ترجمه ی آزاد
دعای ابو حمزه ثمالی
قسمت هفتم
خدایا!
با اسلام به تو متوسل می شوم
و به حرمت قرآن بر تو تکیه می کنم
و با عشق به پیامبر امی قریشی هاشمی عربی تهامی مکی مدنی
جوار قرب تو را آرزو دارم
به ایمان خو گرفته ام؛ آن را به وحشت بدل نکن
و پاداش مرا پاداش کسانی که غیر از تو می پرستند
و تنها به زبان ایمان آوردند تا جان خود را حفظ کنند
و در همین دنیا به خواسته هاشان رسیدند
قرار نده
که ما، هم با زبان و هم با دل به تو ایمان آوردیم
تا از ما درگذری
پس ما را نیز به خواسته هایمان برسان
و امیدت را در دلمان ثابت گردان
و حالا که ما را هدایت کرده ای
دیگر قلبمان را در تاریکی و گمراهی قرار نده
و رحمتت را نصیبمان کن
که تو بسیار بخشنده ای.
به عزتت سوگند..
اگر هم من را برانی
درگاهت را رها نمی کنم
و دست از سپاست بر نخواهم داشت
چرا که دلم
کرم و رحمت تو را خوب می شناسد...
مگر عبد، کجا می رود جز به سوی اربابش؟
و مخلوق، به کجا پناه می برد جز به آفریدگارش؟
خدایا!
اگر من را به زنجیر بکشی
و لطفت را میان مردم، تنها از من بازداری
و چشم بندگانت را به زشتی های من بگشایی
و به آتشم بیندازی
و بین من و نیکان جدایی بیفکنی
باز هم امیدم را از تو نمی برم
و آرزوی عفوت را رها نمی کنم
و محبتت را از دلم نمی رانم
نعمت های تو
و پرده پوشی هایت در این دنیا را
فراموش نخواهم کرد
مولای من!
محبت دنیا را از دلم بیرون کن
و من را همنشین مصطفی
محمد، خاتم پیامبران
و خاندانش که بهترین خلق تو هستند
قرار بده
مرا به مقام توبه برسان
و با گریه بر خویش یاری ام کن
که عمرم را با آرزوهای دراز
و امروز و فردا کردن
سپری کرده ام
و اینک از خویش نا امیدم
چه کسی بدبخت تر از من خواهد بود
اگر در این شرایط، به خانه ی قبر درآیم؟
قبری که برای خوابیدنم، فراهمش نساخته ام
و با عمل صالح برای آسودنم، فرشش نکرده ام
چرا گریه نکنم؟
که نمی دانم سرنوشتم چه خواهد بود
و می بینم
هوای نفسم را که چگونه فریبم می دهد
و روزگار را که چطور با من بازی می کند
و بال های مرگ را که بر سرم سایه انداخته است
چرا گریه نکنم؟
گریه می کنم بر خروج جان از بدنم
گریه می کنم بر تاریکی خانه ی قبرم
گریه می کنم بر تنگی لحدم
گریه می کنم بر بازخواست های نکیر و منکر
گریه می کنم بر روزی که عریان و خوار از قبر خارج می شوم
و سنگینی اعمالم را به دوش می کشم
گاهی به چپ می نگرم، گاهی به راست..
مردم را می بینم در شرایطی غیر از شرایط خودم
هرکس در گیر کار خویش..
عده ای روسفیدند و خوشحال و خندان
و عده ای با چهره ای غبار گرفته و گرد ذلت برآن نشسته...
مولای من!
تنها تکیه گاه من تویی
و اعتماد من به توست
به تو دل بسته ام
و بر تو توکل می کنم
و به رحمتت چنگ می اندازم
تو، رحمتت را به هر کس که بخواهی می بخشی
و هر کس را که بخواهی به کرامتت هدایت می کنی
فایل صوتی این بخش را اینجا بشنوید .. قبل از آن موسیقی وبلاگ را غیر فعال کنید