• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : دل گويه اي آرام با عقيله ي بني هاشم
  • نظرات : 6 خصوصي ، 23 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    «عصيان» --- لوييز کارلوس پرستس ـ مهم ترين رهبر کمونيست برزيلي ـ پس از سال ها تبعيد در مسکو، خود را براي بازگشت به برزيل آماده مي کرد. پسرش (که اين داستان را براي من تعريف کرده)، تصميم گرفت از بازگشت پدرش فيلم برداري کند. پرستس او را از اين کار منع کرد. اما پسرش که مي دانست در برابر يک رخداد تاريخي مهم است دستگاه هايش را به فرودگاه برد و شروع به ضبط همه چيز کرد. در يک لحظه ي مشخص، پرستس متوجه شد چه خبر است. دوستانش را رها کرد و خود را به بالاي سر پسرش رساند. لوييز کارلوس پرستس پسر برايم تعريف مي کرد: فکر کردم پريشان ترين لحظه ي زندگي ام رسيده. اما پدرم خودش را به من رساند، در چشم هايم نگاه کرد و گفت: «آفرين، تو درست کاري را کردي که من ممنوع کرده بودم. و اين نشانه ي ارزش تو است. اميدوارم اين پايداري را همواره در برابر ديگران نيز حفظ کني.» --- پائولو کوئيلو (دومين مکتوب)