اطلاع از بروز شدن
سه شنبه 89 آذر 23
از معدود سریالهای تلویزیونی که از اولش را با دقت دیدهام همین سریال مختارنامه است. قبل از ورود به بحث اصلیام این را بگویم که در قسمت اخیر، نوع نمایش جنگ زهیر بن قین خیلی افسانهای بود و سریالهای جنگجویان کوهستان و افسانهی جومونگ را به ذهن هر بینندهای تداعی میکرد. نوع شمشیر در دست گرفتن زهیر و فانتزی جنگیدنش را دیدید؟ البته معتقدم از این دست اشتباهات که نه با واقعیت سازگار است و نه با صحنههای فاخر سریال همخوانی دارد، در طول این سریال زیاد خواهد بود. همین امر نشان میدهد که آقای میرباقری با اینکه کارگردان لایقی است اما باید برای صحنههای خاص، کارگردانان خاصی را به خدمت بگیرد. شاید هم این صحنهها تحت تاثیر مهدی فخیم زاده ابداع شده است که مهارت خاصی در بزن بهادریهای پلیسی و خلق صحنههای اکشن دارد.
بحث اصلی من در بارهی نگاه این سریال به شخصیت و اصل ماجرای مختار است. صحنهها و دیالوگهای قسمتهای اولیه، خوب توانست تردید مختار نسبت به حرکت امام حسن مجتبی را نشان دهد و عدم همراهی او با حجت خدا با تکیه بر تدبیر و آیندهنگری خویش را به تصویر بکشد.
اما به نظر میرسد این سریال، رفته رفته به تریبونی برای تبرئه و تطهیر مختار بدل شده است. یعنی مختاری که به خاطر همان تردیدها که در مناقشه با عمویش و گاهی کیان ایرانی به روشنی فهمیده میشد، دست از یاری امام معصوم خود برداشت و به خاطر همان اجتهاد به رأی خویش، تکلیفش را رسیدگی به زمینهای کشاوریاش دانست. آنگاه در قیام مسلم، با اماننامهی عمرو بن حریث دست از شمشیر کشید و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت تا امیر کوفه آن ضربت کاری را بر ابرویش بنوازد و آنطور که همه دیدیم تحقیرش کند و در نهایت هم شنوندهی حوادث عاشورا در داخل زندان باشد.
حالا بعد از آزادی از زندان میخواهد انتقام کشته شدگان کربلا را بگیرد؟ یا میخواهد مزد آن همه تحقیری که عبیدالله بر او روا کرد را به او بدهد؟ یا میخواهد با سوار شدن بر موج احساس گناه کوفیان و وجداندرد شیعیان، به آرزوی دیرین خود برسد که میگفت: من وقتی دست به شمشیر میبرم که خودم تصمیم گیرنده باشم.
<** ادامه ی مطلب... **>
نگارندهی این سطور واقعا کاری به انگیزهی دورنی و نیت باطنی مختار ندارد که غیر از خداوند کسی بر اسرار مردم و رازهای درونیشان آگاه نیست. اما اینقدر میفهمد که در عرصهی حق و باطل، دو جبهه بیشتر نیست؛ یعنی اگر با حق بودی که اهل نجات و عاقبت به خیری هستی و اگر با حق نبودی نمیتوانی ادعا کنی که با باطل هم نبودهام. زیرا همراه با حق نبودن، خودش باطل است. میدان حق و باطل سه ضلع ندارد که بگویی نه طرف این هستم و نه طرف آن. این عرصه تنها دو جهت دارد و دو نیمکره است که یا اینطرف هستی یا آن طرف.. در این میدان بیطرفی اصلا معنی ندارد و هرچند تو خود را بیطرف بدانی اما در واقع، از طرف حق پای کشیدهای و بدون اینکه بدانی در نیمکرهی باطل قرا گرفتهای. شاید گناه آنکس که سردمدار باطل است یا با پیروی از باطل، شمشیر علیه حق میکشد را به حساب تو ننویسند؛ اما مطمئناً گناه عدم همراهی با حق و یاری نکردن او را که گناه کمی هم نیست به پایت خواهند نوشت. نمیتوانیم ادعا کنیم خب ما با هیچکدام از دو طرف کاری نداریم نه به خیرشان و نه به شرشان.. زیرا همان که حق را قبول نداری یا قبول داری و به لوازم این قبول داشتن عمل نمیکنی، یعنی باطل را باور کردهای. یا اگر حتی در صحنهی اعتقاد هم باورش نکرده باشی حداقل این است که در صحنهی عمل به او گرایش پیدا کردهای و با یاری نکردن حق، باطل را کمک میکنی.
