• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : خدايا
  • نظرات : 6 خصوصي ، 22 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام سيد عزيز

    دعاهاي خوب شما منو ياد دعاهايي انداخت يادگاري باارزش از يك انسان باراني يك يار سفر كرده :

    (آرزو هايي که مستجاب نشد)

    از خدا خواستم غرور مرا بگيرد وخدا گفت: نه. او فرمود:

    باز گرفتن غرور کار او نيست.بلکه منم که بايد ان را ترک کنم

    از خدا خواستم کودکان معلول را شفا بخشد وخدا گفت: نه او فرمود:

    روح کامل است وجسم زود گذر.

    از خدا خواستم به من شکيبايي عطا نمايد وخدا گفت: نه. او فرمود:

    شکيبايي دستاورد رنج است وبه کسي عطا نمي شود بايد ان را بدست اورد.

    از خدا خواستم به من سعادت بخشد و خدا گفت: نه. او فرمود:

    تبرک مي کند اما کسب سعادت کار من است.

    از خدا خواستم مرا از درد ورنج معاف کند وخدا گفت : نه . او فرمود:

    درد ورنج شما را از علت دور کرده وبه من نزديکتر مي کند.

    از خدا خواستم روح مرا تعالي بخشد واو گفت : نه او فرمود:

    خود بايد متعالي شوم اما مرا ياري مي دهدتا به ثمر بنشينم.

    از خدا خواستم مرا کمک کند تا ديگران را به همان اندازه که او مرا دوست دارد دوست بدارم.و خدا فرمود:

    هان بالا خره قضيه را در يافتي.

    از او نيرو خواستم مشکلات را پيش پايم گذاشت تا قوي تر شوم

    از او حکمت خواستم مسائل بسياري به من داد تا انها را حل کنم.

    از او شهامت خواستم خطر را در مقابلم قرار داد تا از ان بجهم.

    از او عشق خواستم انسانهاي دردمند را بر سر راهم قرار داد تا به انها کمک کنم.

    از او کمک خواستم به من فرصت داد.

    هيچ يک از خواسته هايي که داشتم در يافت نکردم.

    اما بدانچه نياز داشتم رسيدم.

    دعاي من مستجاب شده بود…