اطلاع از بروز شدن
جمعه 88 آبان 22
دوستان عزیز.. این ادامهی مطلب قبلی است که قبل از خواندن آن، خواندن پست قبلی را سفارش میکنم..
واقعا گناه این عده چیست؟ دو هفته پیش در جلسهی هم اندیشی جوانان، یکی از دوستان میگفت: برادر هفت سالهی من بعد از دیدن این سریالهای جاری مثل شمس العماره، دلنوازان و... حس رومانتیکش گل میکند و با صراحت اعلام میکند که میخواهد با دختر عمویم که شش سال از او بزرگتر است ازدواج کند. جالب است که هر شب به دختر عمویش زنگ میزند و به سبک لوسبازیهای این سریالها با او حرف میزند و مثلا از او خواستگاری میکند.
به عنوان مثال، خودمانیم؛ واقعا این سریال شمس العماره چه پیامی برای مخاطب دارد؟
داستان آدمهایی مرفه و بیدردی که از سر دلخوشی و بیغمی، به انواع هجویات و ابتذال روی آوردهاند. خواستگارهایی رنگارنگ و شیک پوش برای دختری که انگار قصد ازدواج ندارد و تنها با مغازله با انواع خواستگاران سیراب و از ازدواج بی نیاز میشود. لیلایی که خیلی راحت و صمیمانه با هرکدام از خواستگارانش حرف میزند (بخوانید دل و قلوه رد و بدل میکنند) و نگاههای پر از عشوه و نازش را تقدیم نگاههای بعضاً هوسآلود دیگران میکند. سرایداری آیکییو پایین که در کسوت و قیافهی آدمهای مذهبی، مخالف اسراف برق و آب است و دنبال شوهری اهل خدا و پیغمبر برای دخترش میگردد. پری که با گذشت سن و سالی از او و بعد از سه شوهر هنوز به هر مردی که میرسد با نگاههایش و با شیوههای دلبرانهاش دنبال به دست آوردن دل او و ازدواج چهارم است و از هیچ لودگی در این راه پرهیزی ندارد. شکور و دریا زوجی بیکار و بدون تاثیر در سریال که یکی از دیالوگهای همه سن پسند این دونفر چنین است:
هفتهی پیش، مقام معظم رهبری در درس خارج فقهشان، سخنانی به این مضمون گفتهاند: اینکه رییس صدا و سیما را رهبری تعیین میکند، دلیل این نیست که تمام برنامههای آن اسلامی و درست باشد. بعد ادامه داده بودند: من به آقای ضرغامی هم گفتهام که گاهی برنامههای تلویزیون آنقدر مسألهدار است که در خانهی ما تلویزیون را خاموش میکنند.
نکتهی دیگر اینکه اگر سریالهای اجتماعی سالهای اخیر تلویزیون را بررسی کنید، در اکثر قریب به اتفاق آنها چنین سوژهی خیانت مرد به همسرش و هوسبازی مردان ازدواج کرده را مشاهده خواهید کرد. گاهی چنان پررنگ و با آبولعاب به این موضوع، پرداخته میشود که داستان اصلی سریال فراموش میگردد و بینندگان تنها با حساسیت، سرنوشت این ماجرا را پیگیری میکنند. این داستانهای تکراری که هر چند وقت یکبار، با تم و ژانری جدید، سر از جعبهی جادویی دانشگاه ملی!! درمیآورد، همهی قشرها و طبقات اجتماعی مردان و همهی سنین زندگی آنان ـ از جوان جاهل سربههوا گرفته تا پیرمرد مومن مسجدی، از کارمند عادی گرفته تا حاجی بازاری متمکن و... ـ را دربر میگیرد.
چند وقت پیش به محمد علی کشاورز گفتم: نتیجهی این سریالها این است که هروقت ما مردان به خانه برمیگردیم نگاههای جستجوگرانه و آمیخته با شک و تردید همسرانمان را حس میکنیم. چه رازی وجود دارد که برای جذابتر شدن بیشتر سریالهای تلویزیونی، حتما باید یک سوژهی خیانت مرد به همسرش وجود داشته باشد؟ آیا این موضوع، جز القای حس بدبینی و شک و تردید در ذهن خانمهای ایرانی تاثیر دیگری دارد؟ آیا غیر از این است که داریم به آنها میگوییم هرگز به شوهرانتان اطمینان نکنید و همواره این احتمال را بدهید که به جای کار و تلاش در خارج از خانه، دنبال هوسرانی و چیدن میوههای ممنوعه هستند؟ آیا نیاز به استدلال دارد تا بفهمیم که داریم با این کارمان، امنیت روانی خانوادهها را از بین میبریم و آرامش خاطر را از این کانونهای گرم سلب میکنیم؟ آیا دختران و همسران مردان ایرانی، حق ندارند با دیدن این سریالها همواره با سوء ظن به پدران و همسرانشان نگاه کنند؟ آیا زنان شوهردوست ایرانی، حق ندارند علاوه بر سوء ظن نسبت به شوهران و پدرانشان، به هر خانم دیگری که با مردانشان سلام و علیکی دارد، نگاه حسادتآمیز و همراه با ترس و لرز داشته باشند؟
آیا این است مفهوم سفارش اساسی رهبری در حکم اخیر به آقای ضرغامی که دین و اخلاق و امید و آگاهی، بارزترین نمود آن رسانه باشد تا رفتار اجتماعی مخاطبان و نیز نهاد حساس و مهمی چون خانواده بر اساس آن شکل گیرد؟
به امید توجه و تدبیر... پایان