اطلاع از بروز شدن
دوشنبه 88 تیر 8
تاجری وارد روستایی در هند شد و به روستاییها اعلام کرد که در قبال هر میمون که برای او شکار کنند 10دلار به آنها پول خواهد داد. روستاییها که دیدند اطرافشان پر از میمون است، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونهای بیچاره کردند و در عرض دو روز هزاران میمون به قیمت هرکدام 10 دلار به آن مرد فروختند. ولی با کم شدن تعداد میمونها، روستاییها دست از تلاش کشیدند. روز سوم، مرد تاجر اعلام کرد که هر میمون را از آنها 20 دلار خواهد خرید و اینچنین، روستاییها فعالیت خود را از سر گرفتند تا ظرف یکی دو روز باز هم موجودی میمونها کمتر و کمتر شد. از آنجا که تعداد میمونها بسیار محدود شد و عملاً دیگر میمونی برای گرفتن پیدا نمیشد، مرد تاجر برای بار دیگر، قیمت خرید را افزایش داد و اعلام کرد که برای خرید هر میمون 30 دلار خواهد داد؛ ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت، خرید میمونها را به شاگردش سپرد.
در غیاب تاجر، شاگرد او به روستاییها گفت: این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به قیمت 50 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت ارباب، آنها را به 60 دلار به او بفروشید.
روستاییها که (احتمالا مثل شما) وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را یکجا خریدند.. اما از آن به بعد، دیگر نه کسی مرد تاجر را دید و نه شاگردش را و نه پولهای از دست رفته را.. و دوباره روستاییها ماندند و یکعالمه میمون شاد شاد از آزادی دوباره..
پ ن 1: این مطلب قشنگ را از وبلاگ مــرجان نقل کردم.. البته با تصرفاتی بر اساس سلیقهی خودم.. کاش هرچیزی از هرجا استفاده میکنیم منبعش را هم بنویسیم..
پ ن 2: احتمالا این تاجر!! شرافتمند!! انگلیسی بوده و از بنیانگذاران WTO ...
پ ن 3: برای مخاطب خاص: نخیر.. ما هنوز از دوران آکواریوم بازی جدا نشدهایم و اتفاقا دل و دماغمان بیشتر از احمد آقاهاست..