سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 264
بازدید کل: 1381920
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



خدایی شدن

سه شنبه 87 شهریور 26

در ابتدای جلسه ی هفته ی گذشته ی هم اندیشی جوانان، سرکار خانم مرکباتی پرسید: چه کار باید کرد که بعد از خداشناسی به خداباوری و عشق الهی دست پیدا کنیم؟
در تبیین این سوال باید عرض کنم که وقتی ما منطقاً ً و با تکیه بر عقل و فلسفه تسلیم شدیم و خدای خالق یکتا را پذیرفتیم؛ حالا بعدش چی؟ چگونه می توان به شهود عرفانی رسید و عشق الهی را تجربه کرد؟ با توجه به این مطلب که فرق عرفا با فلاسفه این است که عرفا به شهود رسیده اند یعنی خدا را می بینند؛ اما فلاسفه با عقل و دو دوتا کردن خدا را شناخته اند. 
 
هریک از دوستان مطلبی گفتند و پاسخ های درخوری ارائه کردند. در میان پاسخ ها اشاره ای به این بود که دین، انسان را در جعبه ای محدود به نام "اوامر و نواهی دینی" قرار می دهد که اگر ما حاضر شدیم در این جعبه قرار بگیریم می توانیم به چیزهای بهتر که همان عشق الهی است دسترسی داشته باشیم.

بعد از بحث و بررسی مفصل دوستان، من هم چند جمله ای اضافه کردم:

                                                                    
این تعریف درستی از دین نیست که بگوییم دین انسان ها را در یک جعبه قرار داده که دور و بر خودشان را نبینند. دین ارتباط با اشیا و افراد و کارها را در چهارچوب قرار می دهد. بنابراین بهتر است بگوییم خط کش نه جعبه! چون از نظر دین، هر چه را می خواهی می توانی بچشی اما قبلش باید با این خط کش سنجیده  بشود. این خط کش شاید محدودیتی باشد اما با ترک لذت های زودگذر دنیایی به لذت های بالاتری می رسیم. علت اینکه این محدودیت ها برایمان سنگین است فقط به خاطر درک نکردن آن لذت برتر است و بس.

آقای کمالی یکی از راه های آن را "زیبا نگاه کردن" به نظام خلقت مطرح کرد. فکر می کنم بعضی از دوستان از این تعبیر ایشان برداشت دیگری داشتند. دقت کنیم که منظور آقای کمالی "به چیزهای زیبا نگاه کردن" نیست بلکه منظورشان زیبا نگاه کردن به همه ی خلقت است حتی آنچه از نظر ما زشت به نظر می آید. البته شاید این نوع نگاه به خلقت، مقدمه ی عاشق شدن باشد و شاید هم عاشق شدن، مقدمه ی آن است. بدین معنی که آیا باید عاشق شد و به این مرحله رسید و یا اینکه اگر به این مرحله رسیدی عاشق شده ای..
اما به هرحال، منظور از زیبا نگاه کردن به خلقت این است که باید تلاش کرد تا همه چیز را زیبا دید. حتما این داستان معروف را شنیده اید که حضرت عیسی با حواریون به راهی می رفتند که لاشه ی متعفن حیوانی را دیدند. حواریون شروع کردند و نسبت به آن لاشه بد گفتند و هر کدام، یکی از زشتی های آن را بیان کردند. عیسای پیامبر فرمود: عجب دندان های یک دست و سفیدی دارد.
یعنی می توان به هر چیزی حتی اگر زشت هم باشد با نگاهی متفاوت نگاه کرد. روزی خداوند به حضرت موسی می گوید: امشب که به میقات می آیی پست ترین مخلوق مرا هم با خودت بیاور.
حضرت موسی خیلی گشت تا شاید موجودی که پست تر از آن وجود نداشته باشد پیدا کند. از انسان ها نا امید شدند یعنی شاید خیلی از انسان ها از منظر انسان های دیگر، پست می نمودند اما وقتی حضرت به آن ها نگاه می کرد با خود می اندیشید که شاید از نظر خدا پست نباشد. تا اینکه به سگی رسید که هم شل بود و هم کور و هم بیماری داشت. حضرت طنابی دور گردن سگ انداخت و شبانه او را با خود به سمت میقات می برد. در راه با خود اندیشید که نکند این مخلوق خدا، پست ترین موجودات نباشد. به خاطر همین ریسمان از گردن سگ باز و او را رها کرد. وقتی به میقات رسید، خدا فرمود: موسی چه شد؟
حضرت عرض کرد: چیزی نیاورده ام.
خدا فرمود: به عزت و جلالم سوگند اگر آن سگ را به عنوان پست ترین موجودات می آوردی من تو را از پیغمبری عزل می کردم!
باید به نظام مخلوق خداوند زیبا نگاه کرد. در این نظام، خلقت همه جور موجود هست؛ زشت و زیبا اما باید به زشتی ها هم نگاهی زیبا داشت چون اگر به درد یک گوشه ای از آفرینش نمی خورد خدای حکیم آن را نمی آفرید. یعنی درست است که در نظر ما زشت است اما در نظام خلقت، جایگاهی دارد که اگر به دید کلان به آن نگاه کنیم جز زیبایی نمی بینیم. همانطور که حضرت زینب در جواب یزید که پس از واقعه ی عاشورا از او پرسید: اوضاع چگونه است و در کربلا چه دیدی؟
فرمود: ما رأیت الا جمیلا یعنی جز زیبایی هیچ چیزی ندیدم.
این در حالی است که آن حضرت در کربلا 17 محرم خود را از دست داده و همه را شهید کرده بودند. معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف این است که درست است که عده ای از بهترین های خانواده ی من شهید شدند و آن ها را جلوی خودم سر بریدند اما اگر این خواست خدا بوده و از نگاه خداوند دور نبوده است برای من هم زیباست چون خواست الهی بر غیر زیبایی تعلق نمی گیرد..  چه کسی می تواند در این اوج به قضایا نگاه کند جز کسی که خداباور شده باشد و همه چیز را از نگاه خدا و نظام احسن الهی نگاه کند؟
در واقع ما هم باید اینگونه بیندیشیم که اگر پدرم هم مرد بدان معنی است که تقدیر الهی این بوده است. درست است که گریه می کنم اما به خلقت و تقدیر الهی بدبین نیستم. در مقام عاشقی این چیزها مفهومی ندارد..

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم انچه را جانان پسندد