اطلاع از بروز شدن
جمعه 92 خرداد 24
آنچه مردم و نویسندگان درباره « آقای سلیمان میشود من بخوابم» گفتهاند
خبرگزاری فارس ـ گروه کتاب و ادبیات: در 3 مطلب گذشته که در باره رمان متفاوت و تاثیر گذار «آقای سلیمان میشود من بخوابم» منتشر کردیم،یک بار از زبان و نگاه خودمان این کتاب را بررسی کردیم و نگاهی به آن داشتیم. بار دیگر تلاش کردیم خود این رمان راوی خودش باشد و تکههای جذابی این کتاب را کنار هم آوردیم و در مطلب آخر مصاحبهای داشتیم با سید محمدرضا واحدی نویسنده کتاب و از نویسنده درباره کتاب پرسیدیم و راوی روایت متفاوت نویسنده بودیم.
اما در این گزارش به سراغ نظرات کسانی رفتهایم که این کتاب را خواندهاند. یک بخش از این افراد نویسندهها و منتقدان سرشناس ادبی کشورمان هستند و بخش دوم هم مخاطبان واقعی این کتاب یعنی مردم. به خصوص جوانترهایشان. در ادامه مروری داریم بر نظرات مختلف پیرامون این کتاب:
اولین رمان یک روحانی آن هم در فضای عشق ممنوع!
سید علی شجاعی مدیر انتشارات «کتاب نیستان» این کتاب را رمانی بی ادعا و پر مخاطب خوانده و دربارهاش نوشته است:
«آقای سلیمان! میشود من بخوابم؟» اولین رمان یک روحانی است و سید محمدرضا واحدی هم، اولین روحانی رماننویس. این موضوع وقتی عجیبتر میشود که بدانیم رمان در بستر عاشقانهای آرام شکل میگیرد و در فضای عشقی ممنوع شاخ و برگ مییابد و در تقابلی دیالکتیک به اوج میرسد و در شکوهی اساطیری گرهگشایی میکند.
رمان، قصه نغمهای است که دارد ورود به حوزه عشق ممنوع را تجربه میکند، اما اختلاف در دین مانع است برای به هم رسیدن. نغمة مسلمانِ فرزند جانباز، پسری را دوست دارد که ارمنی است و این بحران میشود گره دراماتیک رمان. این دوست داشتنهای عفیفانه و در کنارش طلب پسر برای بیشتر دانستن از اسلام، قصه را پیش میبرد تا اوجی دیالکتیک و تلاش برای وصل؛ وصلی که منجر میشود به جدایی. یعنی آنجا که فکر میکنیم همه موانع یکی پس از دیگری کنار گذاشته شدهاند، و وصل حاصل شده، آغازی دیگر است برای قهرمانان «آقای سلیمان!...»
نرم بر دل خوانندهاش مینشیند و بیتکلف حرفهایش را میزند
سید محمدرضا واحدی تمام تجربیاتش را از ارتباط با جوانان در این اثر به کار بسته، دغدغههایشان را شناخته و لطیف و ظریف با پاسخها و راهکارها به تار و پود رمان گره زده است. شبهات جدی و عمیق جوانان پیرامون دین، و جهانبینی توحیدی و پاسخ به آنها، در بافت اثر آنچنان مینیاتوری و ظریف کار شده است که مخاطب در پایان اثر، چگونگی حل مسایلش را درنمییابد.
واحدی قالب روانی هم برای رمانش انتخاب کرده. یک خطی کلاسیک نرم و در نهایت فلاشبکی کلی و روایتی دوباره. زبان اثر هم ساده و بیآلایش است و به دام بازیهای فرمی و زبانی نیفتاده است.
فصل عمره رفتن نغمه را مستقلا میتوان به بسیارها توصیه کرد، برای شناخت خدایی بسیار نزدیک و البته مهربان و نه دستنیافتنی. نکته دیگری که از برجستگیهای اثر به شمار میرود، توصیف و تببین فضاهایی است که نویسنده به آنها ورود پیدا کرده و باورپذیرشان جلوه داده، مانند سنتهای ارامنه، فضاهای دانشجویی، رسوم شعلهزردپزان، آیین حج دانشجویی و...
و آخر این که «آقای سلیمان! میشود من بخوابم» را میتوان از آن دست رمانهای بیادعا و اما پرمخاطب دانست که نرم بر دل خوانندهاش مینشیند و بیتکلف حرفهایش را میزند.
