اطلاع از بروز شدن
جمعه 87 دی 6
صدای زنگ تلفن هم بغض کرده بود. حسی ـ شاید از نوع ششمش ـ می گفت پشت این خط کلی درد دل و ناگفته هایی است که خون به دل صاحبش کرده است. درست حدس می زدم.. کاردش می زدی خونش در نمی آمد. با کلی حرص و جوش از تبعیض در سازمانش می نالید. می گفت: چرا بعضی ها قانون گریزتر، آزادتر، بی مسئولیت تر و نزد روسا نزدیک تر و محبوب ترند؟ چرا مقررات و آیین نامه ها فقط در مورد ما اجرا می شود و این افراد فراقانون اند؟ چرا زبان روسا فقط برای ما دراز است ولی در برابر این افراد تسلیم محض اند؟
گفتم: تبعیض مربوط به جایی می شود که نسبت رئیس با همه افراد مساوی باشد ولی رئیس بدون دلیل بعضی ها را بربعضی دیگر ترجیح بدهد. اما حتما دلایلی مانند روابط قوم و خویشی، نشست های شبانه، بده بستان هایی که شما از آن خبر ندارید، رودربایستی هایی که با شما وجود ندارد ولی با آنان وجود دارد و ... هزار عامل و دلیل دیگر هست که موضوع را از تبعیض بودن خارج می کند.. شما تبعیض را بد فهمیده ای جانم.. برو نگاهت را عوض کن دوست من!
گفت: تو هم داری من را دست می اندازی؟
گفتم: نه .. ما خودمان زخمی تبعیض هستیم داداش.. اما انگار سرت به تنت زیادی کرده.. چرا دست روی از ما بهتران می گذاری و حساسیت روسا را بر می انگیزی؟
گفت: لا یحب الله الجهر بالسوء الا من ظلم
گفتم: درست... اما فعلا بحث آن خدا نیست.. فعلا خدایان زمینی دوست ندارند که بر خلاف اراده و میل مبارکشان حتی نفس بکشی چه رسد به فریاد.. فرقی هم نمی کند که مظلوم باشی یا نه.. مهم این است که انتقاد بی انتقاد..
گفت: چاره..؟
گفتم: ان ارض الله واسعه... می توانی استعفا بدهی و بروی..
گفت: بله؟
گفتم: بععععععععععععله
عصبانی تر شد.. تلفن را قطع کرد در حالی که اگر یک چاقوی دیگر هم در بدنش فرو می کردی باز هم خونی در نمی آمد.. خب درست هم همین است.. آخه خون و خون ریزی به مصلحت نیست..
اضافه شده همین الان ساعت 14:35 مورخه 8/10/87 : پس از چار سال وبلاگ نویسی امروز هوس کردیم جواب دوستان رو زیر همون کامنت خودشون بدیم.. کار بدی هم نبود.. البته نه به این معنی که به وبلاگ هاشون سر نزنیم اما این راه زودتر به مقصد می رسونه آدم رو..