سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 176
بازدید دیروز: 269
بازدید کل: 1382797
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



این مطلب را سه شنبه سی ام خرداد 1385 ساعت 19:41  در وبلاگ قبلی ام نوشته بودم که امروز به اینجا منتقل شد

شبهات بحث ازدواج موقت ( قسمت اول )

پس از درج پست مربوط به ازدواج موقت، نگرش ها و دیدگاه های متفاوتی را شاهد بودیم. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد این بود که با اصل بحث و طرح آن برخوردی متفاوت شد. بعضی در ضرورت آن شک داشتند و برخی دیگر در انگیزه ی من از نوشتن آن حرف داشتند و حتما برایشان ذهنیتی هم به وجود آمده بود و بعضی دیگر اینکه چرا بحث به نتیجه ای مناسب نرسیده و  ناتمام مانده است. و بعضی اینکه چرا مردم را دعوت به رواج این حکم کرده و سر چشمه ی ترویج  و مسئول اصلی آن یعنی دولت را فراموش کرده ام و ...

قبل از ورود به اشکالات اساسی لازم می دانم در این زمینه  مختصر توضیحی ارائه کنم:
انگیزه ی من از نوشتن این مقاله اولا سؤال خواهرمان فرزانه بود که از من خواسته بود در این زمینه مفصل مطلبی بنویسم تا با توجه به تبلیغات عجیب و غریبی که در اینترنت شده است، ذهن او و دوستان دیگر روشن شود. همین جا باید از شهامت ایشان در طرح سؤال تقدیر کنم چرا که معمولاً بسیاری از ماها به خاطر حیای غیر ضروری، نسبت به مسائل دینی و شرعی مان ناآگاه می مانیم. البته یکی هم باید از شهامت من در پاسخ تقدیر کند که سعی کردم مطلبی را کم نگذارم و باری به هر جهت او را از سر خود وا نکنم.

بعد از سؤال فرزانه خانم بود که من سری به سایت های مرتبط زدم و در بعضی از آن ها چیزهایی دیدم که همتم بر نوشتن بحث دو چندان شد... اراجیفی که با استناد به این حکم شرعی به خورد مردم بیچاره می دهند و شیوه هایی بر تبلیغ این موضوع به کار بسته اند که بیش از آنچه تبلیغ دین باشد و بیان احکام، بوی سوء استفاده می دهد و  کژروی. با عنوان این حکم اسلام عزیز، داستان هایی از کسانی که به این امر مبادرت کرده اند را ساخته و پرداخته اند که دست کمی از بعضی داستانهای سکسی رایج در اینترنت ندارد.
این بود که مطلب را نوشتم تا دوستان ضمن آشنایی با اصل حکم، بدانند که موافقت با اجرای آن به معنی موافقت با این شیوه های مبتذل که به نظر نمی رسد هیچ انگیزه ی دینی و الهی پشت سر آن باشد نیست.
پس این که به فرمایش دوستان دعوت به این کار و تعاون بر آن کرده ام، برای انجام این کار به شکلی عام و گسترده و بدون رعایت جوانب و مصالح نبوده است. برای این کار و بدین شکل نه تنها دعوت نمی کنم که دعوت به ضدش هم می کنم.  اما برای شکستن قبح این موضوع و احیای یک حکم الهی و از مظلومیت و مهجوریت خارج ساختنش دعوت می کنم. آن هم با عنایت به تأثیر مثبتی که این حکم چون همه ی احکام اسلامی در رشد و تعالی جوامع انسانی و جلوگیری از تباهی و  ناهنجاری های اجتماعی دارد.
گفته ام که از علما و دانشمندانی که دنبال حل مسائل اجتماعی و احیای احکام دین هستند پشتیبانی کنند نه آنکه متهمشان کنند.
برادر عزیزم یزدی گفته است که حکومت در این قضیه اولی تر است تا ما و شما. این حرف کاملا درست است؛ اما اگر مردم یک چیزی را نپذیرند؛ حکومت که  نمی تواند به زور چماق آنرا تحمیل کند. دعوت من هم همین بوده است که همگی برای احیای این دستور همراه باشند. یادتان هست آن روز که آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه های جمعه این ماجرا را مطرح کرد  حتی بسیاری از متدینان چه الم شنگه ای راه انداختند؟ دعوت من به پرهیز از این الم شنگه هاست. هرچند برای بعضی شاید ذهنیتی دیگر به وجود آمده باشد. علاوه اینکه در پایان بحث مریوطه به وظیفه ی دولت هم اشاره داشته ام.

