اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 88 بهمن 21
سرنوشت: بی مقدمه و البته با اندکی سانسور...
سلام آقا سید... حالتون خوبه؟
همیشه از شما شنیدم... همیشه از اینکه (.....) هستین...
همیشه همینو شنیدم و همیشه از اینکه بهترین دوستام به لبگزه دل بستن خوشحال بودم...
با اینکه فقط چندباری کنار دوستام نشستم و با لبگزه تون، لبمو گزیدم، اما خودمم همیشه اینجا رو دوست داشتم...
هزار بار خواستم بیام و اینجا با یکی مثل شما بگم و حرف بزنم و کمک بخوام که تو وانفسای این روزگار، اگه بخوام باری به هر جهت نشم، اگه بخوام ایستاده بمیرم، چی کار کنم...
هزار بار خواستم بیام و از این محنت دوری شکایت کنم... اما حالا دیگه کار از شکایت گذشته... انقدر نا امیدم که شدم یه کوه یخ... یه تیکه سنگ..
آقا سید! از وقتی این امتحانای ... شروع شد و دیگه دوستام رو ندیدم از شمام بی خبر بودم... تا اینکه امروز اومدم اینجا و دل به دریا زدم و نوشتم... با اینکه آخرین تاریخ پستتون مربوط به تقریبا یه ماهه پیشه، بازم از رو نرفتمو نوشتم...
آقا سید! درد دارم.. درد... از اون دردا که فقط باید بریزی تو خودت و صدات در نیاد... یا اگه میخوای بگی باید صاف تو چشمای خدا نگاه کنی... خدایی که ... هست... اما نیستم...
آقا سید! حرف دارم.. حرف...از اون حرفا که باید به اهلش زد... از اون حرفا که فقط باید دلت خوش بشه به یه جواب...
آقا سید! کار دارم.. کار... از اون کارا که باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند...
آقا سید! تنهام.. از اون تنهاییها که اگه یه ملت دورت باشن بازم تنهایی... ای کاش می شد برسم به اینکه جدا شدم... نه اینکه تنهام...
آقا سید! هیچی.. فقط واسهم دعا کن... از این سرگیجه در بیام... از این دایره خلاص بشم...
خدایا! تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم... ما را به راه راست هدایت کن...
اذان می گن... جدی گفتم سید! واسهم دعا کن... سر جدت... خیلی بهم ریختم..
یاحق!...
پانوشت: چشم نازنین..
دوستان عزیز! شما نیز دعایش کنید..
اصلا بیایید همگی در این ایام عزیز به حال هم دعا کنیم