نویسنده رمان بار مسئولیت را از دوش امثال من برداشت
رضا امیرخانی هم «آقای سلیمان...» را یک اتفاق تمدنی خوانده و درباره این رمان گفته است:
هر چند سابقه حضور روحانیان در ادبیات داستانی پیش از این هم وجود داشت پیش از این کسانی چون مرحوم مطهری با کتاب «داستان راستان»، فعالیتهایی در زمینه داستان انجام داده بودند اما رمان ننوشته بودند و من خوشحالم که یک روحانی به معنای واقعی، رمان نوشته است. کتاب «آقای سلیمان میشود من بخوابم» به معنی امروزی کلمه یک رمان است. این اتفاق باعث شعف من است چون دیگر لازم نیست به پاسخگویی خارج از طاقتی بربیایم که آیا میتوان در حوزه رمان هم وارد ساحت زندگی دیندارانه شد؟ نویسنده این رمان بار این مسوولیت را از دوش امثال من برمیدارد.
این نویسنده معتقد است: رمان به این شکل و به مفهوم امروزی، یک مفهوم غربی است و هر قدر هم که سابقه آن را به سمکعیار و غیره وصل کنیم، در نهایت باید قبول کنیم دستاوردی است که از جای دیگر کسب کردهایم، اما این باعث نمیشود که تصور کنیم در شرایط اضطرار به نوشتن رمان میپردازیم.
بعضیها فکر میکنند رمان نوشتن اکل میته است
متأسفانه امروزه برخی گمان میکنند نوشتن رمان در ساحت تمدن اسلامی، شبیه اکل میته است و با این نگاه نمیتوان زندگی کرد. بنابراین یا باید در ریشههای پدیدهای چون رمان تجدیدنظر کرد، یا باید با این اتفاق، مبنایی روبهرو شویم. با ورود واحدی به حوزه رمان میتوان گفت هر چند این دستاورد خودی نیست اما میتوان آن را دوباره رقم زد و به نظرم این یک اتفاق تمدنی است. وقتی کسی چون حجتالاسلام واحدی، حرفهای خود را در قالب رمان بیان کرده، حالا ما با گردن فرازتری وارد این عرصه میشویم و چه خوب که یک روحانی خود را کنار نکشیده و با تحولات روز همراه شده است. مثل اتفاقی که چند سال پیش تعدادی از روحانیان انجام دادند و برای انجام کارهای تبلیغاتی خود به ایستگاههای مترو رفتند و این، اتفاقی مدرن بود.
اگر شهید بهشتی زنده بود از انتشار این رمان بینهایت خوشحال میشد
محمدرضا زائری هم نظرات قابل توجهی درباره رمان محمدرضا واحدی دارد. او معتقد است:
فارغ از اینکه کتاب چه ارزشی دارد، ما شاهد اولین رمان از یک روحانی هستیم. اگرچه روحانی باید موعظه کند و باید بالای منبر برود، ولی لایق است که رمان هم بنویسد؛ یعنی اگر روحانی رمان نوشت، نیاز مخاطب امروز را شناخته است. و اینکه یک روحانی تصمیم میگیرد، تنها به منبر نرود و وعظ نکند و پند و اندرز ندهد و در کنار همه این موارد راهی پیدا کند تا با مخاطب امروز ارتباط بگیرد، عین تواضع است.
از نظر زائری نوشتن رمان، یعنی برقراری دیالوگ و اگر مرحوم بهشتی امروز زنده بود، چهاندازه از این اتفاق خوشحال میشد. او همیشه میگفت: آرزویم این است که ما روحانیان بتوانیم پیام خود را با کتاب و سینما و با ابزار هنر به نسل جوان منتقل کنیم. ما باید به جایی برسیم که با یکدیگر دیالوگ داشته باشیم و نمودی از این دیالوگ، همین نوشتن رمان ازسوی اقشار مختلف جامعه است.
در این رمان همه چیز هست؛ همه چیز از همه احوالات امروز ما. از چت و زبانهای مختلف ارمنی و انگلیسی گرفته تا عاشورا و مزاحمتهای خیابانی در آن دیده میشود. واحدی در رمان «آقای سلیمان! میشود من بخوابم» حرفهای خود را به ماده مصرفی جامعه امروز تبدیل کرده است؛ این کتاب، مجموعهای است که به طرح زندگی امروز میپردازد.
روحانیت در حوزه شعر فعال بوده، نه رمان
جواد محقق، که هم شاعر است و هم نویسنده یکی دیگر از کسانی است که این رمان خوانده و درباره آن به اظهار نظر پرداخته است. او ابتدا از پیشینه ادبی ما شروع کرده که در ایران به شعر شناخته میشود و نه ادبیات داستانی. محقق معتقد است:
کشور ما سرزمین شعر است و روحانیت ما همواره در این زمینه فعال بوده؛ سعدی و حافظ و مولانا روحانی بودهاند و قرآن و حدیث میدانستند و از قالب شعر برای انتقال مفاهیم دینی بهره بردهاند. حتی مولانا امام جمعه و جماعت شهر بوده است، اما در 300 سال اخیر، روحانیت به دلایلی که قابل بررسی است از ادبیات فاصله گرفتند.
