اطلاع از بروز شدن
سه شنبه 92 شهریور 5
این خبر مربوط به دوسال پیش است ولی من امروز آن را دیدم و از بس خندیدم خواستم شما هم شریک این خنده باشید... جالب است این دختر خانم محترم تازه اعتراض هم کرده که همین مسایل است که باعث میشود ما جوانها دین گریز شویم... خدایی این شرایط رو با دقت بخوانید مخصوصاً بندهای 6 و 10 و 11 و 13 و 14 و 15 و همهش را
خانمی نظر آیتالله مکارم شیرازی را نسبت به شروط مورد علاقهی خود برای عقد ازدواج جویا شده و برای ایشان نوشته است:
بنده از اینترنت شرایطی را در مورد ازدواج دیدم که خیلی خوب و عادلانه(!!!) هم بود و من از آنها پرینت گرفتم و به دوستانم هم نشان دادم و آنها هم تایید کردند که شرایط بسیار خوبی است و میتواند برای دختری که قصد ازدواج دارد بسیار مفید باشد برای همین با خواستگارم مطرح کردم و او هم پذیرفت ولی وقتی رفتیم محضر، محضردار که یک روحانی هم بود گفت اکثر اینها شرایط خلاف شرع هستند و به درد نمیخورند و حتی به تمسخر گفتند که شاید هر کس اینها را نوشته قصد دست انداختن خانمها را داشته است، من خیلی ناراحت شدم. واقعاً همین مسایل است که باعث میشود ما جوانها دینگریز شویم. چرا نباید به شرایط مورد توافق طرفین احترام قایل شد؟من شرایط را هم برایتان ارسال میکنم و از شما خواهش دارم که مرا راهنمایی فرمایید. از لطف شما هم ممنونم
1- زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل به غیر داد تا زوجه در هر زمانی که بخواهد از جانب زوج اقدام به متارکه کرده و خود را از علقه زوجیت رها سازد به هر طریق اعم از بذل یا اخذ مهریه.
2- زوج به زوجه وکالت بلا عزل داد تا هر زمان خواست مهریه را به هر میزان که خواست افزایش دهد.
3- زوجه اجازه دارد هر زمان اراده نمود به خارج از کشور مسافرت نموده و نیازی به اجازه مجدد زوج نباشد چه برای اخذ یا تمدید یا تجدید گذرنامه و این اجازه دائمی است.
4- زوجه حق ادامه تحصیل را تا هر مرحلهای که لازم بداند خواهد داشت در هر مکان و محلی که ایجاب کند .
5- زوج، زوجه را در انتخاب هر شغلی که مایل باشد و در هر محلی که صلاح بداند مخیر مینماید.
6- زوج مکلف است هنگام جدایی اعم از اینکه متارکه به درخواست زوج باشد یا به درخواست زوجه، کلیه دارایی خود را اعم از منقول و غیر منقول و وجوه نقدی بلا عوض به زوجه منتقل نماید.
7- حق انتخاب مسکن و تعیین کشور و شهر یا محل آن با زوجه خواهد بود.
8- حضانت فرزندان بعد از طلاق مطلقاً با زوجه است و در صورت خروج از کشور نیز نیازی به اذن پدر نخواهد بود.
9- اختیار زمان بچهدار شدن مطلقاً در اختیار زوجه خواهد بود.
10- نزدیکی و تمکین در اختیار زوجه بوده و هر زمان که اراده نمود زوج مکلف به همبستری با زوجه خواهد بود.
11- اگر احیاناً تقاضای همبستری از سوی زوج باشد زوج باید قبلاً مبلغی (که از سوی زوجه تعیین می شود) به شماره حساب زوجه واریز نماید با این حال زوجه در نزدیکی مخیر بوده و این امر موجد هیچ حقی هم برای زوج نخواهد بود.
12- زوج به هیچ عنوان حق طلاق زوجه را نخواهد داشت.
13- زوج پس از متارکه به هیچ عنوان حق ازدواج را نخواهد داشت اعم از نکاح دائم یا نکاح منقطع.
14- زوجه هر وقت مصلحت بداند می تواند زوج را تنبیه بدنی نماید و زوج حق هر گونه اعتراض بعدی را در این خصوص از خود سلب و ساقط مینماید.
15- زوج مکلف به انجام کلیه کارهای منزل بوده و در موقع جدایی نیز حق درخواست اجرت المثل را از این حیث نخواهد داشت.
