اطلاع از بروز شدن
یکشنبه 88 اردیبهشت 20
اگر در بیانات ایشان دقت کنیم بهخوبی در مییابیم که چگونه موضوع اشرافیگری و حتی هوسبازی در مصرف را نشانه میروند.
میدانیم که نظام سرمایهداری و ترویج مصرفگرایی غرب، بعد از اشباع بازارهای داخلی، در صدد درنوردیدن مرزها و تصاحب بازارهای خارجی بود و این هدف، جز با تغییر شیوهها، سنتها، ارزشها، و در نهایت فرهنگ جوامع دیگر به سمت مصرف بر اساس الگوهای غربی صورت نمیگرفت. بنابراین تمام دستگاههای تبلیغاتی نظام تجارت جهانی و شرکتهای چندملیتی به سمتی رفت تا جوامع مختلف بازارهای هدف را دچار بحران هویت کند و آنگاه با آرمانی نشاندادن زندگی غربی و دمیدن هویت آن به انسان بازار هدف، او را در اثبات هویت خود و تعریف "من" از یک سو دنبال فرآوردهها و مارکهای غربی و از سوی دیگر، به سوی تبذیر، ریختوپاش و اسراف و روشهای زندگی مرفهان بی درد بکشاند.
این تاثیرگذاری فرهنگی تا جایی میرسد که حتی سلیقههای افراد و ذائقههای آنان را تغییر میدهد و رفته رفته "سنت" معادل "عقب افتادگی" و "رشد و توسعه" معادل "مصرف گرایی" تلقی میگردد. یک کشیش مکزیکی در سال 1979 نوشت: شنیدهام برخی از روستاییان میگویند بدون مصرف نوشابه نمیتوانند زندگی کنند. برخی دیگر به خاطر نمایش پایگاه اجتماعیشان هر روز با غذایشان نوشابه مینوشند؛ بهویژه وقتی که میهمان دارند.
او مینویسد: در این کشور هیچ راهی برای هدایت و کانالیزه کردن طغیان جوانان وجود ندارد. ما یک مکانیزم اعتراضی به وجود آوردهایم که در مصرف کانالیزه میشود. پپسی تصویری جدید از جوانی است. جوانان ما خوشحالند که چون جوان هستند پپسی مینوشند.
البته در این زمینه مطلب زیاد است که از حوصلهی این مقال خارج است و من تنها خواستم مفهوم و زمینههای الگوسازی را روشن سازم و بر این مطلب تاکید کنم که هرچند صرفهجویی و پرهیز از اسراف، یک اصل دینی و خواستهی رهبر معظم انقلاب است؛ اما بهیقین بیتوجهی به زمینههای فرهنگی و اصلاح شیوهها و باورها و تنها تاکید بر صرفهجویی، نه تنها منظور ایشان نیست که ما را در پیمودن این راه نیز ناکام میگذارد و این اقدامات روبنایی هم مانند موجی زودگذر میآید و دوباره همان آش است و همان کاسه.. بدینجهت است که ایشان به اصلاح الگوها بهعنوان یک زیربنا بیشتر از صرفهجویی مطلق تأکید داشتهاند؛ زیرا با درست شدن زیربنا طبیعی است که روبنا شکل و شمایل مطلوب خود را پیدا خواهد کرد.
شما را به خدا بیایید نگاهمان به دغدغههای رهبری نگاهی عمیق و واقعبینانه باشد نه اینکه تنها از سر تکلیف ــ آن هم تکلیف اداری اجتماعی و نه تکلیف شرعی ــ به کارهایی ظاهری روی آوریم و با سوء برداشت یا بدتر از آن، سوء تفسیر از رهنمودهای ایشان روزگار را بگذرانیم و دست به اقداماتی بزنیم که هم موضوع از اصل دچار انجراف شود و هم در نتیجهی تصرفات ما نگاه عدهای ــ هر چند از عوام مردم باشند ــ به تدابیر و رهنمودهای ایشان شکل دیگری به خود گیرد.
دوستی برایم نوشتهبود که در شهر ما روزی چهار ساعت برق را قطع میکنند و دیگری میگفت که باشگاه ورزشی ما که بهخاطر استفادهی کارمندان، بیشتر فعالیتش در شبها بودهاست، در سال جدید شبها را تعطیل و اعلام کرده که بهخاطر اطاعت از فرمان رهبری مبنی بر صرفهجویی، شبها باشگاه تعطیل است.
دیروز فردی که از دست همین سوء تدبیرهایی که متاسفانه بهنام رهبری اعمال میشود به ستوه آمده بود، میگفت: اینکه رهبری میگویند چراغ کمتری روشن کنید و زیر نور کم زندگی کنید، آیا خودشان در خانه چراغشان را خاموش میکنند؟
وقتی ما فهممان از سخنان رهبری در همین حد است و مردم را با تدبیرهای غلط و با تکیه بر صحبتهای رهبری عاصی میکنیم آیا چنین افرادی حق دارند که سوالاتی از این دست بپرسند یا نه؟