بعضی از نظرات، با انتقاد به اوضاع فعلی اجتماعی از زاویه ی این شرایط به موضوع ازدواج موقت نگاه کرده اند. یکی از این دوستان نوشته است:
معتقدم آنچه منجر به بروز چنین شرایطی در روابط  افسار گسیخته شده است، ندیده گرفتن و دنبال راهکاری چون ازدواج موقت رفتن سردر گم کردن بیش از پیش این کلاف است. تندروی ها در محدود کردن روابط معقول و مشروع دختر و پسر، ضعف مسؤلان در بالا بردن فرهنگ خانواده ها، بی توجهی به احترام به دختران، فسادهای اقتصادی بدون تنبیه مناسب مسؤلان، رواج فقر و زیادشدن فاصله های طبقاتی و... خرابکاری هایی است که پیچیدن نسخه ی ازدواج موقت، نادیده گرفتن علت هاست. زن خیابانی پدیده ای است که آن به ظاهر نماز شب خوانی که از موقعیت دولتی خود سوء استفاده می کند هم در ایجادش نقش دارد. تا علی وارانه مال های دزدی را که حتی به کابین زنان رفته است، سرجای خود بر نگردانیم؛  تا سفیهانی که به واسطه ی آشنایی و دوستی با مقامی به نا حق به جای عقلا بر مسئولیت ها تکیه زده اند بر جایشان هستند، درمان دردها با چنین مرهم هایی (ازدواج موقت) کارساز نخوهد بود .
با اینکه این ناهنجاری ها درد دل و دغدغه ی ما هم هست، اما نتوانستم ارتباطش را با موضوع مورد بحث دریابم. فرموده اند که پیچیدن نسخه ی ازدواج موقت نادیده گرفتن علت هاست. به عنوان مثال اگر  تندروی ها در محدود کردن روابط معقول دختر و پسر  به کندروی و آژاد گذاردن آن روابط تبدیل شود، آیا ضرورت بحث ازدواج موقت دیگر وجود نخواهد داشت؟ اگر فرهنگ خانواه ها ــ صرف نظر از اینکه مقصر در پایین نگهداشتنش کیست و مسئولیت بالا بردنش با کیست ــ ارتقاء یابد و  احترام به دختران افزایش یابد، فسادهای اقتصادی کنترل شود و متخلفان تنبیه شوند، آیا ازدواج موقت خاصیت اجتماعی و فلسفه ی تشریع را از دست می دهد؟
مسلماً اینطور نیست. من با تمام احترامی که برای گوینده ی این حرف قائلم لازم می دانم بگویم دلگیری ها و دلخوری هایی که از روند قضایا داریم جای خود، اما باید دقت داشت که  نسخه ی ازدواج موقت در اسلام برای برون رفت از این نوع ناهنجاری ها نیست؛ زیرا اگر چه می توانند تأثیر و تأثر جانبی بر هم داشته باشند ولی لازم و ملزوم یا علت و معلول یکدیگر نیستند.

یکی از نظرات چنین بود:
در اینکه این مسأله بتواند در شرایط حاضر  به جوان ها کمک کند و از آن ها انسان های پاکی بسازد، تردید دارم. من فکر نمی کنم موضوع غریزه ی جنسی آنقدر حاد باشد که یک بچه مسلمان نتواند خودش را چند سالی نگه دارد تا امکان ازدواج دایم پیدا کند.
به نظر من نباید فکر کرد که برای مدتی قبل از ازدواج دایم ( یا حتی بعد آن!!!!)  هیچ امکانی وجود ندارد که در مقابل طوفان  شهوات ایستادگی کرد. بلکه باید تمام تلاش را به کار بست که مومن ایستادگی، پاکدامنی، عفاف و  وفاداری را یاد بگیرد. بنابراین می توان ازدواج موقت را به عنوان آخرین راه شناخت؛ آن هم  برای کسی که  نمی تواند خودش را کنترل کند. بنابراین مسلماً بهترین و اولین راه نیست.

