیاست، اما از نظر صنعت توریسم و در آمد حاصل از آن، در بین هشتادمین تا نودمین کشور دنیا قرار دارد؟
چرا با اینکه همه ی کشورهای دنیا بخش مهمی از بودجه ی خود را بر پایه ی در آمد های این صنعت می بندند و به گفته ی کارشناسان، صنعتی است که درآمدی بیشتر از نفت دارد. . . ما هنوز در این صنعت در جا می زنیم؟
چرا با اینکه باز هم به گفته ی کارشناسان، صنعت توریزم از صنایعی است که بیشترین رقم اشتغال را به خود اختصاص می دهد ؛ به گونه ای که به ازای هر توریست، حد اقل هشت شغل در کشور مقصد فراهم می آید. . . و چرا با اینکه ما مشکل اشتغال داریم، کمتر به این صنعت بها می دهیم؟
« آیا شما تاکنون آب خوردن دسته جمعی فیل ها را دیده اید؟ برای دیدن این منظره باشکوه ، با سفارتخانه های ما در سراسر دنیا تماس بگیرید . . .»
این متن یک آگهی تبلیغاتی بود که چند سال پیش در روزنامه های مختلف کشورمان با تصویری رنگی از آب خوردن فیل ها در هندوستان و به اندازه 4/1 صفحه ی روزنامه ها در چند روز منتشر می شد.
این یعنی چه؟
یعنی اینکه کشورهای دنیا برای تحول در صنعت گردشگری خود و جذب هر چه بیشتر گردشگران و در نتیجه، افزایش منابع مالی و اعتباری و نتایج حاصل از آن به منظور توسعه ی همه جانبه کشورشان ، اقدام به برنامه ریزی های مشخص و تدوین راهبردهای اساسی کرده اند و از هیچ ، همه چیز می آفرینند.
جای دور نرویم. در همین آسیا، نه... در همین خاورمیانه و همسایگی خودمان … مگر ترکیه چه دارد که بیشترین سهم بودجه اش را درآمدهای ناشی از صفت توریزم به خود اختصاص داده است؟
من در ژانویه سال ۲۰۰۰ در دوبی بودم ... شنیدم شیخ امارات متحده عربی اعلام کرده که ما بیش از 90% از بودجه کشور را بر مبنای در آمد از همین صنعت بسته ایم و تا یکی دو سال دیگر، دیگر بر درآمدهای نفتی تکیه نمی کنیم. مگر امارات عربی به جز یک ساحل- که آن هم در زیبائی و آراستگی طبیعی هرگز به پای سواحل کیش خودمان نمی رسد- چه دارد؟
من معتقدم بخشی از این ماجرا به تبلیغات دشمنان علیه ما بر می گردد. من که خود زمانی دست اندر کار این صنف بوده ام خبر دارم که آنان همواره و با انواع ترفندها کشور عزیز و مردم فرهنگ دوست ما را به عنوان کشوری نا امن و مردمی خشونت طلب و مخالف گردشگری معرفی می کردند و توریست های جهان را به عدم مسافرت به ایران دعوت می نمودند.
این نکته جای انکار ندارد... اما باز معتقدم که افراط و تفریط خودمان در نگرش به صنعت گردشگری در کشور نیز تأثیر بسیار بیشتری در این نابسامانی و عدم انسجام در برنامه های مربوط به آن داشته است. تند روی ها و همینطور کند روی هایی که در سامانه های گوناگون و نهادهای تصمیم ساز و تصمیم گیر در کشور ، صنعت توریزم ما را به این حال و روز انداخته است.
نهادهای دخیل در این ماجرا از وزارت خارجه گرفته تا وزارت ارشاد ، وزارت اطلاعات ، وزارت دارایی و اداره ی گمرکات ، وزارت کشور، نیروی انتظامی و اداره ی اماکن، سازمان میراث فرهنگی و دیگر واحدهای ریز و درشت دیگر ، هر کدام با سیاست و نگرش خاص خود به این ماجرا نگاه می کنند... و چه بسا این دیدگاه ها بعضاً با یکدیگر تضاد و تعارض نیز داشته باشند.
