• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : روز معلم..
  • نظرات : 16 خصوصي ، 46 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بانوي بهاري 

    سلام
    حالتون خوبه؟!
    روزتون مبارک
    ايشالا هميشه سلامت باشين و با حضورتون به بصيرت و معرفت و شايد از همه اينها مهمتر، به محبت و مهربوني، رنگ قشنگ خدايي بدين و چه رنگي از اين رنگ خوش تر....!؟

    حالا كه بازار داستان گرمه....

    بشنويد اي دوستان اين داستان

    خود حقيقت نقل حال ماست آن
    ما يه استادي داشتيم که بنده خدا بازيگر دو نقش تو زندگيمون بود
    سواي نقش انسان بودن به معناي واقعي خودش، هم استاد بود، هم پدر
    يهو يادش افتادم
    تازه استاد اون هم از خودش جالب تر بود
    مشهدي بود و من فکر ميکردم اولين استاد تو ذهنش شريعتيه
    بعد ديدم نخير!!! استاد ايشون و يگانه معلمي که قبول داره مولاناست
    البته پر بيراه هم نبود
    چون استاد شريعتي هم -به نقل خودش- مولانا بوده و اين زنجيره به شمس و همين جور بريد تا آخر ميرسه...

    سرتون رو درد نيارم
    به هر حال اين حضرت استاد ما تغيير ماهيت داده
    از پدري خير نديد
    حالا شده ناخدا و دانشجوهاش شدن ملوان زبل
    تا مياد سر کلاس فرياد ميزنه
    بادبان ها را بکشيد
    پيش به سوي شرق
    به سوي آفتاب
    آفتاب آمد دليل آفتاب
    گر دليلت بايد، از وي رو متاب
    داستاني داشتيم
    يادش بخير
    حاج آقا!!!
    درباره خاطره تون عارضم که:
    خداييش بهتون بد نگذشته وقتي تو برزخ انتظار واسه باز شدن درها بوديد
    اين همه امکانات والله اگه به خيليا بدن حاضرن برزخي بشن
    اللهم ارزقنا...
    پ.ن: نميخوام تبليغ سريال مورد علاقه م رو بکنم اما اگه فرار از زندان رو ميديد فکرتون واسه رهايي از بند آزادتر بود