16- زوجه هر گونه که مقتضی و صلاح بداند در برقراری ارتباط با دیگران مخیر بوده و زوج حق هر گونه اعتراض بعدی را از خود سلب و ساقط مینماید.
17- درخصوص تربیت اولاد زوجه هر گونه صلاح بداند اقدام خواهد نمود و زوج حق دخالت در این خصوص را نخواهد داشت.
18- ریاست خانواده با زوجه خواهد بود.
19- زوجه شرط نمود که زوج ضمن اطاعت کامل از زوجه از والدین ایشان نیز تبعیت کامل داشته باشد.
20- زوجه شرط نمود عند اللزوم نفقه والدین ایشان نیز با زوج باشد.
21- حق رجوع بعد از طلاق با زوجه خواهد بود.
22- نفقه زوجه علاوه بر مصادیق قانونی که عبارت از تهیه مسکن و البسه و خوراک و هزینه های بهداشتی و دارویی میباشد شامل کلیه تفریحات زوجه نیز از قبیل مسافرت خارج از کشور و غیره خواهد بود و میزان نفقه نیز توسط زوجه بدون لحاظ کردن وضعیت مالی زوج تعیین خواهد شد.
پاسخ آیتالله مکارم شیرازی:
فکر میکنیم آنچه نوشتهاید، منظورتان مزاح و شوخی بوده. هیچ بردهای هم در دوران بردگی دارای چنین محدودیتی نبوده و اگر زوجی را پیدا کنید که زیر بار این شرایط برود حتما باید او را به طبیب روانی معرفی کنید.
پ ن: روی فمنیستات محترمات مخاطب این وبلاگ سفید گشت بسی...
جمعه 92 مرداد 11
این متن را یکی از فمینیستات محترمات برایم فرستاده و البته اندکی تغییر در عبارات کار من است:
یک سازمان تروریستی دنبال فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی میگشت. انتخاب چنین فردی محرمانه و در عین حال بسیار مشکل بود. تستهای بیشماری از داوطلبان گرفته میشد و سوابق آنها به طور تمام عیار مورد بررسی قرار میگرفت.
پس از آزمایشهای متعدد و آموزشهای لازم، از میان تمام داوطلبان، دو مرد و یک زن مناسب این کار تشخیص داده شدند که پس از تستهای نهایی فقط یک نفر از میان آنها انتخاب و استخدام میگردید. در روز مقرر، مامور مربوطهیکی از این سه نفر را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحهای به او میداد گفت: باید برای ما ثابت شود که تو تحت هرگونه شرایطی، همهی دستورات ما را اطاعت میکنی. بنابراین وارد این اتاق شو و همسرت را که روی صندلی نشسته است بکش.
مرد نگاهی وحشتزده به او کرد و گفت:حتماً شوخی میکنید، من هرگز نمیتوانم به همسرم شلیک کنم.
مامورنگاهی به او کرد و گفت: مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستی. بنابراین همسرت را بردار و به خانه برو.
سپس مرد دوم را مقابل همان در برد و در حالیکه اسحه را به او میداد، همان مطلب را تکرار کرد. مرد دوم کمی بهتزده به او نگاه کرد، اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت: من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم. آخر او همسر من است...
ماموران سنجش او را نیز رد کردند و گفتند: همسرت را بردار و به خانه برو.
حالا تنها خانم شرکتکننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و اسلحه را به او دادند: ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت میکنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است.. این اسلحه را بگیر و وارد اتاق شو و او را بکش.
زن اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنکه در اتاق بسته شود، صدای شلیک 12 گلوله یکی پس از دیگری بلند شد. بعد از آن سر و صدای وحشتناک جیغ و کوبیده شدن به در و دیوار و ... در اتاق راه افتاد. چند دقیقه بعد همه جا ساکت شد. آنگاه در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر در حالی که لباسهایش را میتکاند، خارج شد و با اعتراض به ماموران مربوطه گفت: شما باید میگفتید که گلولهها مشقی است... من مجبور شدم آنقدر با صندلی او را بزنم تا بمیرد!!!!!