ما نیز از ازدواج موقت به عنوان اولین راه نام نبرده ایم. حتماً می دانید که در روایات دینی ما دستور داده شده در مقابل شهوت، صبوری کنید و اگر صبر افاقه نکرد، برای کاهش فشار غریزه ی سرکش جنسی مثلاً روزه بگیرید و ...
ما نیز ازدواج موقت را به عنوان آخرین راه می شناسیم .. اما بالاخره یک راه است تا مردم در گناه و فساد غوطه ور نشوند؛ هرچند آخرین راه باشد. زیرا چه بسا انسان های متدینی که با صبوری، پاکدامنی، عفاف و با توسل به شیوه هایی چون روزه گرفتن و انواع ترفندهای کنترل غذایی و... در جلوگیری از یورش غریزه تلاش می کنند، اما باز هم زیر بار فشار آن قرار دارند .. اینجا تکلیف چیست؟
مسلماً این هم یک راه است حتی اگر آنرا به عنوان آخرین راه در نظر بگیریم ..
نکته ی دیگر اینکه چون سؤال کننده خود یک زن است، به نظر می رسد از دیدگاهی شخصی یا بهتر بگوییم زنانه به لزوم صبر و بردباری در برابر شهوت اشاره کرده است. اما باید گفت که  معمولا خانم ها و دختران ــ از نظر فیزیکی و جسمی،  نمی دانم و باید از متخصصان مربوطه سؤال کرد. ولی ــ از نظر روحی کم تقاضا تر از مردان و پسران هستند.
یعنی حیا و حجب زن در حدی است که می تواند بر خودش غلبه کند و به قول این خواهر گرامی این چند سال را با صبر و تقوی بگذراند تا ازدواج دائم نصیبش شود. اما در مردان معمولا اینطور نیست و به دلیل حالت های روحی مرد که جسورتر از زن است، چنین امری نه اینکه ممکن نباشد، اما به مراتب سخت تر است.
از طرفی می دانیم که در بیان یک حکم فراگیر و عام،  نمی توان گفت حالا زنان صبر کنند ولی مردان نه .. ضمن اینکه اگر در میان زنان هم کسانی پیدا شدند که بر خلاف آن روح حیا و صبوری زن، نتوانستند در مقابل این فشار مقاومت کنند ،آن وقت تکلیف چیست؟

اشکال دیگر:
این موضوع از منظر اجتماعی نیز ــ حد اقل در ایران و جوامع شرقی ــ  می تواند حیثیت و حقوق زنان را به خطر بیندازد. زیرا  اهمیت مساله ی بکارت در اجتماع ایرانی قابل تردید نیست. اگر مساله ی بکارت دختر فاقد اهمیت بود، شاید پذیرش آن راحت تر بود.  اما با توجه به اهمیت این مطلب در جامعه ایرانی فکر نمی کنید دختران باکره ای که در جریان ازدواج موقت تغییر وضعیت می دهند به احتمال بسیار زیادی امکان ازدواج دایم با فردی از خانواده ای مطلوب را از دست می دهند؟

موضوع بکارت و ارزش آن در جوامع شرقی و اسلامی نیز دغدغه ی درستی است.  اما نکته ای که ذکر آن لازم است اینکه عقد ازدواج موقت مثل همه ی عقود شرعی از جمله عقد ازدواج دائم یک قرار داد طرفینی است و از نظر شارع مقدس هر یک از طرفین عقد می تواند در ضمن عقد،  شرطی را قرار دهد و انجام آن شرط را از طرف مقابل بخواهد.. در این صورت طرف ملزم است که شرط را رعایت کند.. این موضوع حتی در ازدواج دائم هم ملاک عمل قرار دارد و هرگونه شرطی ــ در صورتی که بر خلاف احکام اسلامی نباشد ــ لازم الرعایه است. مثلا هنگام اجرای عقد ازدواج دائم زن می تواند شرط کند که من باید کار کنم و شوهر نباید جلوی کارکردن مرا بگیرد یا مثلاً اینکه حق انتخاب شهر محل سونت با من باشد و یا اینکه حق طلاق به دست من باشد و یا مثلا اینکه شرط کند که  تا چند سال بچه دار نشود ... و هزاران شرط دیگر البته با قید عدم مخالفت با شرع.
بنابراین در ازدواج موقت هم می توان شروط و حدودی تعیین کرد و سپس شرط کرد که حتی کامجویی والتذاذ جنسی منحصر به حدی خاص باشد. همانطور که حتی در ازدواج دائم نیز زن می تواند شرط کند که مثلا استمتاع جنسی تا یکسال در این حد باشد.
ضمن اینکه این حکم تنها منحصر به دختر و  پسر نیست که موضوع بکارت مطرح شود. چه بسیارند زنان بیوه ی جوانی که فعلاً شرایط ازدواج دائم برایشان فراهم نیست و همینطور مردان همسر از دست داده یا به هر دلیل، نیازمندی که شرایط ارضای عادی و مشروع را ندارند. به یقین این افراد نیز ملاک تشریع حکم بوده اند..

