سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 158
بازدید کل: 1371184
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



بوی یار مهربان ...

دوشنبه 86 مرداد 29

امروز صبح .. ساعت 8:30 ... بیت الرقیه ی تهران..
جای شما خالی .. عجب تشییع جنازه ای بود...
ناراحت نشوید که چرا برای تشییع جنازه گفته ام جایتان خالی ... این تشییع، با همه ی چیزهایی که برایش می گوییم جایتان خالی عوض شدنی نبود ...
باور کنید امروز .. بوی یار غائب حس می شد .. نگاهی عاشقانه کافی بود تا ببینی آن نازنین را..
تعجب ندارد .. وقتی یک عمر در خدمت او باشی... تمام زندگی را زیر سایه ی او سپری کنی .. وجودش را در گوشه گوشه ی رفت و آمدت ببینی .. نمک طعامت را هم از عنایت او ببینی ... آیا می شود او در مراسم تشییع و تدفینت نیاید؟ او که مظهر وفاداری و قدر شناسی است .. می شود مگر ..؟
خوانده بودیم در تاریخ که امام باقر علیه السلام در تشییع جنازه ی یکی از یارانش به نام کثیر شرکت کرد و خود زیر جنازه ی او را گرفت .. تا جائی که عرق از سر و روی مبارکش می ریخت.
اما امروز این را حس کردیم .. بوی مولایمان را استشمام کردیم... گریستیم ... نه برای مردن یک یار عاشق؛ که خوش به سعادتش.. بلکه به شوق آن مهربان...
حس می کردیم می بیند ما را و ما کوریم و نمی بینیمش ... و سرودیم که ای عزیز... مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا
ضجه زدیم که ای مهربان ... ما که غرق تباهی هستیم و معترف که لیاقت حضور نداریم... اما آمدیم در تشییع یکی از نوکران و فدائیانت شرکت کنیم .. تا باشد بهانه ای برای دیدن تو...
به بی خبران بگویید ارباب ما رعیت نواز است .. مولای ما بنده پرور است ... عشق ما عاشق پیشه است...
مرحوم حاج قدرت الله لطیفی ... عمرش را در ترویج فرهنگ مهدوی گذراند و چهل سال در توسعه و ترویج مسجد مقدس جمکران کوشید .. جمکران خانه ی دومش که نه .. خانه ی اولش بود و هر وقت دلت می خواست او را ببینی به جمکران می رفتی .. نفس گرمش بوی یار می داد ..
چند ماه پیش میهمانم بود در منزل ... اول نمی گفت تا به اصرار من گفت یکی دو نمونه از آن خاطرات شیرین را .. از شور و مستی اش که مستمان می کرد و عاشق تر..
در مراسم امروز ابتدا نوار خودش را گذاشتند که با سوزی عجیب می خواند و با آقا زمزمه می کرد.. خوشا دردی که درمانش تو باشی .. خوشا جانی که جانانش تو باشی..
بعد زیارت آل یاسین را بر جنازه اش خواندند ... السلام علیک حین تقوم و تقعد .. السلام علیک حین ترکع و تسجد.. آقای احمدی نژاد هم از اول تا آخر تشییع حضور داشت...