اطلاع از بروز شدن
سه شنبه 86 شهریور 6
آقا سلام
تولدت مبارک
چیزی برای پیشکش ندارم
می شناسی مرا ..
می دانی که دلم تنگ است ... می دانم
می بینی مرا .. آری
هوایم را داری ... نگرانم هستی
آری ... می دانم
همه ی این ها را می دانم
پس چرا من ... من
نـ .. نمی ... نمی شنـ ...
وای ... جرأت ندارم بگویم
نمی .. شنا..
بگذار بگویم
نمی شناسمت ... چرا
دلم برایت تنگ نمی شود ... چرا
نمی بینمت
احساست نمی کنم
زندگی بدون تو
برایم سخت نیست
چرا ...
گمشده ام نیستی
چرا ؟؟؟؟
***
دیشب ..
یکی را که دوست دارم
و منتظرش بودم
کمی دیر کرد
آشفته شده بودم
صد بار در را باز کردم
مدام نگاهم به کوچه بود
ثانیه ها را تک به تک می شمردم
ولی تو ... آقا
دیر کرده ای
خیلی دیر ...
اما چرا آشفته نیستم
بی تو
ثانیه ها را که ... هیچ
سال ها را ... حتی نمی شمارم
شب و روز را
چه راحت سپری می کنم
فقط
شعار می دهم
عشقت را
انتظارت را ..
***
چرا پدر و مادرم را
در لحظه لحظه ی زندگی
حس می کنم
چرا دوستانم را
یک هفته که نبینم ..
دلم تنگ می شود
اما ترا ..
فقط روز های جمعه ...
حس که ... نه
سعی می کنم حس کنم
آن هم از سر تکلیف ...
از سر همرنگی با جماعت ..
ترا ..
فقط نیمه ی شعبان
چون یک نسیم ... زودگذر
و بعد ...
دوباره ... بی تو بودن را ادامه می دهم
آقا... کمکم کن
می خواهمت
و می خواهم که بخواهمت
می خواهم ...
دستم را بگیر
عشقم باش .. عشق من
***
و باز هم ...
تولدت مبارک
گفتم که چیزی برای پیشکش ندارم
کاش دلم را ...