باز هم میگویم من کاری به انگیزهی واقعی مختار ندارم و در مقام قضاوت بین بندگان خدا هم نیستم که او و همهی ما حساب و کتابمان با خداست. اما این را میفهمم که قیام مختار، با هرانگیزهای که باشد دیگر نوشداروی بعد از مرگ سهراب است و نمیتواند مختار را برای ما تبدیل به یک قهرمان کند. من این را خوب میفهمم که بر اساس آموزهها و فرهنگ شیعی، مختار نمیتواند منتقم خون حسین باشد که منتقم خون حسین باید خودش حسینی باشد و کسی که در رکاب حسن مجتبی نبود و به دفاع از او برنخاست و به کشاورزی و دامپروری خودش سرگرم بود نمیتواند حسینی باشد تا بتواند منتقم خون حسین باشد.
شاید به خاطر همین باشد که چهرهی مختار در طول تاریخ شیعی، خاکستری بوده و علما و محققان شیعه، نه رسما وی را انکار کرده و ناسزا گفتهاند و نه تایید مطلقش کردهاند و به معنای واقعی، یاور اهل بیتش دانستهاند. یعنی شاید یکی از دلایل سکوت شیعه در ماجرای مختار و عدم انکار مطلق وی، به خاطر ارزش نفس عملش منهای کم کاری قبلی او و نیت و انگیزهی بعدی او باشد. زیرا او با هرنیتی که داشت قاتلان و ستمکاران صحرای کربلا را مجازات کرد و در هرصورت، دل شیعه با شنیدن تقاصی که او از آنان گرفت خنک میشود.
اما چه باید کرد که گروهی از ما شیعیان که احساساتمان بر اطلاع و تحقیقمان غلبه دارد، زود جوگیر میشویم. در ماجرای ابو مسلم خراسانی هم همینگونه عمل کردهایم. تاریخ شاهد است که ابو مسلم خراسانی هیچ ارادتی به امامان معصوم اهل بیت علیهم السلام نداشت یا اگر علاقهای هم داشت حد اقل اینکه قیامش برای آنان نبود. او با بنی امیه مشکل داشت و بعد از شهادت یحیی بن زید که احساسات مردم خراسان علیه بنی امیه موج عظیمی به راه انداخته بود و آتشفشان خشم مردم در حال انفجار بود، ابو مسلم با زیرکی بر این موج سوار شد و با رهبری سیاه جامگان، حکومت و خلافت را دو دستی به بنی عباس که در پلیدی و خباثت و دشمنی با اهل بیت کمتر از بنی امیه نبودند تقدیم کرد.
بگذریم.. کاری که سریال مختار نامه دارد انجام میدهد قهرمان سازی از شخصیت مختار و تطهیر چهرهی اوست. خوب است به آقای میرباقری ضمن تشکر از زحماتی که در این راه کشیدهاند بگوییم مگر ما سوژه کم داریم که هشت سال سرمایه بیت المال و وقت و انرژی سیمای جمهوری اسلامی و خودتان را میگذارید برای زدودن غبار از چهرهی مختار؟ اگر هم به این سوژه علاقه داشتید میتوانستید به جای قهرمان سازی از مختار، سریالتان را با رویکردی بسازید که من بیننده یاد بگیرم که اگر از یاوری حق سستی کنم پشیمانی بعدی سودی ندارد و هر چقدر هم که بخواهم جبران کنم شدنی نیست.
پ ن: بازهم احمدی نژاد بمب ترکاند.. بمبی که صدایش به تمام دنیا رسید تا بفهمند که ما چه مردمی هستیم.. دیروز ساعت 12:45 تلکس خبرگزاریها نوشتند: منوچهر متکی پیام احمدی نژاد را تسلیم رییس جمهور سنگال کرد.. بعد همان خبرگزاریها ساعت 16:45 نوشتند: متکی عزل شد.. با عزل او کاری نداریم که هم حق رییس جمهور است و هم ما طرفدار کسی نیستیم.. اما اصل کار و شیوهی برخورد با مدیران.. هزارتا علامت سوال..