اطلاع از بروز شدن
یکشنبه 88 آبان 24
امروز سر کلاس متون فقه در دانشگاه داشتم در مورد این صحبت میکردم که تنها خرید و فروش اجناسی درست است که منفعت عقلایی و ارزش معامله داشته باشند. به عنوان مثال نمیتوان پشه، کرم، سوسک و... را خرید یا فروخت؛ مگر اینکه مصلحت و منفعتی عقلایی بر آن مترتب باشد. البته امروزه کرم خاکی را در پرورش طیور یا ماهی استفاده میکنند؛ بنابراین میتوان آن را تولید کرد و پرورش داد و خرید و فروش کرد. داشتم در این زمینه توضیح میدادم که یکی از دخترها در مورد تعیین چیزهای بیارزش به عنوان مهریه سوال کرد و گفت: میان بعضی دختران رسم شده است که چیزهای عجیب و غریبی مثلل یک کیلو بال مگس، یک پاکت پای سوسک، یک کامیون پوست پیاز، دو لیتر اشک چشم، دست و پای راست شوهر و... به عنوان مهریه تعیین میشود.
باور کنید که چشمهایم چهارتا شده بود و نمیتوانستم باور کنم و البته تعجب نکنید که چرا از شنیدن این حرفها بهتزده شده بودم؛ دلیلش این است که هرگز در این فضاها نبوده و نیستم و البته خوشحالم که نیستم. به هرحال با کمال ناباوری و دنیایی از شگفتی پرسیدم آیا این حرفها مربوط به ایران است؟ گفتند: تعیین این مهریههای سخت (و بعضی میگفتند این دیوانهگیها) برای تامین زندگی، اطمینان از عدم نامردی شوهر در آینده و پیشگیری از طلاق و به همخوردن زندگی زن است.
امشب که داشتم به حرفهای امروز فکر میکردم، یادم آمد از یک کامنت خصوصی که یکی از خوانندگان قدیمی وبلاگم نوشته بود. این کامنت را عینا برایتان نقل میکنم تا اگر شما کمک کردید و فرصتی پیش آمد، در این زمینه بیشتر گفتگو کنیم.. این هم متن آن کامنت خصوصی:
سلام به آقا سید بزرگوار
آنلاین بودین.. سوالی ازتون پرسیدم و داشتین جواب میدادین که یاهومسنجر، ناجوانمرادنه!! شما رو به بیرون پرتاب کرد. این سوالیه که واقعا برام مهمه.. سوالم در مورد مهریه است و انتخاب یه جایگزین برای اون..
این مدت روزنامهها و رسانه ملی، دارن تلاش میکنن که بگن نباید مهریه مقدارش بالا باشه و بهتره که طبق مهرالسنه باشه و چقدر خوبه که بشه 14 تا سکه و... متاسفانه توی مراسم ازدواج، مهریه موضوعیه که بحثهای زیادی روش انجام میشه که واقعا جالبه.. مهریهای که ازش به عنوان هدیه مرد به زن یاد میشه، خودش باعث دعواها و حرمت شکنیها میشه.. متاسفانه مهریه رو به عنوان ارزش دخترها تلقی میکنن ... چیزی که حتی فکر کردن بهش هم اذیتم میکنه ...
اما آقا سید اگه منصف باشیم، همه تحت عنوان شگون و رسم و کی داده و کی گرفته در پشت پرده دارن به روزهای تیرهی زندگی دو نفر فکر میکنن... خانواده دختر تمام تلاششون اینه که با در نظر گرفتن حداکثر مقدار، پشتوانهای برای خدای نکرده روزهای بد دخترشون داشته باشن و خانواده پسر هم برای کمتر ضرر کردن، رو به حداقلها میارن..
حالا اصلا چرا مهریه؟ خب به جای اینکار، به جای این همه بحث بی سرانجام، بیان اول کار یه فکر درست و منطقی بکنن.. برای عقد بین دو تا آدم میشه آیتمهای دیگه رو هم در نظر گرفت؛ یکیش و مهمترینش هم حق طلاقه که طبق قوانین ما متعلق به مرده...
اما واقعا چطوریه که مردها هر زمانی که اراده کنن و دلشون خواست میتونن همسرشون رو طلاق بدن، اما زنها برای خلاصی از زندگیای که بعضی وقتها توش جز سیاهی چیزی نیست مجبور به بخشش همون هدیه (مهریه) میشن .. یا اگه آقای محترم خیلی آدم خوبی باشه، بیان و قسط بندی کنن و ماهی یک سکه به خانم تعلق بگیره.. اونم اگه تو راه پلههای دادگاه عمرش تموم نشه..
دختری رو میشناسم که با یه پسری که فکر میکردن خیلی خانواده خوبیه ازدواج کردن.. هنوز شش ماه از ازدواج نگذشته بود که متوجه میشه آقای محترم با منشی شرکت در ارتباطه.. هر چقدر هم تلاش میکنه که جدا بشه شوهره قبول نمی کرد. یک سال تمام تو خونه ی باباش موند، اما آقای عزیز میگفت دوستش!!دارم و طلاقش نمیدم و همچنان اون رابطه های موازی!! وجود داشت.. فقط یه شانسی که آورده بود این بود که موقع عقد،این شرط رو که اجازه ادامه تحصیل تو هر جایی داشته باشه رو گرفته بود و الان مدتیه که داره اقدام میکنه برای رفتن به خارج از کشور برای درس خوندن.. یعنی عملا زندگی خانوادگی وجود نداره.. خب اگه این خانم حق طلاق داشت، میتونست خیلی راحت جدا بشه و بره سراغ زندگیش...