به گفته او نخستین کسانی که نقد ادبی نوشتند، روحانیان بودند، اما در دهههای اخیر بسیاری از علوم ادبی از حوزهها رخت بربسته و در اختیار کسانی قرار گرفته است که ارتباط چندانی با مفاهیم اعتقادی مردم ندارند.
محقق هم رمان را یک مقوله جدید میداند و معتقد است: رمانهایی که در سالهای اولیه با رواج این قالب ادبی در ایران نوشته شد از عشقهای پوشالی میگفت و بنمایههای درست و عمیقی نداشت. شاید به اینخاطر روحانیت از این گونه جدید ادبی استقبال نکرد، اما در سالهای پس از انقلاب حضور روحانیان پررنگتر شد؛ مظفر سالاری و علی حائری صفایی از جمله روحانیانی بودند که داستان نوشتند و نقد کردند.
تا اینجا مروری کوتاه بر نظرات صاحب نظران و نویسندگان داشتیم و از این پس به دل نوشتهها و واکنشهای بسیار جالب تعدادی از خوانندگان کتاب میپردازیم. این نظرات که حتی شامل پیامک خوانندگان به نویسنده میشود با محبت نویسنده کتاب در اختیار ما قرار گرفته است:
شما حکم زرگر را در جامعه ما دارید/ با این رمان دوباره خودم را پیدا کردم
همسر یکی از دوستان نویسنده کتاب در پیامکی نوشته است:
جناب آقای واحدی... سلام. شما با این رمان حکم همون زرگری رو دارین که جامعه ما کم به خودش دیده است... کتاب شما برای من یک نشانه بود تا لحظه لحظه سفر عمره رو دوباره به یاد بیارم... من با کتاب شما امشب دوباره پیدا شدم...
یادآوری: زرگر مورد نظر این پیامک، اشاره به صفحه 217 و این مقطع از داستان دارد: «حاج آقا چراغی حرفهای فرزانه را تأیید میکند. میگوید ما در حوزههای علمیه معدنکاوان برجستهای داریم، اما آنچه به درد مردم میخورد معدن خام و شمش طلا نیست. زرگرهایی هم باید باشند که این شمشها را تبدیل به موارد مصرفی مردم کنند؛ تبدیل به النگو، گوشواره و سینهریز. در واقع ما چندتا زرگر مثل شهید مطهری داریم؟ به نظر من این زرگرها باید با همکاری جامعهی دانشگاهی تربیت بشوند.»
ایمیل یک دختر دانشجو که کارشناسی ارشد زبان فرانسه میخواند، چنین است:
بهتون تبریک میگم... من تا حالا هرگز آرزوی سفر عمره رو نداشتم و فکر میکردم برای دوران پیریم خوب باشه... اما شما با این رمان منو تشنه کردین... منو به هم ریختین... الان آرزوی شبانه روزیم شده یک سفر به عمره و درک اون حالتهای خاص... هر شب دارم خوابشو میبینم... می شه یعنی قسمتم بشه در جوونی؟
کاش از نمایشگاه چند جلد دیگر از کتاب را میخریدم
وبلاگ نویسی با نام قصهگو در وبلاگ نویسنده چنین پیام گذاشته است:
سلام سید بزرگوار ... مدت زیادی از آخرین باری که برایتان کامنت گذاشتم میگذرد، هر چند اینجا یکی از پاتوقهای مجازی من است و مرتب به آن سر میزنم. کتابتان را همین غروبی قبل از اذان تمام کردم. آمدم بگویم واقعا لذت بردم. خیلی خیلی. بیشتر از آن چه فکرش را میکردم. نمیتوانم تمام احساسی را که از خواندنش نصیبم شد بیان کنم. آمدم تشکر کنم از شما. خدا خیرتان بدهد. امیدوارم همواره نویسا باشید. کسانی مثل شما همیشه باید بنویسند...
کاش تبلیغات بیشتری روی کتابتان صورت میگرفت. کاش وقتی رفتم نمایشگاه پول بیشتری داشتم و چند جلد دیگر هم از آن میخریدم و به دیگران هدیه میدادم و هزار تا کاش دیگر... موفقتر باشید
البته در خبر خبرگزاری مطالب بیشتری هست که چون ظرفیت پست پارسی بلاگ اجازه درج همه آن را نمیداد، دوستان میتوانند به صفحه اصلی خبرگزاری مراجعه کنند...