اطلاع از بروز شدن
جمعه 89 دی 24
غزلی از مجموعهی جدیدم.. مجموعهی ادامهی دلواپسی.. به مناسبت روز جمعه
ای فارغ از حکایت شوم کلاغها
گاهی برس به درد دل کوچه باغها
از تندباد سرد زمستان چه میرسد
بر کورسوی بی رمق چلچراغها
تب دارم و به گرمی من رشک میبرند
این شعلههای سرد میان اجاقها
فنجانهای نیمهپر قهوه روی میز
شومینههای یخزده کنج اتاقها
وقتی تو نیستی.. و زمین و زمان یخ است
فرقی نمیکند سخن از نوع داغها
از اتفاق آمدنت سالها گذشت
کی بازهم میافتد از این اتفاقها
یادش به خیر دلهرهی با تو بودنم
یادش به خیر دغدغهها اشتیاقها
ای جنگل رها شده از غارت کلاغ
سهم دلت مباد هیاهوی زاغها
پ ن: قافیه کردن قاف و غین با عنایت بوده است..
* * *
بعداً نوشت: اینقدر گویاست که هیچ توضیحی نمی خواد..
با اجازه ی سایت تابناک دات کام البته..