اطلاع از بروز شدن
دوشنبه 86 مرداد 15
وقتی دم در حرم ایستاده ای و جرأت نمی کنی بروی داخل...
وقتی داری با خودت کلنجار می روی که با چه رویی به آستانه ی این خانه آمده ای...
وقتی بین ترس و امید گرفتاری که آیا به تو اجازه می دهند وارد بشوی یا نه؟
وقتی داری اذن دخول می خوانی و از روی رو سیاهی و شرمندگی آرام آرام اشک می ریزی
دستی به نرمی پروانه روی شان ها ات می نشیند... تا بر می گردی یکی از خدام حرم پیشانی ات را می بوسد
واااااااااای ... ممنونم ای امام رئوف ... درست است من لایق نیستم
ولی تو مهربانتر از این حرفهایی...
جانم فدات ای مهربان... ای ثامن ضامن