اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 85 دی 27
اسلام به تلمباری ثروت و مکنت نیز توجه ندارد و میگوید: این امور باید در حدی باشد که تکافوی زندگی را بکند و دست مرد به دهانش برسد تا خانوادهی او چشمشان به دست دیگران نباشد و این همان همتایی و همطرازی یا “کفو” است که مورد نظر اسلام است.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: همطراز، کسی است که عفیف باشد و بینیاز(وسایلالشیعه 14/52)
البته حالا اینکه “ کفو ” بودن آیا در دیگر زمینهها هم باید رعایت شود یا نه، بحثی مفصل است که جداگانه باید بدان پرداخته شود. مثلاً اینکه همتایی و همطرازی در ثروت و دارائی، وابستگی به طبقههای اجتماعی، تحصیلات، دیدگاهها و حتی امروز در سلیقههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز باید رعایت شود یا نه؟
مثلاً آیا میشود یک خانوادهای که میلیاردر هستند با یک خانوادهی فقیر وصلت کنند؟ یا یکی که دارای تحصیلات عالیه هست با یک نفر بیسواد یا کم سواد زندگی کند؟ و همینطور در دیدگاهها و نگرشهای فکری، فرهنگی؛ مذهبی و سیاسی؟
فرض کنید یکی خیلی بسته و محدود فکر کند و دیگری بسیار باز و لاقید باشد.
به هر حال این زندگی ها در آینده دچار مشکل میشود. به رخ کشیدنها، تحقیرها، زیربار نرفتنها و از این قبیل امور... روز به روز بیشتر تظاهر میکند و شکاف و اختلاف را عمیقتر و زندگی را تبدیل به جهنمی سوزان و غیر قابل تحمل مینماید.
اینها واقعیتهایی است که باید رعایت شود. اما باز میتوان گفت که اگر همان تقوی، ایمان و خداترسی وجود داشته باشد، هیچکدام از اینها موجب شکست زندگی نخواهد شد. تفاخر و خود بزرگ بینی به خاطر مال، مقام، تحصیلات و . . . از صفات غیر اخلاقی و غیر اسلامی است. ولی با توجه به اینکه به هر حال داشتن مراتب بالای ایمانی که باعث شود این مسائل کمرنگ شود و در زندگی تأثیری نگذارد، به ندرت یافت می شود بهتر است که همطرازی در این زمینهها نیز رعایت شود.
این توصیهای است برای جامعهی امروز ... و گر نه همانطور که گفتم در اسلام اصلاً این حرفها مطرح نیست. اسلام همهی امتیازات اعتباری را موهوم و مردود دانسته است. اسلام برای نژاد و ملیت، زبان، سرمایه، شغل و . . . اعتباری قایل نیست. خداوند به وسیلهی اسلام و دین داری، ضعفهای اعتباری را جبران کرده است و هیچ عاملی را موجب تفاخر و برتری کسی بر دیگری نمی داند.
ان اکرمکم عندا. . . اتقیکم
شیوهی رفتاری پیامبر و امامان معصوم ما بهترین دلیل بر این دیدگاه است.
رسول خدا (ص) زینب دختر عمهی خود را به ازدواج زید بن حارثه بردهی آزاد ساخته خویش درآورد و به زیادبن لبید که از اشراف قبیلهی خود بود دستور داد که دخترش “ دلفا ” را به ازدواج “جویبر” در آورد که مردی مستمند، کوتاه قد و سیاه پوستی از سیاهان یمامه اما مردی مسلمان ، با تقوی ، صالح و درست کار بود. پیامبر به زیاد فرمود: جویبر مؤمن است و مرد مومن همتا ( کفو ) ی زن مؤمنه است. پس دخترت را به ازدواجش در آور و از او روی مگردان (وسایل الشیعه 14/46)
زیاد هم علیرغم همه فاصله ای که از نظر این اعتبارات اجتماعی بین او و جویبر بود، به فرمان پیامبر عمل کرد.
امام سجاد نیز یکی از زنان هاشمی ( اهل بیت ) را به عقد برده ی آزاده ساخته ی خویش در آورد. وقتی این خبر به گوش عبدالملک بن مروان رسید نامه ای به آن حضرت نوشت و ایشان را ملامت کرد. امام در جوابش نامه ای فرستادند و از جمله مطالبی که در آن نوشتند این بود: ما به رسول خدا اقتدا می کنیم. آن حضرت، زینب دختر عمویش را به ازدواج برده ی آزاد شده خود در آورد و خود با صفیه – کنیز آزاد شده ی خویش - ازدواج کرد. (وسایل الشیعه 14/50)
وقتی عبدالملک نامه ی امام را خواند گفت: او خود را فرو می آورد ( تواضع می کند ) ولی خداوند او را بالا می برد.