سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 59
بازدید دیروز: 86
بازدید کل: 1371523
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



صیاد شیرازی

چهارشنبه 88 فروردین 26

می‏دانید این روزها سال‏روز شهادت سپهبد شهید صیاد شیرازی است.. آن عزیز  را از زمان زندگی‏اش می‏شناختم.. هرجا می‏دیدمش مشتاقانه بغلش می‏کردم و می‏بوسیدمش تا از معنویت وی، البته در حد قابلیت ناچیز خودم بهره ببرم..
وقتی او را می‏دیدی باورت نمی‏شد که این یک فرمانده‏ی ارشد ارتش اسلام است که صولت و ابهت او لرزه بر جان دشمن می‏اندازد.. دقیقاً مصداق والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم بود..  
یک روز به او گفتم من با شما کار دارم کی می‏توانم شما را زیارت کنم؟ بعد از ظهر دیدم در دفترم باز شد و صیاد شیرازی بسیار متواضعانه وارد اتاقم شد و آن‏قدر با تواضع و ادب نشست که شاید یک زیردست در مقابل رئیسش چنین ننشیند.
اما باید اعتراف کنم که بعد از شهادتش بیشتر شناختمش.. ظرفیت روحی، معنویت، اخلاص و خیلی خصوصیت‏های منحصر به فرد او را بعد از شهادتش شناختم اما حیف که دیگر زمان گذشته بود...
به‏راستی نمونه‏ی کامل شیران روز و عابدان شب بود که بعضی از نزدیکانش کم و بیش با گوشه‏ای از تهجد و عبادتش آشنا بودند.. مهندس امامی داماد آن شهید می‏گفت: شهید صیاد شیرازی سه بار تمام نماز و روزه‏های دوره‏ی عمرش را اعاده کرد.

به خدا قسم عجیب است.. ما چنین کارهایی را تنها در مورد امثال مرحوم آیة الله خوانساری شنیده بودیم اما باورمان نمی‏شد که در یک فرد به‏حسب ظاهر عادی، آن‏هم در این مسئولیت سنگین که شاید از نظر ما به نماز واجب روزانه‏اش هم به زور می‏رسد چنین حالاتی بتوان یافت...  

                                            

دوشنبه‏ی همین هفته سردار اسدی در جلسه‏ای تعریف می‏کرد که در ارتفاعات حاج عمران با صیاد شیرازی بودیم.. شهید جاوید (فامیلش را من فراموش کرده‏ام) روی یکی از ارتفاعات دیگر منطقه، به محاصره‏ی کامل دشمن درآمده بود.. صیاد شیرازی که موقعیت او را خطرناک می‏دید، می‏خواست او به نحوی خود و نیروهایش را از کمند دشمن بیرون بیاورد و به نیروهای خودی بپیوندند.. به خاطر همین در بی‏سیم به او گفت: جاوید جان.. بهتر است که شما دستتان را به دست ما بزنید..
جاوید از آن سوی بی‏سیم گفت: نه جناب سرهنگ.. من دوست ندارم ماجرای احد یک بار دیگر در تاریخ اسلام تکرار شود.. ما اینجا مراقب اوضاع می‏مانیم تا شما دستتان را در دست ما بگذارید..
و چهار شبانه روز مقاومت کرد تا نیروهای خودی توانستند حلقه‏ی محاصره دشمن را بشکنند و به اصطلاح نظامی‏ها الحاق حاصل شود  و  دست در دست جاوید و نیروهایش بگذارند..
بعدها وقتی جاوید شهید شد او را در روستای خودش در حومه‏ی شهرستان فسا دفن کردند. شهید صیاد شیرازی در اولین فرصت ممکن به آن آبادی رفت. در مرکز شهر از ماشین پیاده شد و با پای پیاده و به حالت احترام نظامی و قدم آهسته تمام خیابان‏ها را یکی‏یکی طی کرد تا به مزار آن شهید رسید...

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران...