• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : شايد براي شما هم..
  • نظرات : 7 خصوصي ، 80 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فاطمه بنت اسد 

    سلام

    بچه که بودم هميشه تعجب ميکردم وقتي گريه اشخاص توي مراسماي محرم و صفر ميديدم و اين که چه آدماي مهربوني هستن که به خاطر اتفاقي که خيلييي سال پيش اوفتاده اين جوري اشک ميريزن..

    و من هر چي تلاش ميکردم دريغ از يه قطره اشک نارحت ميشدم اما گريان، نه.

    اما يه موقعي شنيدم اکثر اين آمايي که اين جوري زاري ميکنن به خاطر مشکلات خودشونه!

    و من چه قدر بدم اومد از اون گريه هايي که توي مراسم عزاداري_ امامي که نه اون موقع بزرگيش رو درک کردم و نه حالا_ به خاطر مشکلات شخصي ريخه ميشد و فکر ميکردم شايد منم توي 40-50 سالگي يکي بشم مث اونا اما..

    اما هنوز عدد سنم دو رقمي نشده بود که منم شدم يکي مث اونا

    و چه قدر تلخه وقتي بري توي مراسم بزرگ مردي مثل حسين و به خاطر مشکلات زندگي اشک بريزي و کمک بخاي _ نه اينکه خاسته نه ناخاسته اما چه قدر زشته و

    و فقط بغض که توي گلو ميشينه که چه قدر من... نميدونم نميشه توصيف کنم فقط سياهيه گوياي من که بدتر از کوفي اون دورم

    مراسم عزاداري و کميته حل گره هاي کور زندگي!

    پاسخ

    سلام.. هم حس بچگي تون درست بوده و هم حس الانتون..
    درسته که نبايد سلام و اخلاصمان براي حل گره هاي کور زندگي مان باشد اما اشکالي هم ندارد که آنان را واسطه درخواست خود قرار دهيم که بزرگ‌اند و بزرگوار..