چهارشنبه 89 دی 1
با یکی از بانوات محترمات کلکلی آشکار در جریان بود.. بدجنسانه او را نصیحت میکردیم که اینقدر به خودتان مغرور نباشید و دنیا را ساده نینگارید.. باید ششتا چشم دیگر هم قرض کنید و در آنِ واحد مراقب همهی پیرامونتان باشید تا دچار سقوط و اسیر دامهای روزگار نشوید.. او در یک مقابلهی جدی با جماعت ذکور گفت: این شما آقایون هستید که به وسایل اضافی و لوازم جانبی نیاز دارید.. ما جماعت اناث مولتی ورکینگ هستیم (یه چیزی تو مایهی همون مولتی مدیاست دیگه) و نیازی به چشم اضافه نداریم.. زیرا با همین دو چشم نیز همهی اطرافمان را میپاییم..
عرض کردم:یعنی یه چیزی تو مایهی آفتاب پرست که چشمش 360 درجه میچرخد..؟
و اینچنین بود که جیغشان همه جا را بنفش کرد..
امان از دست این فمینیستات محترمات..
چهارشنبه 89 مهر 21
تابناک نوشت چاقی زنی همسرش را کشت.. و ننوشت زنی با چاقی همسرش را کشت..
خب احتمالا همین که چاقی او شوهرش را کشته معنایش این است که آلت قتل عمدی استفاده نشده.. و بهترین دلیل بوده که نتونن به حکم قتل اعدامش کنند وگرنه اعدامش میکردند و مینوشتند زنی با چاقیاش همسرش را له و لورده کرد..
قابل توجه فمینیستهای محترمات!! و آنهایی که همه جور زورآزمایی با مردان را تجربه کردهاند جز زور بازو را.. آنهایی که میخواهند قویتر از مردانشان باشند تا عنداللزوم!! انتقامهای جانانهای بگیرند که گوشهی منشور حقوق بشر هم لکه دار نشود.. رژیم غذایی را رها کنید و تا می توانید چاق شوید..
روشی بدون خونریزی و کاملا مسالمتآمیز.. به دور از هرگونه خشونت و رفتارهای عصبی.. آرامش را در چهرهی طرف نگاه کنید..اگر هم چاقی براتون امکان پذیر نیست یه کاری کنید که بنویسند: چاقوی زنی همسرش را کشت و ننویسند زنی با چاقو همسرش را کشت..
چهارشنبه 89 اردیبهشت 22
بعد از کلاس، یکی از دانشجویان با چادر و روسری و بدون کمترین آرایشی کنار میزم آمد. یک مشورت و سوال کاملا شخصی داشت. میگفت در خانهای زندگی میکند که اصلا حجاب معنا ندارد و نماز هم خوانده نمیشود. میگفت به خاطر ملامت و توبیخ مادرش، مجبور است چادرش را قایم کند و پس از آنکه با مانتو از خانه بیرون آمد و از محدودهی دید خانواده دور شد آن را سر کند. میگفت بعضی جاها که با خانواده میرویم مادرم میگوید: چرا مانتوی گشاد و بلند پوشیدهای؟ چرا روسریات..
شاید در نگاه اول این ماجرا ملال آور و دلگیر کننده باشد اما صمیمانه بگویم که من از این اتفاقها خوشحالم.. احساس میکنم که نسل جدید ما دارد به انتخاب حجاب اصیل روی میآورد.. امروز و رفتهرفته بچههای روشن و آگاه دارند خودشان حجاب واقعی خود را انتخاب میکنند.
دختران ترکیه که به خاطر اجبار به برداشتن حجاب گریه میکنند
خیال نکنید که با دیدن همین یک نمونه، فوری به نتیجه رسیدهام و نتیجه گیری نکنید که با یک مویز یا یک قوره دچار گرمی و سردی میشوم.. نه.. نمونههای بسیاری را دیده و شنیدهام.. همین پریروز در جلسهی نقد شعرمان، خانمی که همیشه با مانتو وشلوار و موهای از روسری بیرون زده میآمد و گاهی آرایشکی هم داشت، با چادر و بدون کمترین آرایشی آمده بود. دلیلش را که پرسیدیم گفت: دخترم من را قانع کرد که چادر بپوشم.. مدتی بود که دخترم با من صحبت میکرد تا اینکه دیگر در مقابل منطقش کم آوردم. دخترم میگفت تو که به خدا اعتقاد داری چرا همهی دستورهایش را گوش نمیکنی؟ تو که نماز میخوانی چرا همهی احکام الهی را رعایت نمیکنی؟ تو که قرآن میخوانی چرا حکم جلباب و آیات حجابش را نمیخوانی؟
در جلسهی دیگری، دختری همجلسهای ماست که هرچند با مانتو شلوار است ولی بسیار سنگین و معقول رفت و آمد میکند و در طول تقریبا دوسال آشناییام با وی حتی یک بار ندیدم که ذرهای از موهایش پیدا باشد یا آرایشی حتی خفیف داشته باشد. اما مادر همین دختر باوقار، مثل دخترهای امروزی با موها و تیپی تقریبا فشن رفت و آمد میکند که در کنار دخترش، انگار این دختر است و او مادر..
