سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 78
بازدید دیروز: 220
بازدید کل: 1370890
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



تجارت میمون

دوشنبه 88 تیر 8

 

تاجری وارد روستایی در هند شد و به روستایی‌ها اعلام کرد که در قبال هر میمون که برای او شکار کنند 10دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی‌ها که دیدند اطراف‌شان پر از میمون است، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمون‌های بیچاره کردند و در عرض دو روز هزاران میمون به قیمت هرکدام 10 دلار به آن مرد فروختند. ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها، روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند. روز سوم، مرد تاجر اعلام کرد که هر میمون را از آنها 20 دلار خواهد خرید و اینچنین، روستایی‌ها فعالیت خود را از سر گرفتند تا ظرف یکی دو روز باز هم موجودی میمون‌ها کمتر و کمتر شد. از آنجا که تعداد میمو‌ن‌ها بسیار محدود شد و عملاً دیگر میمونی برای گرفتن پیدا نمی‌شد، مرد تاجر برای بار دیگر، قیمت خرید را افزایش داد و اعلام کرد که برای خرید هر میمون 30  دلار خواهد داد؛ ولی چون برای کاری باید به شهر می‌رفت، خرید میمون‏ها را به شاگردش سپرد.
در غیاب تاجر، شاگرد او به روستایی‌ها گفت: این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به قیمت 50  دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت ارباب،  آن‌ها را به 60 دلار به او بفروشید.
روستایی‌ها که (احتمالا مثل شما) وسوسه شده بودند پول‌هایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمون‌ها را یکجا خریدند.. اما از آن به بعد، دیگر نه کسی مرد تاجر را دید و نه شاگردش را و نه پول‏های از دست رفته را.. و دوباره روستایی‌ها ماندند و یک‏عالمه میمون شاد شاد از آزادی دوباره..

                                     

پ ن 1: این مطلب قشنگ را از وبلاگ مــرجان نقل کردم.. البته با تصرفاتی بر اساس سلیقه‏ی خودم.. کاش هرچیزی از هرجا استفاده می‏کنیم منبعش را هم بنویسیم..
پ ن 2: احتمالا این تاجر!! شرافتمند!! انگلیسی بوده و از بنیانگذاران WTO ...
پ ن 3:  برای مخاطب خاص: نخیر.. ما هنوز از دوران آکواریوم بازی جدا نشده‏ایم و اتفاقا  دل و دماغمان بیشتر از احمد آقاهاست..