اینجانب، حدود پائیز 1376 یعنی در ابتدای دوره ی اول ریاست جمهوری آقای خاتمی ــ با توجه به اینکه در این راستا مسئولیتی صنفی و نه دولتی داشتم ــ خدمتشان رسیدم و با تشریح نگرش های افراط و تفریط گرایانه عرض کردم که این روا نیست که تعریف ما از توریست کسی باشد که تنها به منظور فساد و فحشا و ... به کشورهای دیگر سفر کند... و بر فرض که عده ای هم چنین باشند، اینان ضمن آنکه معرف تمام جامعه ی توریستی در دنیا نیستند، خود آگاهند که بدین منظور نمی توانند به جمهوری اسلامی ایران سفر کنند.
علاوه بر این، تا وقتی جزایر پاتایا، سواحل هاوایی و لارناکا و کشورهای بدنامی چون تایلند و ... وجود دارند، آیا می توان باور کرد که کسی با این هدف، به کشورمان مسافرت کند؟ بنابر این عقلایی و به صلاح کشور نیست که تا نام توریست بیاید عده ای برآشوبند و ... از سوی دیگر این نگرش نیز درست نیست که به انگیزه ی جلب توریست و کسب درآمد ، از اصول و فرهنگ اسلامی و سنتی خویش دست بشوئیم و دروازه های کشور را بدون رعایت شرایط لازم، بر روی هر کس و ناکسی به طور مطلق و کامل باز نگهداریم.
اما بر این باوریم که کشور ما جاذبه هایی دارد که توریست های واقعی و علاقمندان به آن جاذبه ها با سر و جان بدین سو روی می آورند و دغدغه ی ممنوعیت بی حجابی و بی بند و باری را هم ندارند ... چه آنکه حاضرند برای دیدن آنچه بدان علاقه دارند، محدودیت ها و قوانین ما را رعایت کنند. مگر ما در کشورهای دیگر این محدودیت ها را رعایت نمی کنیم؟
آری ... در این کشور تمام نعمت های خدادادی ــ که بعضی از کشورها در آرزوی داشتن یکی از آن ها هستند ــ از آب و هوا ... و تنوع شرایط جوی در یک زمان و کوه و صحرا و کویر گرفته تا آثار باستانی و اماکن زیارتی و مقدسی ... که هر کدام، مشتری ها و طرفداران خود را به سمت و سوی خویش جذب می کند و خوشبختانه تعداد این طرفداران هم بسیار زیاد هستند.
سپس پیشنهاد هایی به آقای خاتمی ارائه کردم که تنها یکی از آن ها و البته نه به آن شکل و محتوایی که باید باشد عملی گردید ... و آن این بود که سازمانی به نام سازمان ایرانگردی و جهانگردی یا به نام سازمان سیاحتی زیارتی تأسیس شود که همه ی مبادی مربوطه که ذکرشان رفت در آن نمایندگانی داشته باشند و مسایل مربوط به این صنعت ، و ضمن تدوین یک استراتژی روشن و برنامه های مرتبط با آن ، در امور اجرایی نیز با ایجاد وحدت نظر و رویه ، دستورات لازم را به همه ی نهادهای ذیربط ابلاغ کند. البته لازمه ی این سازمان این است که مستقیماً زیر نظر رئیس جمهوری اداره و مسئول آن به عنوان معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان معرفی شود.
این سازمان ــ البته نمی خواهم بگویم به پیشنهاد من ــ در سال های اخیر با ادغام سازمان سیاحتی زیارتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سازمان میراث فرهنگی تأسیس و راه اندازی شد ولی نتیجه ؟ ...... نمی دانم.
پنج شنبه 86 خرداد 10
امروز هفتم رمضان، یادآور هفتم رمضان سال دهم بعثت، روز رحلت ابوطالب عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پدر علی علیه السلام است ... سالار پیر قریش و سرور حجاز که یار اسلام بود و یاور رسول.. که تا بود کسی حتی نگاهی از سر بدخواهی به ساحت حضرتش نتوانست...
سه روز دیگر یعنی دهم رمضان نیز یاوری دیگر و پشتیبانی که دلگرمی رسول خدا بود از دار دنیا می رود ... خدیجه .. خاتون قریش و بانویی که عزتش زبانزد همگان بود و وصلتش با امین یتیم، شگفتی آفرین.. و به هر حال کمکش به رسول خدا موجب رشد و گسترش دین ..