البته عکس آن هم بسیار وجود دارد که مادر چادری باشد و دخترش شبیه هنرپیشههای هالیوودی که فقط یک روسری یا شال بر سر انداخته است. اتفاقا این روال در زمانهی ما بسیار طبیعی و عادی شده بود.. یعنی خیلی وقتها در کوچه و خیابان یا حتی در منازل و میهمانیها یک خانم را با مادر و دخترش، یعنی سه نسل را در کنار هم، اما هرکدام به شکلی ببینیم. مادر بزرگ چادر بر سر؛ دخترش با مانتو شلوار و دختر دختر (یعنی نوه) با تیپهای مثلا امروزی و موهای بیرون ریخته و مانتوهای کوتاه و تنگ و..
در اینکه دلیل این تغییر شیوهی حجاب و بروز رفتارهای غیر دینی و غیر سنتی چه بوده است حرف بسیار است. کاری به این نداریم که یکی از بزرگترین آموزشگاههای بدحجابی و تحقیر چادر و حجاب برتر، تلویزیون و سینمای جمهوری اسلامی است.. سینما که کلا از دست رفته است؛ اما تلویزیون هم به نظر میرسد که در دست برنامهریزانی یا لجوج و یا غیر متوجه است. تبلیغ اشرافیگری، مصرفگرایی، ضد ارزشها، ابتذال در مراودات، و بالاخره ترویج این نکته که توسعه، رفاه و شخصیت اجتماعی و در بیچادری است و چادر نماد تحجر و عقب افتادگی و عدم شخصیت اجتماعی و حتی کلفتی در خانههای مردم است در ساختار برنامههای تلویزیون جمهوری اسلامی موج میزند.
جمعه 87 آذر 15
ما به مردها گفتیم: می خواهیم مثل شما باشیم.
مردها گفتند: حالا که این قدر اصرار می کنید، قبول !
و ما نفهمیدیم چه شد که مردها ناگهان این قدر مهربان شدند. وقتی به خود آمدیم، عین آن ها شده بودیم. کیف چرمی یا سامسونت داشتیم و اوراقی که باید به آن رسیدگی می کردیم و دسته چک و حساب کتاب هایی که مهم بودند.. با رئیس دعوایمان می شد و اخم و تَخم اش را می آوردیم خانه سر بچه ها خالی می کردیم. ماشین ما هم خراب می شد، قسط وام های ما هم دیر می شد.. دیگر با هم مو نمی زدیم. آن ها به وعده شان عمل کرده بودند و به ما خوشبختی های بی پایان یک مرد را بخشیده بودند. همه کارهایمان مثل آن ها شده بود فقط، نه! خدای من! سلاح نفیس اجدادی که نسل به نسل به ما رسیده بود، در جیب هایمان نبود. ما پنبه ای که با آن سر مردها را می بریدیم، گم کرده بودیم.. همان ارثیه ای که هر مادری به دخترش می داد و خیالش جمع بود تا این هست، بر مردش سوار است. آن گلوله الیافی لطیفی که قدیمی ها به اش می گفتند عشق، یک جایی توی راه از دستمان افتاده بود. یا اگر به تئوری توطئه معتقد باشیم، مردها با سیاست درهای باز نابودش کرده بودند. حالا ما و مردها روبه روی هم بودیم. در دوئلی ناجوانمردانه؛ اما مهارتی که با آن مردهای تنومند را به زانو درمی آوردیم، دیگر در عضله های روحمان جاری نبود.
سال ها بود حسودی شان می شد. چشم نداشتند ببینند فقط ما می توانیم با ذوقی کودکانه به چیزهای کوچک عشق بورزیم. فقط و فقط ما بودیم که بلد بودیم در معامله ای که پایاپای نبود، شرکت کنیم. می توانستیم بدهیم و نگیریم. ببخشیم و تنها از خودِ بخشیدن کیف کنیم. بی حساب و کتاب دوست بداریم. در هستی، عناصر ریزی بودند که مردها با چشم مسلح هم نمی دیدند و ما می دیدیم.