اشکال دیگری که بعضی از دوستان به تعابیر گوناگون آن را متذکر شده اند این است که دل کسی به این کار رضایت نمی دهد. یعنی کسی حاضر نیست که خواهر یا مادرش و یا حتی پسر مجردش مرتکب ازدواج موقت شود.  حتی بعضی دوستان پا را فراتر هم گذاشته و گفته اند عقل هم آن را نمی پذیرد.
در مورد عقل به دلیل اهمیت آن ، چند سطر پایین تر مفصل صحبت خواهیم کرد. اما در مورد رضایت دل در ضمن همان بحث ارائه شده مفصل سخن گفته ام.
آری ممکن است دل رضایت ندهد کما اینکه به خیلی دیگر از احکام شرعی دل رضا نمی دهد. اما آیا مگر دل است که ارتباط ما با احکام شرعی  را به عهده دارد. نقش دل فقط ایجاد ارتباط بین مخلوق و خالق  و پذیرش طوق بندگی و عبودیت وی است. اما در مرحله ی احکام دیگر دل نقشی ندارد و کسی نگفته است که اگر احکام دینی با دل تو سازگار بود انجام بده و اگر نبود می توانی انجام ندهی. مگر دل به همه ی احکام دینی رضایت می دهد؟ مگر خمس و زکات و جهاد و کشتن و کشته شدن و ... مورد توافق و خواسته ی دل است؟ مگر تعدد زوجات که یکی از احکام مسلم و غیر قابل خدشه ی اسلام است را دل رضا می دهد؟ مسلماً نه.
حالا که چنین است آیا می توانیم با آن مخالفت کنیم و  آن را از درج احکام اسلام برداریم و اگر کسی خواست بدان عمل کند مخالفت کرده و با موضعگیری های جنجالی راه را بر او ببندیم؟
مگر نه آنکه خود قرآن پیش بینی کرده که عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و عسی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم یعنی چه بسا چیزهایی که شما نمی پسندید اما خیر شما در آن است و چه بسیار مواردی که شما آنرا دوست دارید و حال آنکه به نفع و صلاح شما نیست و برای شما شر است.
اگر ما واقعا به خدا و خیر بودن احکامش اعتقاد داریم و می خواهیم بر طبق آیات نورانی دین حرکت کنیم که نباید دیگر به دل مجال گفت و شنود بدهیم و به مشورتش عمل کنیم و اگر هم نمی خواهیم عمل کنیم حد اکثر کاری که می توانیم بکنیم این است که بگوییم ما دلمان به این کار رضایت نمی دهد و آن را انجام ندهیم. بدیهی است که در این صورت اگر حکم مثل جهاد و خمس واجب بود خلاف آن را عمل کرده ایم و خودمان می دانیم و خدایمان. و اگر مستحب  بود مثل دستگیری از فقرا و توجه به یتیمان  و یا اینکه مباح بود مثل  همین تعدد زوجات و ... خودمان انجام نداده ایم چون به خواسته ی دلمان عمل کرده ایم و کسی هم نمی تواند ما را توبیخ و بازخواست کند که چرا انجام نداده اید. اما به یقین نمی توانیم و نباید جلوی دیگران را بگیریم و  یا آنان را مورد سرزنش قرار بدهیم که چرا شما دلتان خواسته است و این کار را کرده اید.

