سلام سيد عزيز...
سالهاست که وقتي محرم تکرار ميشود دلم عاشوراست...واي...من کجاي اين واقعه ي عظما قرار دارم...
مگر جز اينست که امروز در پيکار حق و باطل ! من اگر طرف باطل نبوده ام (که بوده ام) طرف حق هم نبوده ام...!
واي بر من...
اگر روزي رسد و اين انتخاب قرار باشد مرا(زبانم بريده باد) جزء دشمنان ابي عبدالله قرار دهد يا همراه ايشان شوم...!
من در اين جدال کجاي ميدانم؟!
سر ميدهم يا جزء آنهايي هستم که گرچه شمشير به دست نداشتند ، سنگ به حسينيان مي زدند؟!
واي برمن و اين داستان...!
عاشورا و قيام ابي عبدالله خوب فرصتيست براي ساختن و تصميم يک سال آينده...
آخر سال جديد عرب است...
اما بيلان که ميگيرم و کرده ها و نکرده هايم را که از پس ذهن مي گذرانم جز خسران هيچ نمي يابم...
و اما سيد عزيز...
زيارتتان قبول...
بهشت را ديديد...
چشيديد...
تشنه تر شديد نه؟!
دور حرم دويده ام...صفا و مروه ديده ام...
هيچ کجا براي من کرب و بلا نمي شود...!
سيد دوست داشتني...
ديديد؟!
اين هم از عمر شبي بود ک با يار گذشت...
تنها و تنها به همين دل خوشم...
دلم به همين خوش است که آقايي دارم سراسر مهرباني...
فروغ نور هدايتش نزديک است چشمان را بينا کند و از ظلمات و تاريکي ها نجات بخشد...
و ما اگر اکنون روز و شب را هزار بار نمرده ايم و زنده نشده ايم به همين سبب است...
ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه
آسمان دلتان ابري!
ما را در بهار هدايت بشريت از دعاي خيرتان محروم و بي نصيب نذاريد سيد عزيز
التماس دعا
ياعلي