زنانگی فقط مهارت آراستن و فریفتن نبود. قدیم ها بعضی از ما این را می دانستیم. مادربزرگ من زیبایی زن بودن را می دانست. وقتی زنی از شوهرش و از بی ملاحظگی ها و درشتی های شوهرش شکایت داشت و هق هق گریه می کرد، مادر بزرگ خیلی آرام می گفت: مرد است دیگر.. و از مرد بودن مثل عیبی حرف می زد که قابل برطرف شدن نیست. مادربزرگ می دانست مردها از بخشی از حقایق هستی محروم اند. لمس لطافت در جهان، در انحصار جنس دوم است و ذات جهان لطیف است.
مادربزرگ می گفت کار زن ها با خدا آسونه. مردها از راه سخت باید بروند. راه میان بری بود که زن ها آدرسش را داشتند و یک راست می رفت نزدیک خدا. اما انگار این آدرس را هم همراه سلاح قدیمی مان گم کردیم.
به هر حال، ما الان اینجاییم و داریم از خوشبختی خفه می شویم. رئیس شرکت به ما بن فروشگاه سپه داده و ما خیلی احساس شخصیت می کنیم. ده تا نایلون پر از روغن و شامپو و وایتکس و شیشه شور و کنسرو و رب و ماکارونی خریده ایم و داریم به زحمت نایلون ها را می بریم؛ همراه با بقیه همکارهای شرکت که آن ها هم بن داشته اند و خوشبختی.. داریم غیبت رئیس کارگزینی را می کنیم و ادای منشی قسمت بایگانی را درمی آوریم و بلندبلند می خندیم و بارهایمان را می کشیم سمت خانه. چقدر مادربزرگ بدبخت بود که در آن خانه می شست و می پخت. حیف که زنده نماند ببیند ما به چه آزادی شیرینی دست یافتیم. ما چقدر رشد کردیم.
افتخارآمیز است که ما الان، هم راننده اتوبوس هستیم هم ترشی می اندازیم. مهندس معدن هستیم و مربای انجیرمان هم حرف ندارد. هوراااااااا ما هر روز تواناتر می شویم. مردها مهارت جمع بستن ما را خیلی تجلیل می کنند. ما می توانیم همه کار را با همه کار انجام دهیم. وقتی مردها به زحمت بلدند تعادل خودشان را ایستاده توی اتوبوس حفظ کنند، ما با یک دست دست بچه را می گیریم با دست دیگر خریدها را، گوشی موبایل بین گردن و شانه، کارهای اداره را راست و ریس می کنیم. افتخارآمیز است.
دستاورد بزرگی است این که مثل هم شده ایم. فقط معلوم نیست به چه دلیل گنگی، یکی مان شب توی رختخواب مثل کنده ای چوب راحت می خوابد و آن یکی مدام غلت می زند، چون دست و پاهایش درد می کنند. چون صورت اشک آلود بچه ای که تا ساعت پنج توی مهد کودک مانده هی می آید پیش چشمش... وقتی که همه رفته اند و سرایدار مجبور شده بعد از رفتن مربی ها او را ببرد پیش بچه های خودش.
آری.. نیمه گمشده، شب ها خواب ندارد و می افتد به جان زن. مرد اما راحت است، خودش است. نیمه دیگری ندارد. زن گیج و خسته تا صبح بین کسی که شده و کسی که بود، دست و پا می زند.
مادربزرگ سنت زده و عقب افتاده من کجا می توانست شکوه این پیروزی مدرن را درک کند؟ ما به همه حق و حقوقمان رسیده ایم.زنده باد تساوی
پ ن 1: تشکر می کنم از دوستی که این را برایم میل کرد.. خود او هم زن است.. اندکی البته تصرف جزئی در متن کردم با عذر خواهی از نویسنده اصلی که نمی دانم کیست.. البته کاش یک مقدار هم از تاثیر این تساوی در تربیت بچه ها و آینده ی آنان می نوشت..
پ ن 2: صبح های زود که سرکار می روم دلم به حال کودکان کوچولویی می سوزد که بالاجبار از خواب بیدار شده ه اند، در این زمستان سرد از رختخواب گرم به زور بیرون آورده شده اند و کلی لحاف پیچ شده اند که سرما نخورند و دنبال مامان راه افتاده اند تا به مهد کودک بروند که مامان جان برود سر کار.. خیلی وقت ها کم می ماند به حالشان گریه کنم..