من از بعضی از سؤال ها که پرسیده اند آیا شما قبول می کنید که یکی از اعضای خانواده تان به چنین کاری مبادرت کند، چنین استنباط می کنم که مطلب مرا کامل نخوانده اند .. چه آنکه در اواخر همان مقاله چنین نوشته ام:
برای نگارنده بسیار اتفاق افتاده است که هنگام بحث پیرامون این موضوع و بیان استدلال های متقن شرعی و عرفی، شنونده به ناگاه احساسی شده و پرسیده است: شما خودتان را جای کسی بگذارید که خواهر، دختر و یا مادرش را برای ازدواج موقت خواستگاری می کنند؛ آیا می توانید قبول کنید و آیا اصلاً تصور این مطلب برایتان سخت و غیر قابل قبول نیست؟
من در پاسخ این دوستان همیشه گفته ام: اینکه من قبول می کنم یا نمی کنم هیچ ربطی به اصالت و حقیقت این حکم در اسلام ندارد. زیرا چه بسا ممکن است من هم مانند دیگران تحت تأثیر تبلیغات سوء یا حتی کژرفتاری هایی که در این زمینه دیده ام قرار گرفته باشم. درست مثل اینکه کسی دختر من را به عنوان همسر دوم خویش از من خواستگاری کند، آیا اگر من قبول نکنم به معنای درست نبودن این ازدواج است؟
 سپس آنان را مورد سؤال قرار می دهم که اگر انسان خواهر یا دختری دارد که به هر دلیل امکان ازدواج دائم ندارد و هیجانات غریزی او ــ هر چند به من و شما هم نگوید ــ قابل انکار نیست. در این صورت آیا می توان به خاطر تعصبات نابجا و نفرت از متعه و ازدواج موقت، او را رها کرد تا برای ارضای خویش دچار حرام و گناه و خودارضایی گردد  و اینکه به خاطر ترس از من و شما، مخفیانه ارتباطی برقرار کند و در دام مردانی پلید و هوسران یا باندهای فساد قرار گیرد و با انواع بیماری های جسمی و روحی روبرو شود؟ از نظر شما این بهتر است یا اینکه تعصبات موهوم و غیر دینی را کنار بگذاریم و  زیر نظر خودمان ارتباط مشروع وی با مرد ی نیازمند و پاک را بپذیریم .. همانطور که در ازدواج دائم می پذیریم.

من اعتقاد دارم اگر ازدواج موقت در اثر تبلیغات و سوء استفاده ی گروهی از خدا بی خبر چنین قبیح و ناپسند جلوه داده نمی شد، امروزه شاهد چنین واکنش های منفی ــ که متأسفانه حتی در خانواده های مذهبی می بینیم ــ  نبودیم و در این صورت و با اجرای این سنت الهی، هرگز اینگونه دست و پا بسته به تماشای ناهنجاری های اخلاقی و فساد اجتماعی  نمی نشستیم.
بگذریم ... هرچند در این زمینه بحث زیاد شد اما بد نیست این را هم اضافه کنم که معمولا بشر برای خواستن ها و نخواستن های خودش هزار گونه دلیل و توجیه می آورد و با هر نوع سفسطه ای سعی کی کند بر مقتضای خواسته ی دلش عمل کند. به عنوان مثال به این اشاره ی قرآنی توجه فرمایید: در قرآن داریم که وقتی به آنان گفته می شد بر فقرا و ضعیفان انفاق کنید می گفتند: انطعم من لو یشاء الله اطعمه .. یعنی آیا ما کسانی را سیر کنیم که خدا اگر می خواست خود اطعامشان می کرد؟
این سفسطه ای است آشکار و در ظاهر بسیار منطقی و محکم. یعنی اگر خدا می خواست سیرشان می کرد و  همین که این کار را نکرده،  یعنی دوست نداشته سیرشان کند و گرسنه شان می پسندید .. و ما نباید خلاف مشیت خدا عمل کنیم. بنابر این هیچ ضرورتی ندارد که بر آنان انفاق کنیم.
مثال دیگری هم از عمر خیام بزنم که ــ با صرف نظر از اینکه می می خورده است یا نه .. ولی حداقل در زبان شعر ــ در توجیه میخواری خود می گوید:
                     می خوردن من حق ز ازل می دانست                گر می نخورم علم خدا جهل شود
بگذریم پر حرفی شد...  و العاقل تکفیه الاشاره