اطلاع از بروز شدن
سه شنبه 85 اسفند 15
این مطلب را پنجشنبه نوزدهم مرداد 1385 ساعت 10:56 در وبلاگ قبلی ام یعنی لبگزه بلاگفا نوشته بودم و امروز به اینجا منتقل کردم
در ده دوازده متری کعبه مشرفه، یارو با یک تبختر و غروری خاص ایستاد و کفش های کثیفش را انداخت کف مسجدالحرام ... صندلی پشتی دارش ــ که نشان از رفاه طلبی این قوم دارد و مدتی است مد شده ــ را باز کرد... یک قرآن برداشت و در حالی که پاهایش را مستقیم و با فاصله ی یک وجب به سوی قفسه ی قرآن ها و در نهایت کعبه دراز کرده بود، خیر سرش شروع کرد به قرآن خواندن...
البته در مدینه و در حرم پیامبر هم همین صحنه ها را مکرر دیده بودم ... بارها دیدم و حتما شما که مشرف شده اید نیز دیده اید که به حالت دراز کشیده و در حالی که پاهایشان را به سمت ضریح مقدس و مرقد منور نبی اکرم دراز کرده اند، مثلا قرآن می خوانند.
خیلی دلم گرفت... یاد جمله ی پیامبر افتادم که فرمود: ما اوذی نبی مثل ما اوذیت یعنی هیچ پیامبری مانند من اذیت نشده است.
واقعا چه کشید آن نبی رحمت از دست این قوم بی فرهنگ و مغرور؟ یک آدم با حیا و اخلاقی در برابر یک گروه یاغی و بیابانی ... بیخود نیست که خدایش گفت: انک لعلی خلق عظیم
بلند شدم نماز بخوانم ... اما در همین دلگیری و همین افکار غوطه ور بودم و در دل به حال پیامبر بزرگوارمان اشک می ریختم که نگاهم روی قرآنی که او می خواند افتاد. دیدم دارد سوره ی توبه و این آیه را می خواند:
الاعراب اشد کفراً و نفاقاً و اجدر الا یعلموا حدود ما انزل الله علی رسوله.. یعنی اعراب در کفر و نفاق از دیگران سرسخت تر و سزاوارترند که نسبت به حکم خدا ناآگاه باشند...
باور کنید دلم خیلی خنک شد ... نمازم که تمام شد خودم به خواندن قرآن مشغول شدم اما باز در همان حس بودم و مظلومی پیامبر و امامان معصوممان را در ذهن می گذراندم... در همین حال و هوا به این آیه ی سوره ی حجرات رسیدم:
قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم... یعنی اعراب می گویند ما ایمان آورده ایم. به آنان بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید تسلیم شده ایم و هرگز ایمان در قلب هایتان وارد نشده است..
باورتان نمی شود که چقدر از این اتفاق خوشحال شدم و آرامش عجیبی احساس کردم
ایراد نگیرید که اعراب جمع عرب نیست و بلکه جمع اعرابی به معنای بادیه نشینان است... این را می دانم ... ولی مگر اینان غیر از تبار آنان هستند؟
امروز که به اصطلاح مترقی شده اند و در دنیای ارتباطات، ماهواره، اینترنت و تبادل فرهنگی هستند، هنوز قابل تحمل نیستند. هنوز آثار خشونت، بی تربیتی و غلظت قلب در اینان موج می زند، وای به آن روزی که تمام دنیا را همان شبه جزیزة العرب می دانستند و خود را برترین موجودات !!
بیخود نیست که گاهی خدا به اینان ادب می آموخت که در برابر پیامبر چگونه باشند ... ان ذلکم کان یوذی النبی فیستحیی منکم والله لا یستحیی من الحق ... و ما کان لکم ان توذوا رسول الله... یعنی این نوع کارهای شما پیامبر را آزار می دهد و او از روی شرم چیزی اظهار نمی کند اما خدا برای بیان سخن حق از شما شرم نمی کند ... و شما حق ندارید پیامبر را آزار دهید ..
اما چه می توان کرد که از قدیم گفته اند: نرود میخ آهنین درسنگ ... تا جایی که خدا هم معاذالله از دست ایشان خسته شده و می فرماید: و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل امدینة مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمعهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم( توبه ـ ۱۰۱) یعنی بعضی از اعراب اطراف شما منافق اند و گروهی از اهل مدینه بر نفاق ماهر و ثابتند. تو از نفاقشان آگاه نیستی و ما بر (سیرت ناپاک ) آنان آگاهیم. آنانرا دوبار عذاب می کنیم و عافبت هم به عذاب سخت نایل می گردند.
و امروز حتی، وقتی که ما ایرانیان و سایر مسلمانان با فرهنگ، روبروی ضریح آن حضرت به نشانه ی تواضع و ادب دست بر سینه می گذارند، همین تبار بادیه نشینان بر می آشوبند و با عصبانیت هر چه تمام تر از این کار ممانعت می کنند.
پ ن حالا بگردید ریشه مقابله و خنجر از پشت زدن تبار اعراب به مقاومت لبنانی و اصولا اسلام ناب محمدی از یک سو و همکاری با صهیونیزم از سوی دیگر را جستجو کنید..