پ ن 3: در اینکه اضطرار است یا چشم و هم چشمی و یا احساس شخصیت اجتماعی.. حرف زیاد است.. بگذریم.. اما در صورت اضطرار، با این هزینه ایاب و ذهاب و مهد کودک و .. چقدر مگر برای آن اضطرار می ماند؟ نمی دانم...
شنبه 86 بهمن 20
اگر فردا پس فردا دیدید یا شنیدید که در شناسنامه ی یک تبعه ی انگلیسی، در جای نام پدر، اسمی زنانه نوشته شده است، تعجب نکنید و خیال نکنید اشتباهی رخ داده است؛ زیرا از نظر قانون انگلستان زن ها هم می توانند پدر شوند..
با قانونی شدن ازدواج همجنس بازان در بعضی از کشورهای غربی، دیگر زناشویی مفهوم اصیل و الهی خود را از دست داده و تبدیل به شویاشویی یا زنازنی شده است.
قانون جدید برای رفاه زنان هم جنس باز و ارضای حس مادر شدن ( !!! ) آنان که طبیعتا در ازدواج با همجنس خود نمی توانند صاحب اولاد شوند، تدوین شده است.
بر اساس این قانون، وقتی یکی از دو زنی که با هم ازدواج کرده اند، نطفه را از بانک اسپرم زنده، هدیه می گیرد و در رحم خود می پروراند، به عنوان مادر شناخته می شود و از حقوق مادری برخوردار می گردد و آن یکی به عنوان پدر، دارای حقوق و تکالیف پدری می شود تا هنگام اختلاف در موارد قیمومیت، حضانت و سایر حقوق و تکالیف، وضعیت روشن باشد.
البته این قانون تنها در میان زنان هم جنس باز، موضوع را مثلاً حل و فصل ( !!! ) کرده است و اجرای چنین طرحی برای مردان هم جنس باز امکان پذیر نیست. زیرا رحمی وجود ندارد که محل پرورش جنین قرار گیرد و چنانچه بخواهند ار اسپرم پلیدشان هم استفاده شود، باید در رحم زن دیگری جای بگیرد که ربطی به این خانواده ندارد.
بنابراین به زودی شاهد اعتراضات گسترده ی مردان هم جنس باز خواهیم بود تا این آدم ها ( !!! ) ی کثیف و دور از خدا که دوست دارند حیوان باشند اما دنبال قانونی برای انتظام زندگی حیوانی می گردند، بفهمند که هر کار بکنند نمی توانند قانونی شامل و جامع وضع کنند که جای قوانین مترقی خداوند که بر مبنای فطرت پاک، وضع شده است را بگیرد.
پنج شنبه 86 آذر 15
سلام
این هم دوتا نوشته ی دخترانه که در یکی از جلسات به دستم رسید
من جواب سؤال اول را پیشترها در یک پست داده ام
بقیه ش با شما .. راستی چرا ... ؟
البته از بدی خط ایراد نگیرید .. من که به این بنده های خدا حق می دهم که سعی کنند خطشان را عوض کنند
پ ن ـ برای سه چهار روز نیستم .. یک مسافرت کاری به شیراز... اگه نتونستم سر بزنم دلیلش همینه..
چهارشنبه 86 شهریور 14
پوشش زنان محجبه ، مد روزاروپا
پوشش زنان مسلمان و محجبه، مورد توجه زنان اروپایی قرار گرفته و تبدیل به مد روز شده است. نوع پوشش زنان محجبه درجوامع اروپایی، محیط کار و مهمانی ها توجه بسیاری ازشیک پوشان را به خود جلب کرده وتبدیل به مد روز اروپا شده است.
زنان مسلمان که اکثر آنها از قشرجوان این کشورها هستند با انتخاب شلوار، لباس های بلند و روسری های رنگی توانسته اند علاوه برمعرفی حجاب به عنوان نمادی از هویت اسلامی و شخصیت والای انسانی، پوشش کامل خودرا به نوعی مد روز تبدیل کنند.
بنا به گزارش رویترز، علت اصلی تمایل زنان اروپایی به لباس های زنان محجبه و مسلمان این است که این لباسها درعین زیبایی از سادگی نیز برخوردار است و چهره ای نجیب ، پاک ومعصوم ازبانوان را به نمایش می گذارد.