همین بود که آن سال از سوی پیامبر به عام الحزن یعنی سال اندوه نام گرفت ... این ایام که تمامی حجاز نیز در آن عزادار است بر شما شیفتگان و روزه داران تسلیت باد
پنج شنبه 86 خرداد 10
السلام علیک یا ام المؤمنین و یا ام الزهراء یا خدیجة الکبری
بانو .. کجا ؟ خیلی زود است .. کجا می روی ؟ و محمدت را .. عشقت را.. امین دیارت را.. تنها می گذاری
بانو .. هنوز از رحلت ابو طالب ... سه روز بیشتر نگذشته است ... و چطور می توان غم را بر غم تاب آورد؟
هنوز کعبه ، در عزای سالار حجاز زانو از بغل نگرفته است ... هنوز علی در فراق پدر می سوزد ... و محمد امین در غم عمش اشک در چشم دارد .. هنوز آب غسل پیرمردی که پناه تو و شوهرت بود، خشک نشده است..
خاتون .. ؟ یاد داری آن روزها را که وقتی محمدت به نماز می ایستاد .. خانه ات سنگباران می شد ... به یاد داری که خود را سپر می کردی تا سنگ بر سر و روی او فرود نیاید...
کجایی خاتون ... ؟ امروز نیز او به نماز ایستاده است و .. هنوز دشمنان دست از آزارش نکشیده اند ... ای وای از غریبی محمد و علی .. محمد عمویش را از دست داد و تو را .. و علی پدر را .. در فاصله ی سه روز ..
بانو .. کینه های پنهان قریشیان روز به روز آشکار ... و درد دل های محمد نیز افزون تر می شود ... محمد دوباره حرا نشین می شود ... بر خیز بانو .. که او راه غار را پیش می گیرد . برخبز بانو ... خودت را نشانش ده ... که نگاهت ، مهرت و عاطفه ات .. زخم سینه اش را درمان می کند.
بانوی حجاز ! کودکت را ... فاطمه ات را .. به که می سپاری ؟ ... بانو .. فاطمه تنها یتیم نمی شود که باید یتیم داری کند .. چه آنکه نه تنها فاطمه مادر از دست می دهد .. که محمد نیز دوباره بی مادر می شود.
آری بانو .. کودکت، فاطمه ات ... مادر شد و .. مادر پدر. اما بانو ... برای دستان کوچکش خیلی زود است که سر پدر را، مادرانه نوازش کند .. دست های کوچک دخترت زهرا .. هنوز یارای تکاندن غبار غم از روی پدر ندارد.. مادرم .. زود است وظیفه ی مادری برای فاطمه که ام ابیها باشد..
خاتون قریش .. رفتی که دیگر بیداد قریشیان را نبینی .. اما دختر خردسالی که تو پرورانیدی، مانند تو ... آری مانند تو، سنگ صبور پدر خواهد بود..
پنج شنبه 86 خرداد 10
ـ آقا .. ! تو را به مقامی که خدایت عطا کرده است، دادم را از این دشمن سرسخت بستان .. دشمنی که نه حرمت پیران را پاس می دارد و نه بر خردسالان رحم می کند.
ـ این دشمن سرسخت کیست که دادت را از او بستانم؟
ـ فقر و تنگدستی .. آقا
و .. او سر به زیر افکند و لختی بعد رو به خادمش گفت:
ـ هر چه پول نقد داریم بیاور
و خادم پنج هزار درهم حاضر کرد.. و او همه آن را به شاکی داد
ـ به حق سوگندهایی که دادی قسمت می دهم که هر گاه دوباره فقر از سر دشمنی با تو برخاست، شکایتش را نزد من بیاور تا دادت را از او بستانم...
یکشنبه 86 خرداد 6
تهرانی ها چقدر از حضرت عبدالعظیم می دانند؟
به مناسبت سالروز وفات این شخصیت برجسته مطالب زیر را می نویسم تا تهرانی ها و اهالی این دیار با شناخت عمیق تر از شخصیت وی ، قدر این گوهر خاندان علوی را بدانند و از زیارت آنحضرت بهره های لازم را ببرند...
حضرت عبدالعظیم فرزند عبداله بن علی و نسبش با چهار واسطه به امام دوم شیعیان امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد و به همین دلیل به وی حسنی می گویند. ایشان در سال ۱۷۳ هجری در مدینه به دنیا آمد و ۷۹ سال زندگی کرد. او دوران امامت چهار امام یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمد تقی و امام علی النقی علیهم السلام را درک و احادیث بسیاری از آن بزرگواران نقل کرده است. او فردی عابد، زاهد و پرهیزگار و مورد اعتماد امامان بوده است و از محدثان عالیقدر شیعه به شمار می آید.
