اطلاع از بروز شدن
سه شنبه 88 آذر 10
سلام سید عزیز و دوست داشتنی... ما محتاج دعاییم عزیز دل...
تو می روی به سلامت سلام ما برسانی...
آقا سید بدجوری حالم گرفته... بدجوری محتاج دعام...
سلام برسونین بگید فلانی حالش خیلی خرابه و درمونش فقط پیش شماست... ازتون خواهش میکنم بهشون بگید دردو خودتون خوب می دونید و چاره و دوا دست خودتونه...
بگید از دست رفت...! نمی دونم آقا سید... ازتون خواهش میکنم... تمنا میکنم... التماس میکنم که دست خالی بر نگردید...
بگید تو این چه کنم چه کنم مٌرد! بهشون بگید بابا با شما قرار مدارایی گذاشته بود...!
وای... اگه شما نظرتون برگرده بدبختیم آقا جون...!
خلاصه اینکه... سلام مخصوص برسونین
دست علی مرتضی به همراهتون...
سفر بی خطر مرد خدا... یاعلی
آخر گناه من چیست که برایم اینطور کامنت میگذاری رفیق؟ چرا بارم را سنگین میکنی؟ چرا دلم را میلرزانی؟ اصلا تو فکر میکنی که من میروم؟ من میرسم؟ سلامم را میشنوند؟ جوابم را میدهند؟ اصلا آیا راهم میدهند؟ و مگر دیدارشان کار هر بی سروپایی هست که کار من باشد؟ فکر نمیکنی که این اشکها را باید ذخیره کنم تا اگر راهم دادند آنجا خرحشان کنم؟ آنجایی که آلالله گریستند..همانجا که ملائکه الله ضجه زدند.. و همانجا که هنوز هم که هنوز است سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است...
بدجوری به هم ریختهام.. میترسم.. میترسم که بروم اما ندیده برگردم.. میترسم فقط به در و دیوار سلام کنم.. میترسم فقط خانه را ببینم نه صاحبخانه را.. میترسم فقط حرم را ببینم نه حریم را.. نکند راهم ندهند که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی.. آخ که این دلهرهها رهایم نمیکنند.. نمیدانم چه دارم مینویسم.. نه دستم دست خودم است نه ذهنم و نه هوش و حواسم.. دعایم کنید..