برخی از دولتمردان کشورهای اروپایی از همه گیر شدن این گونه مدها ابراز نگرانی کرده اند.
پ ن1 ـ اصلا تعامل و تبادل فرهنگی به همین می گویند.. آنها از ما یاد می گیرند و ما از آنها... مگه بده؟
پ ن2 ـ ما اگه نخواهیم چهره ای نجیب، پاک و معصوم از بانوانمان به نمایش بگذاریم .. به شما چه ؟
پنج شنبه 86 خرداد 10
سلام دوستان ... سلام سرکار خانم مریم
شما و دوست دیگری به نام فریده -- که آدرس وبلاگش را ننوشته بود -- خواسته بودید که در مورد آدم و حوا بیشتر بنویسم و پاسخ این سؤال که آیا واقعاْ شیطان حریف آدم نشد و برای وسوسه ی او ، اول حوا را فریفت و سپس از طریق حوا و به وسیله ی او ، آدم را فریب داد؟
زن ، باعث انحراف مرد ؟
همان طور که در کامنت همان پست مربوطه نوشته بودم این مطلب هر چند در بعضی از کتاب ها و ادبیات دینی ( ادیان مختلف ) آمده است اما یک مطلب خرافی و غیر قابل قبول است که شیطان نمی تواند مستقیماً در مرد نفوذ کند و لذا از طریق زن ، او را می فریبد.
دلیل عقب ماندگی زنان در تاریخ
به نظر می رسد که همین باور است که باعث شده زنان از دیرباز و قرن های طولانی ، در گوشه ی عزلت زندانی باشد و از انواع حقوق شخصی و اجتماعی خویش محروم بماند. جالب تر این که بسیاری از زنان، خود نیز تا امروز بر بر این اعتقاد هستند و به خاطر همین اعتقاد ُ جرأت ابراز وجود ندارند و نه تنها جرأت چنین کاری ندارند که اصلا خود را شایسته ی ابراز عقیده نمی بینند، چون خود و هم جنسان خود را شیطان کوچک می شمارند و موجب تباهی و فساد جوامع بشری.
آری ... بر اساس همین آموزه هاست که علاوه بر مردان ، گاهی خود زنان نیز بر این باورند که زن از اصل عنصر گناه است و هیچ گناهی صورت نمی گیرد مگر آنکه پای زنی در میان است. یعنی حتی قتل، دزدی، جنگ و انواع بزه های اجتماعی که توسط مردان صورت می گیرد ، نیز ریشه در وسوسه ها ی یک زن یا به خاطر تصاحب او دارد.
آیا واقعا زن عنصر گناه است؟
اجازه بدهید اینجا به نقل عین عبارات متفکر و اسلام شناس واقعی یعنی استاد شهید مرتضی مطهری از کتاب " نظام حقوق زن در اسلام " بپردازم. وی می نویسد:
... می گویند : شیطان مستقیما در وجود مرد راه نمی یابد و فقط از طریق زن است که مردان را می فریبد. شیطان زن را می فریبد و زن مرد را. می گویند: آدم اول که فریب شیطان را خورد و از بهشت سعادت بیرون رانده شد، از طریق زن بود. شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را ..
دیدگاه قرآن و اسلام
او سپس به نقد این نظریه می پردازد و می نویسد:
قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده ولی هرگز نگفته که شیطان یا مار، حوا را فریب داده و حوا آدم را. قرآن نه حوا را مسئول اصلی معرفی می کند و نه او را از حساب خارج می کند. قرآن می گوید به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از میوه های آن بخورید. قرآن آنجا که پای وسوسه ی شیطان را به میان می کشد، ضمیرها را به شکل " تثنیه " می آورد و می گوید: « فوسوس لهما الشیطان » شیطان آن دو را وسوسه کرد. « فدلاهما بغرور » شیطان آن دو را به فریب راهنمایی کرد. « و قاسمهما انی لکم من الناصحین » یعنی شیطان برای هر دو سوگند یاد کرد که جز خیر آنها را نمی خواهد.
به این ترتیب قرآن با یک فکر رایج آن عصر و زمان که هنوز هم در گوشه و کنار جهان بقایایی دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از این اتهام که عنصر وسوسه و گناه و شیطان است، مبرا کرد ...