از بیانات ائمه اطهار پیرامون عبدالعظیم حسنی فهمیده می شود که وی دارای شخصیتی علمی و مورد علاقه و اعتماد بوده است. مثلاً امام هادی او را از دوستان حقیقی خویش معرفی می کردند و بعضاً اشخاصی را که سؤال داشتند راهنمایی می فرمود که به عبدالعظیم حسنی مراجعه کنند؛ به گونه ای که به نظر می رسد وی وکیل و نمایندهی آن حضرت در شهر ری بوده است.
اوضاع سیاسی و اجتماعی و فشار خلفای عباسی به خاندان پیامبر باعث شد که آن حضرت از مدینه کوچ کنند. او در دورهی متوکل عباسی می زیست. همانطور که می دانید متوکل از سرسخت ترین دشمنان خاندان عصمت و طهارت و وابستگان آنها بود. به گونه ای که در زمان خلافت او برای جلوگیری از زیارت امام حسین علیه السلام چندین بار مزار پاک آن حضرت در کربلا تخریب و با خاک یکسان شد.
مهاجرت وی از آنجا آغاز شد که چون در سامرا با حضرت امام هادی ملاقات کرد، دستور تعقیب و دستگیری او از ناحیهی متوکل صادر شد. آن حضرت نیز برای مصون ماندن از دست دشمنان، خود را پنهان می کرد و به صورت نا شناس از شهری به شهر دیگر می رفت تا اینکه به ری رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. او به صورت یک ناشناس در محلهی ساربانان و در منزل یکی از شیعیان می زیست و کمتر از خانه خارج می شد.
رفته رفته شیعیان با وی آشنا شدند و با نهایت تلاش بر فاش نشدن هویت او، خدمتش می رسیدند و از علوم وی و روایاتی که از امامان معصوم داشت استفاده می کردند و مسائل شرعی و اعتقادی خود را حل و فصل می نمودند.
حضرت عبدالعظیم در اواخر عمر شریف از بیماری رنج می برد و در بستر افتاده بود . شبی یکی از شیعیان وی در خواب، رسول گرامی اسلام را دید که به وی فرمودند: فردا یکی از فرزندان من در محله ی سکه المولی از دار دنیا می رود. شیعیان او را بر دوش می گیرند و به باغ عبدالجبار می برند و نزدیک درخت سیب به خاک می سپارند.
آن مرد پس از بیدار شدن از خواب ، شتابان به محل مزبور رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد. عبدالجبار صاحب باغ که خود نیز خوابی مشابه دیده بود ، برای شرکت در این امر بزرگ و کسب افتخار حضور پیکر مطهر آن حضرت در اراضی خود، آن باغ را وقف کرد تا هم حضرت عبدالعظیم و هم دیگربزرگان شیعه آنجا دفن شوند .
و همان روز این حادثه ی عظیم اتفاق افتاد و حضرت عبدالعظیم حسنی که از بزرگ علویان و گرامی عالمان فقه و حدیث شیعی به شمار می رفت به دیدارحق شتافت و نزدیک همان درخت سیب در باغ عبدالجباربه خاک سپرده شد.
در روایت از امام رضا علیه السلام نقل است که فرمود:
من زار عبدالعظیم الحسنی بالری کمن زار ابا عبد الله الحسین ( بکربلا ) یعنی هر کس که عبدالعظیم را در ری زیارت کند، مانند کسی است که امام حسین را در کربلا زیارت کرده است.
این روایت، شأن و مقام آن حضرت را می رساند که شایسته است دوستداران حریم اهل بیت و عاشقان حرم حسینی از زیارت وی در شهر ری غفلت نداشته باشند.
درود و رحمت بیکران الهی بر روح او باد
چهارشنبه 85 بهمن 25
شهادت زینت عابدان و سید ساجدان بر شما عاشقان تسلیت باد
امروز روز و ل ن ت ا ی ن است ...
کاش شکفتن گل های سرخ، مخصوص امروز نبود
کاش عاشقی ها همیشگی بود
کاش همه ی روزهامان و ل ن ت ا ی ن بود
کاش ولنتاینمان ایرانی بود و ملی...
کاش جوانانمان نیز خود، و ل ن ت ا ی ن بودند
کاش امروز روز لیلی بود
روز عذرا
روز شیرین
و یا هر دلداده ی ایرانی دیگر ...