سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 59
بازدید دیروز: 36
بازدید کل: 1371437
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



یکسالگی ما

یکشنبه 84 آبان 8

این مطلب را شنبه دهم تیر 1385 ساعت 16:48  در وبلاگ قبلی ام نوشته بودم که امروز به اینجا منتقل شد
 

دهم تیرماه و ما .. یک ساله شدیم..

پارسال بود که به سرمان زد یک وبلاگ راه بیندازیم و به اصطلاح بلاگر بشویم ... دهم تیر ماه بود که آستین بالا زدیم و اینچنین لبگزه متولد شد ..     یعنی چی ؟

اینک یک سال را پشت سر گذاشته ایم .. یک سالی که مثل برق گذشت.. یک سالی که پر بود از فراز و نشیب .. یک سالی که از همه جا گفتیم و از همه جا شنیدیم  ... گفتیم و شنیدیم از دغدغه های تنهایی، دل نوشته های شخصی، مسایل اجتماعی، غم ها و شادی ها و... هزاران کامنت و پست خواندیم و هزاران نیز نوشتیم ..

در این یک سال با تمام گرفتاری هایی که گاه مجال روشن کردن دستگاه هم به آدم نمی دهد، آمدیم و ارتباط مجازی را بهترین نوع تفریح ساعات فراغت و هدفمندترین آن قرار دادیم و البته تفریحی که گاه، شب ها خواب از چشمانمان ربود و به مطالعه و تحقیق و نوشتن و تایپ کردن وادارمان کرد...

در این یک سال دوستان ندیده ی زیادی پیدا کردیم .. دوستانی که بعضی شان چون گذر نسیم آمدند و عطری افشاندند و بعضاً گرد و خاکی بپا کردند و رفتند و دیگر پشت سرشان هم نگاه نکردند .. و دوستان دیگری که ماندگار شدند و هنوز که هنوز است  در فضای خانه ی مجازی مان و مهمتر از آن در سرتاسر خانه ی روحمان، شمیم دوستی و محبت می پراکنند...

به هر حال یک سال گذشت .. و البته سالی دیگر نیز خواهد گذشت .. اما آیا ما توفیق نوشتن و خواندن خواهیم داشت؟ آیا اصلاً هستیم و اگر هستیم آیا سالم هستیم که بنویسیم و بخوانیم و وبگردی کنیم؟ و از همه ی اینها مهمتر خدایمان چه ؟ آیا او این اوقات را از ما خواهد پذیرفت؟ آیا دل به او سپرده ایم که این را نیز در راه خودش بداند و در ازای آن پاداشمان دهد؟ یا اینکه دل را خدای ناکرده، خدای خویش ساخته ایم که

أرأیت الذی اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة فمن یهدیه من بعد الله .. ( جاثیه/۲۳ )  آیا آنکس که هوای نفسش را خدای خود قرار داده است می بینی که خدا از روی علم گمراهش ساخت و گوش و قلبش را مهر کرد و بر چشمانش حجاب افکند ؟ حالا چه کسی غیر از خدا او را هدایت خواهد کرد ..

سخت است نازنین خدایی شدن .. و سخت تر است عزیز خدایی ماندن...