اگه داشتن حق طلاق بده، چرا مردها دارن؟ اگه خوبه چرا ما خانمها نداشته باشیم؟ فکر نکنین یه تصمیم احساسی و آنی باعث همچین فکرهایی توی سرم شده.. نه.. خیلی وقته دارم بهش فکر میکنم. چرا نباید یه زن از زندگی با شوهرش سهم داشته باشه؟
میدونم توی این مدت اینقدر منو شناختین که بدونین آدم مادیای نیستم و اتفاقا اعتقاد دارم وقتی دو نفر ملاکهاشون معنوی باشه خیلی خیلی با هم خوشبخت میشن.. اما این حقو برای خودم قائل میشم که به روزهای تلخ یه زندگی هم فکر کنم، کم ندیدیم که بعضی وقتها چطوری زندگیهایی که حتی فکرش رو هم نمیکنیم از هم می پاشه.. درسته هر دو طرف ضربه میخورن، اما میشه با درست فکر کردن حداقل جلوی ضربههای بیشتر رو گرفت.. دختر و پسری که وارد زندگی میشن، هر دو بدون چشمداشت برای پیشرفت اون زندگی تلاش میکنن.. اما حالا درسته بعد از چند سال زندگی، آقا به هر دلیلی بزنه زیر همه چیز و بره دنبال خوشی خودش و زن بیچاره هیچ راهی برای اینکه جلوی این همه حقارت رو بگیره نداشته باشه؟ حتی نتونه اسم اون آدم رو از زندگیش برداره؟ و حالا اگه با هزار جور دردسر بتونه طرفش رو راضی کنه سایهش رو از سرش کم کنه، بعد از چند سال زندگی، هیچی نداشته باشه؟ چون همه چیز طبق رسم و سنت ما ایرانیها به اسم آقای خونه است.. آقای خونه هم وقتی دلش جای دیگه باشه، اینقدر زرنگ میشه که فکر همه جا رو میکنه و خودشو توی دادگاه مفلس و فقیر و بی چیز نشون میده که خانمه مجبور میشه از همه چیز بگذره تا یا بتونه حضانت بچه هاش رو بگیره و اون لکه ننگ رو از زندگیش بندازه بیرون..
خب چی میشه به جای این همه دردسر، همون اول یه حق طلاقی میداشت که میتونست با داشتنش توی اون روزها خودشو از اون زندگی بکشه بیرون و بتونه حداقل سهمش رو از زندگیای که براش زحمت کشیده بگیره؟ اینکه خواسته ی زیادی نیست، هست؟
این حرفو نگین که نه خانمها نباید حق طلاق داشته باشن چون احساساتیان و ممکنه اقدام غیر عقلی ای بکنن.. شما تو آخرین جمله ای که قبل از قطع شدن گفتین، فرمودین که در اینصورت همهی زنها با اولین تنش و ناملایمتی طلاق میگیرن.. چرا نباید این ترس از طلاق گرفتن توی مردها باشه؟ چرا باید خانما از ترس اینکه نکنه شوهرشون طلاقشون بده، یا بره دنبال یه نفر دیگه، تمام خواستههای اون مرد رو برآورده کنن، حتی اگه به میلشون نباشه؟
آقا سید متوجه هستین که اصلا بحثم سر زوجهای خوشبخت نیست.. زن و شوهرهایی هستن که اونقدر منطقی تصمیم گرفتن و اینقدر معنویات و اخلاقیات توی زندگیشون وجود داره که بدون حتی فکر به این مسائل دارن زندگیشون رو میکنن و خوشبختن.. زندگیهای خوشبخت دور و برم اینقدر زیاد هستند که فکرم نره سراغ این چیزها و اصلا به این مسائل فکر نکنم.. ولی من نمیتونم فکر نکنم.. چرا این اهرم فشار رو که به اسم حق طلاق به مردها میدیم، به زنها ندیم؟
چی میشه که مردهای ما هم وقتی میخوان کار اشتباهی کنن، حداقل توی دلشون بترسن که با این حرکت، با این عمل ممکنه شریکشون ترکشون کنه؟ درسته ما دخترها قبل از ازدواج، تو صحبتهای اولیه با طرف مقابل خیلی حرفها میزنیم.. تحمل دروغ رو ندارم، اگه بیوفا باشی ، اگه دنبال سیگار بری اگه اگه اگه.. اما این اگه ها چقدر ضمانت اجرایی دارن؟ عملا هیچی..
اصلا تلاش برای حفظ زندگی رو نادیده نمیگیرم و واقعا متاسفم برای آدمهایی که با برخورد به کوچکترین مشکل اولین راه حل رو طلاق میدونن.. دارم به عنوان دختری که منطقیه، فکر میکنه و دلش میخواد یه زندگی درست و اصولی داشته باشه براتون می نویسم.. دختری که اینقدر این پیوند براش مقدسه که حاضره برای حفظش تا جایی که میتونه فداکاری کنه که حتی دلش نمیخواد اسم کارهایی که میکنه فداکاری باشه، که داره وظیفهش رو در قبال زندگی مشترکش انجام میده..
حالا چی میشه همچین آدمی، بخواد توی زندگی آینده ش این چیزها رو داشته باشه؟ خواسته ی زیادیه؟ باور کنین که نیست..
دیگه نمیدونم چطوری ادامهش بدم.. مرسی که خوندین و گوش دادین.. منتظر نظرات کارشناسی شما هستم.. فقط نژادپرستانه نباشه هااااا.. خدا نگهدارتون باشه..