اطلاع از بروز شدن
جمعه 92 مرداد 4
سه چهار روزی بود که درگیر رمان «شوخی» نوشتهی میلان کوندرا بودم... اصولاً با رمانهای خارجی ارتباط چندانی برقرار نمیکنم اما میخوانم که خوانده باشم... چون میگویند هرنوشتهای حداقل برای یک بار ارزش خواندن دارد.
تمام داستان بر مبنای روابطی پوچ دور میزد که اگر آنها را از داستان در بیاورید چیزی تهاش نمیماند... راستش با زور تمامش کردم و چیزی که میتوانم در موردش بگویم اینکه فقط یک شوخی بود...همین
من تعجب میکنم خیلی از حرفها و سبک نوشتاری او را اگر ما بنویسیم میگویند منبر رفته و چیزهایی نوشته که مناسب حال رمان نیست؛ اما اگر کوندرا یا هرکدام از اونورکیها بنویسند اشکالی ندارد و برایش سر و دست میشکنند...
پ ن: من هم دوست دارم با خواندن رمان خارجی ادای باسوادی و روشنفکری دربیاورم اما چه کنم که نمیتوانم و پز دادنم نمیآید و ترجیح میدهم همان تاریکفکر بیسواد باشم...
پ ن دیگر: البته در رمانهای خارجی هم رمانهای خوب و مفید بسیارند... اما نه هر که چهره برافروخت دلبری داند.