سلام حضور سيد عزيزم برادر مهربانم لحظاتي که در حرم مطهر حضور داشتم به ياد شما و ساير برادران و خواهران ديني ام بودم چه آن زمان که نزديک ضريح مطهر صلوات خاصه حضرت ، زيارت نامه حضرت ، زيارت امين الله و جامعه کبيره را به نيابت شما مي خواندم و آنگونه که حافظ گفت "به جز ولاي توام هيچ نيست دستاويز" شرح دلدادگي تان را اينگونه به حضرت ثامن الحجج عليه السلام عرضه داشتم :
باده از عشقت بنوشانم کميدر برم مولاي من بنشين دميتا تو هستي بيم هيچم نيست نيستدر حضور تو دگر دلدار کيست؟من نخواهم حاجت اي سلطان عشقمن تو را خواهم در اين ميدان عشقبا سلامي راز دل افشا کنمهر چه غير دوست را حاشا کنمآن سلامي را که اسماء خداستگويم و خود گفته ناگفته هاستحال اي مولاي خوبان السلام جاي حرفي نيست ديگر و السلام
و اما بعد من آن زمان 8 يا 9 سالم بود حادثه دلخراشي بود، آنچه يادم مي آد همدلي و همياري مردم ساير نقاط كشور براي ارسال مواد غذايي ، لباس و ... هست اما عمق فاجعه را شما كه از نزديك ديديد بهتر و بيشت مي دونيد. قسمت آخر نوشته تون دل رو مي لرزنونه