سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 157
بازدید دیروز: 264
بازدید کل: 1382046
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



سفر عیدانه

پنج شنبه 86 فروردین 23


این هم از سفر ما ... البته ایراد نگیرید که چرا دیر نوشتم .. این هم مثل گاهنامه هایی است که خبر و گزارش سوخته می نویسند

چند روز عید فرصتی شد تا اندکی به خودمان برسیم و  با اهل و عیال سفری  چند روزه داشته باشیم.
با اینکه سفرهای زمینی ، هوایی ، دریایی و ریلی  زیادی داشته ام اما این سفر از نظر مدت زمان در راه بودن و طی مسافت، طولانی ترین سفر تاریخ زندگی ام بود. البته تا امروز... فردا  را تنها خدا می داند.
انصافاً بیست ساعت در راه بودن مدت کمی نیست ولی ما  نه تنها خسته نشدیم  که کلی هم لذت بردیم.  در قطار ... یک کوپه ی مستقل با جمع خانواده .. هر وقت می خواستیم می خوابیدیم و هروقت می خواستیم قدم می زدیم و با بچه ها بازی می کردیم و از استرس رانندگی، اقامتگاه بین راه ، جریمه شدن توسط پلیس به خاطر یک سبقت ناقابل، خطرات جاده ای شب عید و این حرف ها هم راحت بودیم.

 در یکی از ایستگاه های قطار در استان هرمزگان

بهترین نماد شهرهای جنوبی و خرما خیز کشور عزیزمان ایران

 همه چیز را گفتم جز مقصد سفر را ...
بندر عباس بودیم. خارجی ها و بعضاً دوستان داخلی کلی شایع کرده بودند که آمریکا می خواهد در تعطیلات عید به ایران حمله کند و مقصد اولیه هم بندر عباس است. ما هم رفتیم تا ببینیم چه غلطی می تواند بکند.
جایتان خالی .. عجب هوایی بود. البته بماند که دو روز آخر مجبور شدیم کولر روشن کنیم. بله در شرایطی که در تهران بخاری ها روشن بود آنجا کولرها ــ آن هم از نوع گازی اش ــ کار می کردند.

 السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

آستان مقدس امامزاده مظفر از نوادگان امام موسی بن جعفر علیهما السلام

این فضای نورانی و معنوی در واقع عمده ترین مکان زیارتی بندر عباسی هاست. شبی که ما آن جا بودیم یعنی شنبه 28/12/1285 هیأت های عزاداری بندر عباس به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام به شیوه ی خاص جنوبی ها در صحن عزادری می کردند.

 
 روز بعد ..
   کنار ساحل بندر... پارک ساحلی سیرو                                                       

فاطمه سادات 9 ساله ی من    

  سید محمد مهدی 11 ساله ام  

         بچه ها و بالتبع ما تمام روز و حتی ساعتی از شب را در کنار ساحل بندر عباس گذراندیم

 به چه می اندیشد .. دریا  یا من ؟

باد خیلی تلاش داشت تا چادر را از سر مادر خانواده برباید ولی حریف نشد

 

                                                                        

نوش جان عزیزانم .. قابل ندارد
      
این هم پدر خانواده که مثل همیشه باید به جوجه هایش رسیدگی کند


    روز بعد ...
     
 سفر به قشم

 

کاسبی پر رونق شب عیدی   
اسکله ی شهید حقانی ... و جاشوهای کنار ساحل که منتظر مسافران هستند


   انرژی هسته ای چه خواهد کرد ؟!

انرژی فسیلی قایقی که ما را به قشم می برد
 

برای خودشان عالمی دارند ... نه ؟

و دورنمایی از دریا و زندگی روی آب


راستی هیچ فکر کرده اید زندگی در دریا چه حال و هوایی دارد؟ شاید به نظر ما خوب باشد و خوش بگذرد ... اما فکر کنید شش ماه از خانواده دور باشید و فقط آب ببینید و کشتی و ...
حالا حقوقش هرچقدر می خواهد باشد.. به من که اگر ماهی ده ملیون تومان هم بدهند حاضر نیستم ملوان باشم و ناخدا ... حالا بماند که ما از بیخ کشتی شکستگانیم...

  
   روز بعد..
      بازدید از اسکله ی شهید رجایی

 فیل و فنجان ... نیست ؟

همین که در محوطه ی اسکله از ماشین پیاده شدیم این موجود عظیم الجثه که کارش را هم نفهمیدیم موجب شگفتی شد .. مهدی کنار آن ایستاده است تا شما مقایسه کنید حجم دو موجود را.

هم هیوندای سونوتا بود و هم ... 
این هم برای آنان که با دیدنش دهانشان آب می افتد


  مطمئنا تجارت برده نیست ..

کشتی باری که در لنگرگاه بندر شهید رجایی منتظر نوبت تخلیه ی بار مانده است .. درون آن چیست ماهم نمی دانیم .. خودرو؟ ذرت و سویا ؟ کیف و کفش چینی ؟ اصلا به ما چه ..

 

 وای خدای من ..  

غروب دریا همیشه زیبا و رویایی است
دماغه ی دو کشتی در دو طرف عکس و یکی از صدها جرثقیل اسکله دوردست تر...

  

چه زیباست خدایا !!

نمایی از شب اسکله ی شهید رجایی از روی عرشه ی کشتی ایران ـ کرمان و سید محمد مهدی

        

دکل کشتی ایران کرمان  

   کار هر کس نیست ...

 پلکان ورود  و خروج از اسکله به کشتی و بالعکس


              

 وتخلیه ی کانتینرهای بزرگ بیست تنی از کشتی ایران کرمان


چه خوش اخلاق  و مودب بود

این هم ناخدا johne اهل کشور غنا ـ ناخدای کشتی ایران طیفوری که با کشتی اش تازه از چین آمده بود و داشت بار تخلیه می کرد. 57 ساله بود ولی از ما سرحال تر می نمود. البته اگر تا حالا چشم نخورده باشد.

   ولی اگه لباس سفید نداشت تو اون تاریکی گمش می کردیمااااا !     

گفتگو با ناخدا تمرین خوبی بود تا آموخته های زبان انگلیسی را به چالش بکشم.

از پذیرایی ما هم شیک تره ..

راهروی یکی از طبقات هفتگانه ی کشتی ایران طیفوری ..

                اینا ملوان نیستندا .. اینا همه بازدید کننده بودن                 

راه پله ی میان طبقات ...

دل نمی کندیم از این دیار 

و اتاق فرماندهی و هدایت کشتی که خودش دنیایی است