سلام
بچه که بودم هميشه تعجب ميکردم وقتي گريه اشخاص توي مراسماي محرم و صفر ميديدم و اين که چه آدماي مهربوني هستن که به خاطر اتفاقي که خيلييي سال پيش اوفتاده اين جوري اشک ميريزن..
و من هر چي تلاش ميکردم دريغ از يه قطره اشک نارحت ميشدم اما گريان، نه.
اما يه موقعي شنيدم اکثر اين آمايي که اين جوري زاري ميکنن به خاطر مشکلات خودشونه!
و من چه قدر بدم اومد از اون گريه هايي که توي مراسم عزاداري_ امامي که نه اون موقع بزرگيش رو درک کردم و نه حالا_ به خاطر مشکلات شخصي ريخه ميشد و فکر ميکردم شايد منم توي 40-50 سالگي يکي بشم مث اونا اما..
اما هنوز عدد سنم دو رقمي نشده بود که منم شدم يکي مث اونا
و چه قدر تلخه وقتي بري توي مراسم بزرگ مردي مثل حسين و به خاطر مشکلات زندگي اشک بريزي و کمک بخاي _ نه اينکه خاسته نه ناخاسته اما چه قدر زشته و
و فقط بغض که توي گلو ميشينه که چه قدر من... نميدونم نميشه توصيف کنم فقط سياهيه گوياي من که بدتر از کوفي اون دورم
مراسم عزاداري و کميته حل گره هاي کور زندگي!