• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : پس گرفته نمي شود
  • نظرات : 33 خصوصي ، 68 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام سيد عزيز

    اميدوارم حال شما و ابوي بزرگوارتان خوب باشد.

    دستانتان را بوسه باران ميکنم.

    راستي مبعث جد بزرگوارمون رو خدمت شما بنده ي خاص درگه اش تبريک مي گم.

    خيلي ناراحت شدم و به جدمون قسم يه لحظه احساس کردم پدر خودم اين اتفاق افتاده براش.

    خدا خوبهارو خودش زير نظر داره و بهشون حال ميده.

    و مطمئنا پدر شما هم بي شك از خوبترين هاست، چرا كه دسته گلي مثل خودش رو تحويل جامعه داده كه مزين به لباس رسول مهرباني ها (ص) است...

    خوش به سعادتتون.

    براي پدر بزرگوارتان دست به دعا بر ميدارم گرچه خوبهايي مثل شما را به دعاي بدهائي مثل حقير نيازي نيست...

    شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه‌ي گل‌هاي نيلوفر صدا كردم

    تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ‌ آرزوهايت دعا كردم

    پس از يك جستجوي نقره‌اي

    در كوچه‌هاي آبي احساس

    تو را از بين گل‌هايي كه در تنهايي‌ام روييد با حسرت جدا كردم

    و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي

    دلم حيران و سرگردان چشماني‌ست رويايي

    و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

    تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

    همين بود آخرين حرفت

    و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

    حريم چشم‌هايم را به روي اشكي از جنس غروب

    ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

    نمي‌دانم چرا رفتي؟

    نمي‌دانم چرا، شايد خطا كردم

    و تو بي‌آنكه فكر غربت چشمان من باشي

    نمي‌دانم كجا، تاكي، براي چه

    ولي رفتي و بعد از رفتنت

    باران چه معصومانه مي‌تابيد

    و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت

    و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد

    و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره

    با مهرباني دانه برمي‌داشت

    تمام بال‌هايش غرق در اندوه غربت شد

    و بعد از رفتن توآسمان چشم‌هايم خيس باران بود

    و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي‌تو

    تمام هستي‌ام از دست خواهد رفت

    كسي حس كرد من بي‌تو

    هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

    و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!

    كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

    هنوز آشفته‌‌ي چشمان زيباي توام

    برگرد!

    ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

    و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

    كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

    تو هم در پاسخ اين بي‌وفايي‌ها بگو

    در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم

    و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد

    ميان انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است

    و من در اوج پاييزي‌ترين ويراني يك دل

    ميان غصه‌اي از جنس بغض كوچك يك ابر

    نمي‌دانم چرا؟ شايد به رسم و عادت پروانگي‌مان باز

    براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم