اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 88 تیر 10
در این ایام کلی مطلب یاد گرفتیم.. ایام وبلاگنویسی را میگویم.. ایامی که چه بسیار گفتیم و شنیدیم از دغدغههای تنهایی، دلنوشتههای شخصی، مسایل اجتماعی و فرهنگی، غمها و شادیها.. و البته گاهی شیطنتی هم کردیم و سری به دنیای سیاست زدیم... هزاران کامنت و پست خواندیم و هزاران نیز نوشتیم.. چهار سال مثل برق گذشت.. دهم تیرماه 1384 بود که لبگزه بهطور رسمی متولد شد.. در پنجمین سال وبلاگ نویسی، تکرار میکنم همان را که در یکسالگی لبگزه نوشتم..
در این مدت با تمام گرفتاریهایی که گاه، حتی مجال روشن کردن کامپیوتر (بخوانید رایانه) را هم به آدم نمیدهد، آمدیم و ارتباط مجازی را بهترین نوع تفریح اوقات فراغت و هدفمندترین آن قرار دادیم.. تفریحی که گاه، شبها خواب از چشمانمان ربود و به مطالعه و تحقیق و نوشتن و تایپ کردن وادارمان کرد...
در این مدت دوستان ندیدهی زیادی پیدا کردیم .. دوستانی که بعضیشان چون گذر نسیم آمدند و عطری افشاندند و بعضاً گرد و خاکی بهپا کردند و رفتند و دیگر پشت سرشان هم نگاه نکردند .. و بعض دیگری که ماندگار شدند و هنوز که هنوز است در فضای خانهی مجازیمان شمیم دوستی و محبت میپراکنند.. و نیز دوستان نازنینی که دیده شدند تا در فضای واقعی هم یارمان باشند و یاور.. دلتنگیهامان را همراه باشند و دلمان را همدم..
به هرحال چهار سال گذشت .. و البته سالهای دیگری نیز خواهد گذشت .. اما آیا ما توفیق نوشتن و خواندن خواهیم داشت؟ آیا اصلاً هستیم و اگر هستیم آیا سالم خواهیم بود که بنویسیم و بخوانیم و وبگردی کنیم؟ و از همهی اینها مهمتر خدایمان چه؟ آیا او این اوقات را از ما خواهد پذیرفت؟ آیا دل به او سپردهایم که این را نیز در راه خودش بداند و در قبال آن پاداشمان دهد؟ یا اینکه دلمان را ـ خدای ناکرده ـ خدای خویش ساختهایم که أرأیت الذی اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة فمن یهدیه من بعد الله.. ( جاثیه/23 ) آیا آنکس که هوای نفسش را خدای خود قرار داده است میبینی که خدا از روی علم، گمراهش ساخت و گوش و قلبش را مهر کرد و بر چشمانش حجاب افکند؟ حالا چه کسی غیر از خدا او را هدایت خواهد کرد..؟