• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : آن شب..
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام آقا

    ممنون كه به من سر مي زنيد و مي دانم كه با مشغله فراوانتان لطف بي كران شماست

    با شعر جديدي در خدمتم

    راستي من كسي رامي شناسم كه از همسرش خواستگاري كرده و بسيار خوشبخت است

    و البته هيچكس از خانواده دو طر ف اين را نمي دانند

    الان 4 سال مي گذرد دختر اول فكر نمي كرد كه عاقبت اين كار چه مي شود ولي به قول خودش آن آقا حيف بود

    من فكر مي كنم اين به كيستيه دو طرف بستگي دارد و بيشتر كيستيه مرد

    اين كه چرا مرد تا به حال خواستگاري نكرده يا چرا نمي كند و در كل شرايط براي هر كسي فرق دارد

    مردي كه من مي شناختم آنقدر مومن وپاك بو دكه اصلا به ذهنش خطور نمي كرد كه بخواهد با اعتماد به نفس پيش بيايد

    دختر اما همه جوانب را سنجيد زندگيه خودش

    زندگيه او ....تفاوت ها شباهت ها

    همترازيها .ووهمه چيز وهمه چيزو همه چيز

    و بعد خواستگاري كرد جواب منفي بو د

    بله خيلي هم سخت بود ولي در نهايت آن آقاي سر به زير بعد از مدتي كه براي دختر سخت بود به فكر سنجيدن زوايا افتاد و خواستگاري آمد رسما و با تما م رعايت سنت ها

    آنها خيلي الان خوشبختند اما آقا سيد مي خواهم به آن خانم بگويم سخت است بايد مرد ميدان باشد ممكن است كوچك و حقير جلوه كند

    مردي كه من مي شناختم ارزشش را داشت براي همه عمر

    يا حق