اطلاع از بروز شدن
پنج شنبه 88 فروردین 13
می گویند به وطن میرویم.. اما کی باور میکند که وطن همانجاست که تا حالا بودهای..
کی باور میکند که تازه حالا به غربت آمدهای.. کی باور میکند که تازه غریب شدهای.. کی باور میکند مگر کسی که طعم تنفس در دیار آشنا را تجربه کرده باشد؟ مگر کسی که روبروی قبةالخضراء سلام پیامبر را شنیده باشد.. مگر کسی که بوی بهشت را در روضةالنبی استشمام کرده باشد.. مگر کسی که جای پای فاطمه را در بقیع و اطراف آن دیده باشد.. مگر کسی که مناجات امیرمومنان را در غروب نخلستان مسجد شیعیان مدینه زمزمه کرده باشد.. مگر کسی که از عمق وجود بر مظلومیت شیعه گریه کرده باشد.. مگر کسی که آرامبخش ترین سجدهی زندگی اش را در مقابل کعبه تجربه کرده باشد.. مگر کسی که هنوز به هرطرف که برمیگردد آن خال مشکین صفحهی خلفت را میبیند.. مگر کسی که دلش هنوز روی سنگفرشهای سفید آن دیار زیر دست و پای زایران مانده باشد.. دلی که لحظه به لحظه بیشتر میشکند تا بیشتر اوج بگیرد..
پ ن 1: و در دفتر خاطرات بچههایی که میخواهند جملهای برایشان بنویسی چنین می نویسی: خوشحالم که در این سفر پر از رمز و راز با شما همسفر بودم و البته در خدمت شما.. درک شهد شیرین بندگی حضرت حق و طواف در مطاف کعبهی دلدادگی و عاشقی و نیز زیارت مزار پاکان روزگار و خاصان پروردگار در مدینةالنبی چیزی نیست که به راحتی نصیب هرکسی آن هم در این سن و سال بشود.. قدر این توفیق را در تمام زندگیات بدان تا عطر و رنگ خدا همواره در مشام جانت جریان داشته باشد..
پ ن 2: دوتا اساماس.. اولیش مال یکی از بچههای عمرهی سیزده بهدر.. مدینه:
دست کوتاه ز دامان گل و پا در گل ... حال خار لب دیوار گستان دارم
از اینکه دعایمان می کنید سپاسگزارم و خدا را شاکر..
و یکی هم از بچه های امسال یعنی بچههای سال تحویل.. مدینه در اولین روزی که به کشور آمدیم:
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای ... من در میان جمع و دلم جای دیگر است
در حسرت یک نفس کشیدن در مسجدالحرامم.. دعامون کنید
پ ن 3: به هرحال آمدهایم فعلا.. هرچند دلمان هنوز آنجاست.. و جای همه ی دوستان را خالی کردیم .برای همگی تان از صمیم دل دعا کردیم..