• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : خيابان گلبرگ
  • نظرات : 25 خصوصي ، 79 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    حالا اين دفعه نوبت شماست سر نزنيد

    ببيني بازم بروز كردم

    بروزم

    ميو ميو

    سايه ي اندوه
    روي ديوارهاي شب
    تو هنوز ميگريزي و من
    باز هم در تاب و تب
    بس که دنبال تو گشتم
    کفشهايم پاره شد
    جان من اخر رسيد و
    باز پيدايت نشد
    اي نسيم در گريز بي وطن
    اي که بردي جان من با خويشتن
    هر کجا خواهي برو کين بي رمق
    در پي ات مي ايد او با جان و تن
    پيش خود پنداشتي جا مانده ام؟
    خسته و درگير و رسوا مانده ام؟
    از چه ميترسانيم اي تند پا
    هر کجا رفتي ميايم هر کجا
    جان من از ان تو بستان ز من
    مر نبردي پيش تر ايمان من؟
    جاي من در استانه پاي توست
    هر کجا خواهي برم
    من مال توست
    من ملالم نيست
    از جا ماندنم
    اين خيال از سر بدر کن
    بهر رنجانيدنم