اطلاع از بروز شدن
پنج شنبه 88 آذر 5
ما خودمان کم سوختهایم که این سیمای حمهوری اسلامی هم هی ما را بیشتر میسوزاند؟ امروز تلویزیون دارد از صبح مراسم حج را نشان میدهد.. تصاویر مراسم تعویض پردهی کعبه.. تصویر حاجیان که مُحرم شده بودند تا مَحرم بشوند و لبیک گویان اذن دخول میطلبیدند نمک زخممان را بیشتر میکرد..
امروز در عربستان عرفه بود.. بعد از ظهر امروز با دیدن تصاویر زندهی تلویزیونی که حاجیان به سمت دنیای معرفت و پاکی، یعنی صحرای عرفات میرفتند، دلم لرزید..
یاد امشب که یک دنیا گناه و ناپاکی در عرفات جا میماند و انبوهی از مردم، آمرزیده شده و پاک پاک ـ مانند روزی که از مادر متولد شدهاند ـ از عرفات به مشعر کوچ میکنند، حال و هوایم را عوض کرد..
با دیدن تصویر جبلالرحمه در مرکز عرفات، به حال خوش آنان که در سمت چپ آن، رو به قبله دعای عرفه میخوانند غبطه خوردم و بر کم توفیقی خودم حسرت..
پسرم میگفت اینجا که صحرا نیست؛ با این همه درخت و گیاه.. میخواستم بگویم اگر آن اشکهای عاشقانه که زمین آنجا را سیراب میکند بر کویر لوت هم میریخت بهشت میشد.. اما چیزی نگفتم و فقط سوختم و سوختم..
پ ن: برای جبران ذرهای از این بیقراری ـ هرچند قابل جبران نیست ـ تصمیم گرفتم دعای پرمغز و ارزشمند عرفه را به همان شیوهای که در ماه مبارک رمضان، دعاهای افتتاح و ابوحمزهی ثمالی را ترجمه کردم، ترجمه کنم و برای خوانندگان عزیز، روی وبلاگ بگذارم. خدا کند که امشب بتوانم تمامش کنم..
اگر یادتان بود و باران گرفت..