سلام استاد گرامي سعادت نداشتم خودم نيستم ولي دلم اونجاست بزودي ميام ولي شعري ندارم
مي رسد يك روز فصل بوسه چيني در بهشت
روي تختي با رقيبان مي نشيني در بهشت
تا خدا بهتر بسوزاند مرا خواهد گذاشت
يك نمايشگر در آتش دوربيني در بهشت
صاحب عشق زميني را به دوزخ ميبرند
جا ندارد عشق هاي اين چنيني دربهشت
گيرم از روي كرم گاهي خدا دعوت كند
دوزخي ها را براي شب نشيني در بهشت
با مرامي كه من از تو با وفا دارم سراغ
مي روي دوزخ مرا وقتي ببيني در بهشت
من اگر جاي خدا بودم براي ظالمين
خلق مي كردم به نامت سر زميني در بهشت
كاظم بهمني (پيشامد)