اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 91 مهر 12
چند روزی است که میخواهم چیزی بنویسم به عنوان مقدمهای بر این سفر؛ اما هر کار میکنم نمیشود... قبلا گفته بودم که آنجا دهان آدم بسته میشود و زبانش قفل... این بار انگار از همینجا دهانم بسته شده است و هیچ حرفی برای گفتن ندارم...فقط دوتا خواهش میکنم...
اول ـ هر سلام و علیکی و هر رفاقتی، حقی بر گردن دو طرف ایجاد میکند؛ حتی اگر از نوع مجازی باشد... پس اگر حقی بر گردنم دارید ـ که حتماً دارید ـ و اگر قابل گذشت است، لطف کنید و آن را ببخشید و حلالم کنید که در حدیث است ارحم ترحم؛ یعنی ببخش تا بخشیده شوی... و اگر قابل گذشت نیست، بزرگواری کنید و بگویید و مطالبه کنید تا چیزی برای آخرت نماند که سخت است یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه... در هر دو صورت به یادتان هستم و دعاگویتان...
دوم ـ قول میدهم دعایتان کنم... اما خودمانیم انگار من بیشتر از شما به دعا نیاز دارم...
دعا کنید مهربانانه به رویم نگاه کنند... نکند سلامم را از سرِ تکلیف، جوابی بدهند و روی برگردانند...
دعا کنید به حرم راهم بدهند... نکند حاجبی سد راهم شود که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی...
دعا کنید که بتوانم احرام دگر بندم که جانان بینم... نکند سنگ نشانی از راه به درم کند...
دعا کنید در عرفات، معرفت پیدا کنم... به خودم و پستیام... به خدا و بزرگیاش...
دعا کنید در مشعر، یک عمر شعار بندگی را به شعور واقعی بدل کنم...
دعا کنبد در منی، تمناهای نفسم پلیدم را قربانی کنم و فطرت پاک الهیام را آزاد...
دعا کنید در رمی جمره، شیطان به رویم لبخند نزند...
دعایم کنید راه آدم شدن را یاد بگیرم و عمل کنم...